به گزارش ساجد، جلسه نقد رمان «یکی بود... سه تا نبود» با حضور محمد جواد جزینی و علیاصغر عزتیپاک و گروهی از داستاننویسان در نگارستان اشراق قم برگزار گردید.
در ابتدای این جلسه علیاصغر عزتیپاک؛ نویسنده رمان آواز بلند با اشاره به خوانش روان اثر گفت: مشخصات اصلی داستان را این اثر داشت و میشد داستان را خواند و من به عنوان یک خواننده داستان را خواندم و آزار ندیدم که بابت آن به آقای کفاش تبریک میگویم. امروزه رمان و داستان کم نیستند که آدم شروع به خواندن میکند اما ناچار میشود به سرعت کنارشان بگذارد. من چند وقت پیش اثر مشهور بادبادکباز را دست گرفتم که بخوانم و دیدم امکان ندارد من این را بخوانم ولی رمان جذاب یکی بود... سه تا نبود را به راحتی خواندم.
قصه را خوب دیدم /یوسفی مبشر یوسف بزرگتر
عزتیپاک نویسنده رمان باغ کیانوش با اشاره به شخصیتپردازی قصه افزود: قصه را خوب دیدم و آدمها را نویسنده خیلی خوب دیده بود و ویژگیهای خوبی برایشان تعریف کرده بود. هرکدام در چند جبهه تعریف شدهبودند؛ در خانواده و محل کار و برایشان ویژگیهای شخصی تعریف کردهبود که اینها کمک کردهبودند که داستان باز شود و دارای گیر و ایستگاهی نشود.
اوی در ادامه با اشاره به ماجرای رمان گفت: نویسنده ماجرا را خوب جایی طرح کرده بود، یک جامعهای که همه اجزایش و همه آدمهایش با هم درگیرند و انگار کسی نیست که میان اینها صلحی ایجاد کند و حالا یوسفی به نوعی روحاش ظهور کرده و هم زمانی که بوده داشته پنهانی میان اینها صلح برقرار میکرده و هم حالا که نیست یک جورهایی میخواهد اینها را به هم نزدیک کند و این یوسف نشانهای از یوسفی بزرگتر است که گمگشته جهان بشری است. از این حیث که این را بین زندگی و معادلات اجتماعی تعریف کردهاست خوب بود و از این حیث که مستقیم سراغ زندگی امام زمان نرفته بود. امور مبتلا به جامعه را نشان داده بود و گفته بود خلایی در این وسط هست.
روایات اغتشاشات دوران ظهور/ مادربزرگم هم همین را میگفت
عزتی پاک با اشاره به حوادث رمان گفت: داستان درباره عصر غیبت است. درباره اغتشاشی است که در روایات فراوانی به ما رسیدهاست. همان اغتشاشی است که به ما گفته اگر جامعه این گونه شد دیگه باید یواش یواش منتظر ظهور باشیم. من این اغتشاش را در این داستان میبینم.
در جایی منصور جلوی تلویزیون نشسته و حمله به عراق شدهاست. در جایی مینو درباره قتلهای زنجیرهای میگوید. جنگ خودمان را داریم. عدم امنیت را داریم. ایدز داریم. زلزله داریم و بیرحمیهایی را در روابط آدمها داریم. جایی که زنی را میبرند و خون آلوده به او تزریق میکنند. دنیای سوءتفاهمها میان آدمها را داریم.
وی افزود: مادربزرگ من در کودکیام میگفت وقتی آهن روی آهن سوار شد؛ امام زمان میآید و واقعاً ما این جامعه را در این رمان میبینیم. همین نشان دادن این اغتشاش در این جامعه انسانی که همهجا آدمها از هم میدزدند و سر هم را زیر آب میکنند و توی سرو کله هم میزنند و اگر از این منظر نگاه کنیم؛ رمان یکی بود... سهتا نبود این شرایط را به تمامی نشان داده و به مقصود خودش رسیدهاست و چنین جامعهای آن مصلح کلی را میخواهد و اینکه کسی بیاید تا همه بتوانند زندگی کنند.
داستان انسان در عصر غیبت
سخنران بعدی محمد جواد جزینی؛ سرپرست مدرسه داستان بود. او در این جلسه گفت: برای داستاننویس هیچ چیزی لذت بخشتر از این نیست که بنشیند و به صحبتهای خوانندهها گوش کند. نویسنده دوست دارد که بنویسد و خوانندهها بخوانند و بعد هم بنشیند و حرفهای مخاطب گوش کند که مخاطب ممکن است با مخاطب عام فرق کند به دلیل اینکه با داستان ارتباط بیشتری دارد و ممکن است ظرایف و دقایقی که در نظر نویسنده بوده به آن اشاره کند.
وی با اشاره به درونمایه رمان «یکی بود... سه تا نبود» اظهار داشت: داستان، روایت انسان در عصر غیبت است. یوسفی که بوده و نوعی ارتباط بوده و یوسف به دلایلی ناپدید شده، نیست و هم هست و هم نیست. در واقع جهان متن همچنان در انتظار بازگشت یوسف است. به نظرم داستان روی او متمرکز است.
محمد جواد جزینی که خود از اساتید داستاننویسی است سپس با اشاره به گونههای داستان گفت: ادبیات داستانی میتواند دو گونه باشد. یک صورت تصریحی که از ابتدا تا آخر داستان قرار است چیزی بگوید و این را در آشکارترین صحنه خودش میگوید و صورت دوم متنهای تلویحی هستند که جهان داستان چیزی میگوید و قصهای را میگوید و حواس ما را پرت میکند ولی در اصل به چیز دیگری میپردازد.
وی افزود: به نظرم آن چیزی که این قصه را نجات داده مسأله غیبت است که مسأله انتظار و غیبت را امروزیتر میکند. یعنی به زبان زمانه ما میگوید. داستان تمثیلی از عصر غیبت است و یوسف آن گمشدهای است که انگار انتظارش را میکشیم.
ما چنین آثاری را در ادبیات داستانیمان یا نداریم یا به ندرت داریم
جزینی منتقد با اشاره به مضمون گفت: نویسنده دغدغه داشته که یک مضمون معنوی را بیرون بکشد و با آن چالش کند و نکته این جاست که ما چنین آثاری را در ادبیات داستانیمان یا نداریم یا به ندرت داریم. این به این دلیل است که مشقاش را نکردهایم و در ادبیات ما این تجربه را نکردهاند. خیلی نمیتوان مقایسه کرد. ممکن است با نمونهها و شاهکارهای جهانی که در این حوزه اشاراتی به دنیای غلیظتری دارند با آنها چالش بکنیم و ما در ایران هنوز در این سطح کاری نکردهایم و خیلی راه و چاه را هنوز هم پیدا نکردهایم و ما هنوز در حال تجربه هستیم. من فکر میکنم که انگار دغدغه اصلی نویسنده پرداختن به این افق است. با این افق دارد میجنگد و میستیزد و تلاش میکند واردش شود.
نمونه مشابه جهانی «به نام گل سرخ» اُمبرتو اکو
جزینی با مقایسه رمان «یکی بود... سه تا نبود» و« به نام گل سرخ» اینگونه گفت: نمونه مشابه جهانی «به نام گل سرخ» اُمبرتو اکو است که در آنجا در قرون وسطا در کلیسایی قدیمی فصلی از کتابی گم شده است. فصلی که شما میتوانید مینو فرض کنید. فصلی از یک زندگی و تمام داستان جستجو برای پیدا کردن آن راز و بخشی از کتاب مفقود شده است و بگذریم از این که کتاب گمشده در ادبیات روشنفکری به چه معناست؟ نکته اینجاست که ما با هدف جستجو برای پیدا کردن اولین راز پایمان را در جهان لابیرنت میگذاریم و در آن داستان قدم به کلیسایی میگذاریم و ما در اینجا قدم به جهان زندگی مینو و منصور و شاهد و یوسف و علیبالا و محمدعلی رخصت و عباس بولدوزر میگذاریم و این جهان را میشناسیم و نکتهاش اینجاست که نویسنده فرمول داستان رمزی را دارد و بافت معمایی را حفظ میکند ولی نحوه پرداخت این را ندارد.
وی ادامه داد: من به نظرم نویسنده تعمداً هر سه فصل را مثل هم شکل دادهاست. هر سه تا راوی اول شخص دارد. هر سه تا تک گویی بیرونی میکنند و روایت الگوی پس نگر دارد. داستان همچنان داستانی درباره جنگ است اما جالب است آن چنان تیری هم در آن شلیک نمیشود!
داستانی برای آدمهای بازمانده از جنگ
جزینی اظهار داشت: کتاب «یکی بود... سه تا نبود» اثری تجربی است که میتواند با همه انتقادهایی که به متن یا ساختمان داشتم اثر را ارتقاء دهد. من شما را ارجاع میدهم به مضمون جنگی داستان. داستان همچنان داستانی درباره جنگ است اما جالب است آنچنان تیری هم در آن شلیک نمیشود!
وی خاطرنشان کرد: ما در سالهای پس از جنگ به سر میبریم اما در عرصه دیگر به نظرم جنگ را در دل کهنه سربازها روایت میکند. منصور، یوسف، عباس و رخصت بازماندههای جنگاند و جنگ تازه تمام شدهاست.
وی افزود:یکی در آسایشگاه است. یکی در شرکت است. دیگری تاکسی دارد. در ظاهر همه زندگی عادیشان را میکنند اما انگار جنگ هنوز تمام نشدهاست. به نظرم یکی از چیزهایی که اثر را ارتقاء میدهد این است که انگار دارد به مضمون جنگ میپردازد اما در میدانی جدید. در عرصه خانواده و تحولات اجتماعی. به ما تیپی را نشان میدهد که در جهان داستان کمتر میبینیم.خردهروایتها شهامتی را در نویسنده گزارش میکند که وارد عرصههای جدیتر شدهاست
سعی کردم جهان داستان را کامل بسازم
مهدی کفاش نویسنده کتاب با اشاره به اینکه بیش از 18 سال است که به صورت حرفه ای داستان می نویسد اما در انتشار اثر به صورت کتاب عجله ای نداشته است، گفت: نوشتن این رمان در سال 1382 آغاز و در سال 1385 تمام شد و در سال 1391 توسط انتشارات افراز منتشر شده است.
وی همچنین ضمن قدردانی از حاضران و مهمانان گفت: نویسنده در برابر خواننده بیدفاعترین موجود است و هرکاری که میخواسته در اثرش کردهاست. حق همه همیشه با خواننده است چون نویسنده را هیچگاه به اثرش الصاق نمیکنند که بتواند دفاع کند. اگر شما نظری یا انتقادی به اثر من داشتهاید مطمئناً حق با شماست.
اما من به عنوان نویسنده تلاشهایی داشتم. حتی در جزئیاتی مانند نامگذاری شخصیتها و نامگذاری فصلها و بیان خرده روایتها تا جهان داستانم را کامل و بی اشکال بسازم. هدف اولم این بود که از خواندن اثرم لذت ببرید و هدف بعدی من این بود که به لایههای زیرین روایت سفر کنید و با صحبتها و نقدهایی که در این جلسه شد خوشحالم که این اتفاق افتاده است.