به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از تسنیم، اوایل دهه هفتاد، درست در اوج تنشهای سیاسی بعد از جنگ مسعود دهنمکی که ظاهراً از گروهی تحت عنوان انصار حزبالله بهصورت رسمی فعالیت میکردند بهدلیل اختلافات عدیده جدا شده بود با یک تیم آماتور و حداقل امکانات در طبقه سوم پاساژ معروف «مهستان» اولین شماره هفتهنامه «شلمچه» را بیرون داد.
«شلمچه»خیلی زود با شکایت مدعیالعموم بهخاطر چاپ مطلبی در مورد یکی از مراجع تقلید فوتشده سالها پیش دادگاهی شد و این جریان به تعطیلی آن انجامید. شماره آخر «شلمچه» که بهصورت ویژه در یک شب تهیه، چاپ و منتشر شد هنوز در خاطر خیلیها مانده است.
دهنمکی تازه شروع کرده بود.
***
چهار روز بعد از هجدهم تیر شماره بیست و سوم تیر 78 روزنامه «جبهه» منتشر شد؛ شمارهای که در تاریخ رونامهنگاری ایران برای همیشه باقی خواهد ماند. در ستون اول روزنامه که معمولاً سرمقالههای تند و تیز دهنمکی در مورد وقایع روز چاپ میشود، این بار یک کاغذ بهصورت دستنوشته با خطی تند و عجولانه چاپ شده بود. نوشته چند خط بیشتر نبود و با این جمله شروع میشد: «جبهه» این شماره روزنامه نیست؛ خاکریز است. اراذل و اوباش مجال کار تحریریه را از ما گرفتهاند».
دهنمکی در پایان نوشته بود: «هماکنون روزنامه در حال صفحهبندی است و من این مطالب را در کنار صحنه آتشسوزی یک مینیبوس در زیر باران سنگهای اراذل و اوباش مینویسم».
این صریحترین، واقعیترین و درستترین تصویر از دهنمکی بود: «آقای ژورنالیست» و دهنمکیِ ژورنالیست عادت نداشت در یک قالب بماند. خیلی زود سینما را انتخاب کرد.
***
دو روز پیش، در 24 فروردین سال 1393 شمسی درست 15 سال بعد از آن شب، یک نظرسنجی از وزارت ارشادی منتشر شد که قاعدتاً نباید میانه خوبی با دهنمکی داشته باشد.در این نظرسنجی از مردم تهران خواسته شده بود که محبوبترین کارگردانهای ایرانی را انتخاب کنند و دهنمکی در مکان دوم بعد از ابراهیم حاتمیکیا و اصغر فرهادی، دو کارگردان محبوب و مشهور ایرانی ایستاده بود و این ماجرای روزگار امروز ما با دهنمکی است. مسعود دهنمکی، حالا دیگر فیلمساز شده است. او قابل نادیدهگرفتن نیست و مسئله دقیقاً همینجا اتفاق میافتد. همه قرارها و مدارها برای پایان دوران دهنمکی این روزها در سینماهای سطح کشور در حال بههم ریختن است و فعلاً این مهمترین چیزی است که در مورد دهنمکی میتوان گفت: او را نمیتوان نادیده گرفت.
در انتهای گفتوگو از دهنمکی که حالا بسیار رنجیده و خستهتر از مصاحبه قبلی ما در فروردین سال 92 بود پرسیدیم: ظاهراً گفتهاید که دیگر فیلم نخواهید ساخت. مکثی کرد و گفت: شاید، نمیدانم، شاید هم دیگر فیلم پرفروش نسازم. نگاهی به او کردیم و هنوز حرف نزده بودیم که پرسید: میخواهید بگویید مگر دهنمکی هم میتواند فیلم پرفروش نسازد؟
واقعاً میتواند؟
**
گفتگوی تسنیم با دهنمکی را بخوانید
**
تسنیم: آقای دهنمکی ظاهرتان نشان میدهید خیلی خسته شدهاید. تاریخ زندگی شما پر است از این تحملنشدنها، نابردباریها، هجمه و حملهها به سمت شما... و تصور ما این بود که هر چهقدر دشمنیها با شما بیشتر شود انگیزهتان بیشتر میشود، اما ظاهرا در این دوره خیلی دلآزرده و خسته شدهاید. این تلخی انتهای معراجی ها حال و روز این چند دوره شماست؟
نه، جنگی که ما می شناختیم واقعا همین بود. بدون کموکاست. خنده و شوخی سرجایش بود ولی صحنه هایی که بچهها مظلومانه و به تلخی شهید میشدند هم بود. نمی شود مردم را فریب داد. من همیشه فکر میکردم اگر یک فیلم دفاع مقدسی بسازم که صحنه هایی از جنگ در آن باشد که مظلومیت بچه های جنگ را نشان دهد همین برای من بس است. برای یک بار هم که شده باید این کار را بکنم حتی اگر دیگر نتوانم بعد از آن فیلمی بسازم و سعی کردم در معراجی ها این اتفاق بیافتد.
تسنیم: این روزها سوء تفاهمات مختلفی در باب یک مبحث پایهای در مورد سینما در بین محافل و جریانهای مختلفی سینمایی در جریان است و احساس میکنم سردرگمی گیجکنندهای در بین بچههای انقلابی در باب این مساله به وجود آمده است. اینکه بالاخره معیار ارزشگذاری در سینما برای آدمهایی که سینما برایشان بت نیست و برای حرف زدن به دنبال سینما آمدهاند چیست؟ حاتمیکیا این روزها غوغایی به پا کرده است و صریحا در حال طرح این بحث است که سینمایی که مسالهاش مساله مردم و انقلاب نباشد ارزشی برای ما ندارد. از خود شما هم بارها شنیدهایم که در برابر همجه مخالفان فیلمتان و انتقادهای آنها از کیفیت فیلم میگویید اگر حرف شما درست است پس چرا مردم به پای این فیلمها مینشینند.
من فکر میکنم مساله اصلی اینجاست که فضای عمومی جریان رسانهای در سینمای ایران فضای شبه روشنفکری است و این رسانهها در بعد سینمای دفاع مقدس فقط قائل به سینمای ضدجنگ هستند. وقتی این رسانه ها با فیلمی دفاع مقدسی روبرو میشوند یا بایکوتش میکنند و یا اگر نتوانند و مصلحتشان ایجاب نکند که محتوای فیلم را بزنند به سراغ فرم میروند و به دروغ میگویند بازی و فرم و قصه و دوربین فیلم درست نیست.
فیلمی که مخاطب ندارد جزء سینما نیست؛ حالا میخواهد ارزشی باشد یا نباشد
اینها در واقع زخم خورده همان محتوا هستند، به دلایلی نمیخواهند رودرروی محتوا قرار گیرند، پس فرم را بهانه میکنند و گرنه اگر تخصصی به سینما نگاه کنند سینما چیزی جز سه ضلع صنعت، رسانه و هنر نیست. اگر فیلمی یکی این سه ضلع را نداشته باشد دیگر سینما نیست و فیلم هایی که می سازند و مخاطب ندارد یعنی جزء سینما نیست، حالا میخواهد فیلم ارزشی باشد یا نباشد.
داشتن مخاطب جزو فاکتورهای مهم سینمای مدرن دنیاست. «ماتریکس» مخاطب ندارد؟ ایدئولوژیک هم هست مخاطب هم دارد. صرف اینکه «ماتریکس» به تعابیر آخرالزمانی و موعود از منظر یهود می پردازد نباید مخاطب داشته باشد؟ چون ایدئولوژیک و معناگراست نباید مخاطب داشته باشد؟ نه، اتفاقا باید به شکلی این حرف را بزند که مخاطب داشته باشد وگرنه به ضد خودش تبدیل میشود.
تسنیم: خود شما اگر قرار باشد معیاری را برای ارزش گذاری یک فیلم معرفی می کنید روی چه نقطهای تمرکز میکنید.
من فکر می کنم این هایی که مدعی رسانه انقلاب اسلامی هستند باید الگوی خود را شهید آوینی قرار دهند و بعد تحلیل فیلم کنند. ما فقط نقد فیلم نداریم. نگاه شهید آوینی به یک فیلم به صورت تحلیلی و نشانه شناسی وکشیدن لایه های فیلم از درون آن است. کاری که منتقدان دهه شصت می کردند اما الان دیده نمی شود و اصلا این ها چنین نشانه ها و لایههایی را متوجه نمی شوند. این آدمها اگر می خواهند وارد حوزه تحلیل فیلم شوند باید سواد خود را بالا ببرند و مثلا نشانه شناسی بلد شوند. اتفاقا در مورد چیزهایی حرف می زنند که اصلا بلد نیستند، درمورد فرم، ریتم یا قاب بندی حرف میزنند که اصلا نه درسش را خواندهاند و نه تجربهاش را دارند.
در جبهه فرهنگی انقلاب نقدهایی می نویسند فقط برای اینکه ثابت کنند ما هم سینمایینویس شدهایم
جالب است که در جبهه فرهنگی انقلاب چنین نقدهایی می نویسند فقط برای اینکه ثابت کنند ما هم سینمایینویس شدهایم. آدمها به صرف به کار بردن چهار تا واژه و اصطلاح سینمایی که از این طرف و آن طرف یاد گرفتهاند که منتقد نمیشوند. من فکر می کنم که بخشی از این سوءتفاهمات به این برمی گردد.
بخش دیگری از این سوءتفاهمات هم به تعبیر حضرت آقا به این برمیگردد که خاکریز فرهنگ و هنر، خاکریز فتح نشدهی انقلاب است و اساسا قواعد بازی را برای شما نوشتهاند و تا موقعی که در این قواعد بازی نکنید اصلا شما را به رسمیت نمی شناسند و برای همین است که بچه های خودمان در زمین آنها بازی می کنند و این سوء تفاهمات شکل میگیرد.
تسنیم: این انحراف از چه زمانی وارد سینمای انقلاب شد؟ شاید در فضای فیلمهای روشنفکری این اتفاق قابلهضم باشد، اینکه فیلم بسازیم و کسی فیلم ما را نبیند و بعد هم ادعا کنیم که فیلم ما برای تاریخ و قرون آینده ساخته شده است، اما این حرف در بین بچههای انقلابی سینما خیلی نچسب است. اینکه ما فیلم انقلابی و ارزشی بسازیم و کسی نبیند و بعد هم شروع کنیم به غر زدن که وضعیت فرهنگی و سطح مخاطبان پایین آمده و فیلم ما را «نمیفهمند» و...
من فکر میکنم این مساله بیشتر به ضعف ساختار فیلم از نوع انتخاب بازیگر تا نوع اجرای قصه بر میگردد. البته قابل انکار نیست که سینمای ما با ریزش مخاطب مواجه است. ما در فرهنگ سازی اینکه مخاطب به سینما برود مشکل داریم. اما نکته مهم اینجاست که این مخاطب به سینما برود تا چه فیلمی را ببیند؟ مگر سینمای ایران در طول سال چند فیلم مناسب مردم ایران تولید می کند که حالا نظام سوبسید هم بدهد که مردم را به سینما بکشد.
سینما باید نسبت به نظام اعتمادسازی کند و در مسیر باورهای نظام باشد
علاوه بر اینکه این رابطه یکطرف هم نیست، من اعتقاد دارم که سینما باید نسبت به نظام اعتمادسازی کند و در مسیر باورهای نظام باشد. کجای دنیا بودجهی میلیارد خرج میکنند و در اختیار کسانی قرار دهند که در مسیر سیاستگذاری اپوزیسیون آن نظام فیلم بسازند. اما چنین چیزی در ایران هست.
علاوه بر آن، ما رشد نامتوازنی از رسانههای بصری در جامعه داریم. نیل پستمن دورههای رسانه ای برای جامعه غرب را به سه دوره تقسیم می کند؛ دوره فرهنگ شفاهی، دوره فرهنگ رسانههای مکتوب و دوره فرهنگ دیداری شنیداری. ولی برای غربیها با اینکه از اختراع چاپ و دوره گوتنبرگ سالها گذشته است، همچنان تیراژ روزنامه ها میلیونی است و صفهای آنچنانی برای سینماهایشان دارند. ولی جامعه ما از رسانه های مکتوب به سرعت به سمت رسانه های دیداری شنیداری رفته است و در آن سمت هم به جای سینما رفتن و پول دادن برای فیلم به سمت رسانه هایی چون ماهواره و شبکه تلویزیونی رفته است و سینمای جمعی و سالنی جای خود را به سینمای خانگی داده است.الان شرایط به گونهای شده است که ممکن است فیلمی مخاطب سینمایی نداشته باشد ولی نسخه ویدئویی همین فیلم مخاطب میلیونی داشته باشد. «رسوایی» را در سینماها تقریبا یک، یک و نیم میلیون مخاطب دیدند ولی نسخه ویدیویی اش در فروش اول، یک میلیون نسخه فروش کرد، یعنی یک میلیون خانوار این فیلم را دیدند و از روی این نسخه کپی هم میشود و فکر میکنم 15؛ 16 میلیون نفر فیلم را از این طریق دیدند.
این یعنی قالب رسانه در جامعه ما تغییر کرده است. بنابراین در جامعهی ما فروش بالای یک فیلم الزاما اثبات کننده خوب بودن آن نیست. و الزاما هر فیلمی که مردم نرفتند آن را ببینند هم فیلم بدی نیست. این تنها متر و ملاک ارزشگذاری نیست و تنها یک ضلع از آن چیزی است که سینما را تعریف میکند.
تسنیم:آقای دهنمکی یک سوال صریح میپرسم، چرا دهنمکی بین سینمادارها اینقدر محبوب است
دهنمکی: و مردم
تسنیم: و مردم... اما بین خود سینماگرها محبوبیتی ندارد.
مسعود ده نمکی هم اگر فیلمی می ساخت که مخاطب نداشت مطمئنا مثل سایر آدمهایی که آمدند و فیلم دفاعمقدسی هم ساختند تحمل می شد و کسی هم با او کاری نداشت. من فکر میکنم اصل قضیه به این برمیگردد که این دوستان خودشان را در فیلمهای من میبینند.
مخالفان فیلمهای من؛ خودشان را در این فیلمها میبینند
کسانی که علیه «اخراجی های 2» برخاستند خودشان را در این فیلم میدیدند؛ در صحنهای از فیلم که جواد رضویان بحث هجو منافقین را طرح میکند و میگوید که اگر ما نمی رفتیم جنگ شما به صدام میگفتید آق دایی روی سخنش با چه کسانی است؟ اینها همان کسانی هستند که در روزنامههایشان حرفهای ضدجنگ میزدند و میگفتند چرا جنگ را ادامه دادید. حالا جواب حرفهای ضد جنگشان در فیلم می بینند.
بخش زیادی از مخالفت ها با من و فیلمهایم به مسائل ایدئولژیک واعتقادی بر می گردد و بخش دیگری هم حسادت و حب و بغض است
بنابراین من معتقدم که بخش زیادی از مخالفت ها با من و فیلمهایم به مسائل ایدئولژیک واعتقادی بر می گردد و بخش دیگری هم حسادت و حب و بغضهایی است که وجود دارد. برای آدمی که از یک جنس دیگر بوده و به تعبیری که میگویند سینمایی نبوده است و حالا وارد سینما شده است و فیلمهایش اینجوری فروش میکنند طبیعتا حسادتهایی هم به وجود میآید. یکی از این آقایان گفته بود ما دوست داریم جریان سازی که «اخراجیها» در سینمای ایران داشته فقط برای یکی از فیلمهای ما هم رخ دهد. شما نگاه کنید در جشنواره فجر به فیلمنامهای جایزه میدهند که کپی دست چندم فیلم «اخراجیها»ست و حتی سکانس هایی از آن تقلید مستقیمی از این فیلم است. تمام فاکتورهایی که برای فروش لازم است را در فیلم هایشان قرار می دهند ولی باز هم از فیلم هایشان استقبال نمی شود.
حاضرند سینما نابود شود ولی فردی که سینما را از رکود خارج می کند دیگر فیلم نسازد/ 40 میلیارد گردش مالی به سینما آوردهام
حکایت این آدمها شبیه آن آدمی است که نسبت به همسایه اش حسادت داشت و آخر سر به نوکرش گفت مرا بکش و جنازه ام را توی حیاط خانه او بیانداز تا متهم به قتل من شود یعنی حاضر بود زندگی خودش را از دست بدهد ولی این حسادت تخلیه شود. این جماعت همینطورند و حاضرند حتی سینما نابود شود ولی فردی که فیلم پر مخاطب می سازد و سینما را از رکود خارج می کند دیگر فیلم نسازد. مجموع فروش 5 فیلم من 30 میلیارد تومان است و 10 میلیارد هم به شبکه سینمای خانگی آورده است. این یعنی چرخش مالی که فیلم های من ایجاد کرده است نزدیک 40 میلیارد تومان است که برابر است با نزدیک به 150 تا از فیلمهای سینمایی که در سینمای ایران تولید و اکران شده است.
اگر این 5 فیلم هیچ ارزش هنری نداشته باشند که به نظر من دارد و دیدیم که از فرم، تکنیک، نوع حرکت دوربینهاو جلوههای ویژه این فیلمها چه طور تقلید کردند؛ فقط همین زنده نگه داشتن سینما در روزگار اخیر کافی نیست؟ آیا فیلم را زیبنده این حرفها و بد وبیراه ها میکند؟ به قول آقای حاتمی کیا جز بد و بیراه و آسمان و ریسمان بافتن حرفی برای گفتن ندارند.
«اخراجی ها 1» بود که فصل اکران نوروزی را برای سینمای ایران آورد
فروش معراجی ها در اسفند ماه که فصل مرده اکران سینمای ایران است نزدیک 2 میلیارد بود. به راحتی نشان داد این گونه فیلم ها در هرفصلی اکران شود مخاطب خودشان را دارند. اصلا «اخراجی ها 1» بود که فصل اکران نوروزی را برای سینمای ایران آورد وگرنه یک ماه قبل از عید و یک ماه بعد از عید کسی به سینما نمی رفت. حالا ما دیگر در نوروز فیلم نمی سازیم تا این ها هم راحت شوند و ببینیم این دوستان چطور فیلم می سازند.