سرهنگ خوشبخت:
شهيد يوسفي سادات از قديمي ترين پاسداران منطقه اردبيل بودند . هم از نظر سني سنشان بيشتر بود و هم از نظر يک سري خصوصيات اعتقادي و معنوي. معمولا با توجه به اينکه سپاه يک تشکيلات جديدي بود ، اعتقادي و آرماني بود؛ لذا بخشهاي اعتقادي و قرآني در آن متداول بود . نوعاً آقاي شهيد ميرعلي يوسفي در ميان بچه هايي که حضور مي يافتند، در کلاسها پيش قدم بودند. حتي نقش مربيگري را ايفا مي کردند و انصافا به مسائل قرآني آشنا بودند .
شهيد مير علي يوسفي خيلي زياد در جبهه بود و در لشکر. حتي خانواده اش را هم برده بود و در اهواز مستقر بودند . بعد از مدتي مسئولين موافقت کرده بودند که ايشان برگردند پشت جبهه و خانواده را هم بياورند. آمده بودند ماشين گرفته بودند و وسايل را در ماشين گذاشته بودند. هنگامي که مي خواستند سوار ماشين شوند وحرکت کنند، پيکي مي آيد و ميگويد فرمانده لشکر، شما را مي خواهد .
به بچه ها مي گويد شما بايستيد تا من بروم و برگردم. فرمانده لشکر مي گويد آقا سيد شما بمانيد. مي گويد چرا ؟ مي گويد چون قراراست عمليات شروع بشود و شما لازم است بمانيد. بالاخره صرف نظر مي کنند و مي مانند، گويي که آن عمليات ، عمليات عروج ايشان بود. عمليات پرواز ايشان بوده و نهايتا در آن عمليات به درجه رفيع شهادت نايل مي شوند. ايشان ازآن چهره هاي برتر،معنوي ، علاقمند به انقلاب و اسلام و امام بودند.
حجت الاسلام عبدالهي ، امام جمعه سرعين :
در مشهد طلبه بوديم و بنده قصد ازدواج داشتم. يک نفر معرفي کرد و گفت : از عشاير خود شماست؛ لذا رفتم پيش حاجي ميرعلي . صحبت کرديم و همديگر را شناختیم . خلاصه اين وصلت صورت گرفت و عقد ما را آيت ا ... عملي جاري کردند . اين کار خيلي سريع صورت گرفت و سپس اين ها به همراه خانواده به دزفول رفتند.
يک ماه بعد قبل از عمليات کربلاي 5 به جبهه رفتيم. در آنجا به دزفول رفتم. خانواده همسرم در آنجا بود ،باتوجه به وضعیت جنگی منطقه ،من نگران شدم. حاجي گفت : نگران نباش؛ خانواده ما از خانواده ساکن دزفول برتر نيست.
يادم هست در آنجا به بنده گفت : خيلي علاقه داشتم که پسرانم بزرگ تر بودند و در جبهه حضور مي يافتند، ولي خوشحالم از اين که شما دو داماد عزيز مثل فرزند خود بنده هستيد و نگران بود از اين جهت که شهيد نمي شود.می ترسید جنگ تمام شود و از شهادت بي نصيب بماند. مي گفت : انقلاب مرا به خودم رجوع داد . وقتي در کنارشان بودم، فهميدم وي سال ها جلوتر از زمان خودش بود . عشاير را به حمايت از انقلاب دعوت مي کرد. خود، ارزش انقلاب را مي دانست؛ چرا زمان قبل از انقلاب را هم ديده بود.