روزنامه تهران امروز نوشت: « شهید مسعود علیمحمدی که امروز او را به نام شهید هستهای ایران میشناسند از اولین فارغالتحصیلهای رشته دکترای فیزیک در ایران است. این استاد دانشگاه اولین شخصی بود که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت کرد و نکته قابل تامل این است که همزمان با انتشار خبر ترور این استاد، رسانههای ایران علیمحمدی را «دانشمند هستهای» معرفی کردند و برخی خبرگزاریها اعلام کرده بودند که شهید علیمحمدی یکی از دانشمندان ارشد فنآوری هستهای ایران بوده است. »
در ادامه گزارش این روزنامه آمده است: « امروز حدود دو سال و سه ماهیست که از شهادت این دانشمند شهید میگذرد اما خانوادهاش هیچگاه صدای انفجار آن روز و نحوه شهادت پدر را از یاد نبردهاند. هر هفته در امامزاده علی اکبر(ع) دور مزارش حلقه میزنند تا دیدار او مرهمی بر روزهای فراقش باشد. غروب روز جمعه راهی این امامزاده شده بودیم. همسر شهید علیمحمدی را دیدیم که بر سر خاک شهیدش ایستاده و چادر به صورت گرفته و اشک میریزد. با رویی باز از ما استقبال کرد. چند دقیقهای با او صحبت کردیم. »
منصوره کرمی همسر دانشمند هستهای در گفتوگو با خبرنگار ما میگوید: «هنوز هم بعد از گذشت دو سال از شهادت دکتر علیمحمدی در فقدان او اشک میریزم. شرایط هیچگاه برای ما خوب نمیشود. همیشه در شادیهای ما غم است. عقد دخترم بود و ما به جای اینکه بخندیم و شاد باشیم گریه میکردیم. شما باید فیلم عقد دخترم را ببینید تا بدانید که چه میگویم. عقد او سال گذشته بود.»
مسعود بسیار امیدوار بود
همسر شهید میگوید: «مسعود هیچ وصیتنامهای نداشت؛ اصلا فکر نمیکرد که این گونه سرنوشت، شهادت را برای او رقم زند. او بسیار امیدوار بود.
آقای مشفق که یکی از همکاران مسعود بود تعریف میکرد که شب قبل از شهادت مسعود ظاهرا یکی از استادان از موضوعی ناراحت شده و به همین خاطر میخواست استعفا کند و یکی دیگر از استادان هم بیمار بوده و نمیخواسته کارش را ادامه دهد. مسعود گفته آقای مشفق نمیشود که دانشکده بدون استاد بماند. من هستم و شما و فلانی... البته من که حالا حالاها هستم اما نباید بگذاریم که استادان پیشکسوت بروند. به هر حال او سرشار از امید به زندگی بود.
هر شب خواب او را میبینم
او در مورد ازدواج دخترش الهام میگوید: «ازدواج الهام شاید تغییر و تحولی را در زندگی بچههای دیگرم ایجاد کرده باشد اما برای من نه؛ چون به وجود همسرم خیلی عادت کرده بودم. او خیلی منظم بود. هر روز بین 3 تا 4 بعد از ظهر در خانه بود و تا آخر شب کار میکرد. هر بار بیدار میشدم میدیدم او کار میکند و بیدار است.»
همسر شهید علیمحمدی در مورد در خوابدیدنهای پی در پی این شهید توضیح میدهد: «دخترم هر هفته پدرش را در خواب میبیند و میگوید احساس میکنم پدرم همیشه با من است. بنده هم چند وقتیست که هر شب خواب او را میبینم اما نمیدانم چگونه است که هر بار از خواب بیدار میشوم، حتی برای یک دفعه هم هیچ چیزی به یاد ندارم. اما آخرین بار با اینکه یادم نمیآید، با خنده از خواب بیدار شدم و فقط این حس را داشتم که هر دو بسیار خوشحال بودیم.»
کتابخانهاش هر بار اشک مرا در میآورد
اشکهای این همسر شهید که همچنان بعد از دو سال غم دوری از گونههایش جدایی ندارد، امانش نمیدهد. او در مورد یادگاریهای باقیمانده از شهید علیمحمدی میگوید: «باور کنید هر بار که به اتاق کار او میروم و چشمم به کتابهایش میافتد؛ آن کتابهایی که خاک میخورد، حالم خیلی بد میشود و اصلا طاقت ندارم که در اتاق او بمانم. خیلی سخت است. هربار که کتابخانهاش را میبینم اشک میریزم.»
چرا در مورد مقالههای غیرهستهای او صحبت نمیشود؟
خانم کرمی میگوید: «یک بار گروهی از دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاههای مختلف به خانه ما آمده بودند. به آنها گفتم همسر من 55 مقاله چاپشده با موضوع غیرهستهای دارد. این تعداد مقاله غیر از مقالههایی است که پیش از شهادتش آنها را برای تایید فرستاده بود و من نمیدانم از کجا باید پیگیریشان کنم. چرا درباره این مقالهها جایی صحبت نمیشود؟ چرا نمیگویند که مسعود علیمحمدی در فلسفه حرف برای گفتن داشت؟ اینها حقایقی است که متاسفانه رسانهها و مسئولان برخی سازمانها و ارگانها درمورد مسعود نادیده گرفتند و آنطور که باید برای شناساندن او به مردم و جامعه کار نکردند.»
از همسر شهید علیمحمدی در مورد دخترش پرسیدم؛ البته دخترش در میان جمع بود اما مادرش میگفت: «فرزندانم اهل مصاحبه نیستند و دوست ندارند مطرح شوند.»
به هر حال با الهام فرزند دوم خانواده صحبت کوتاهی داشتم. دو سال از شهادت پدرش میگذرد و حالا او ازدواج کرده. تازه داماد این خانواده که در کنار او ایستاده بود یک مشاور حقوقی است.
بعد از شهادت فهمیدم او یک بابای معمولی نبود
«الهام علیمحمدی» میگوید: «پدرم، خانوادهدوست بود. رابطه خوبی با پدر داشتم، با من هم خیلی شوخی میکرد. بسیار اهل بگوبخند بود. در درسها کمکم میکرد و مشورت میداد. همیشه حمایتم میکرد. وقتی زنده بود نمیدانستیم او این گونه بوده است. درباره کارهایی که انجام میداد، صحبتی نمیکرد. همیشه فکر میکردم یک بابای معمولی و در حد یک استاد دانشگاه است اما بعد از اینکه به شهادت رسید، فهمیدیم که میان همکاران و دانشجویان چقدر محبوب است و چه مقام علمی بالایی دارد.»
درد دل دختر شهید
الهام در مورد ازدواجش پس از شهادت پدر میگوید: «ازدواج من بعد از شهادت پدرم بود. این درست است که شهیدان زندهاند اما زمانی که خطبه عقد مرا میخواندند او نبود و نبودن او برایم بسیار سخت بود. عقد ما در منزل و عروسی در تالار با 300 مهمان برگزار شد.»
انتشار کتابی از خاطرات دانشجویان شهید علیمحمدی
به گفته همسر این شهید قرار است حرفها و خاطرات اولین دانشجوی دکترای فیزیک کشورمان از زبان دانشجویان او به صورت یک مجموعه و کتاب تهیه شود و اکنون کسانی دستاندرکار تهیه این مجموعه و مشغول انجام آن هستند. نام این کتاب هنوز مشخص نشده اما متن کتاب تایید شده و بسیار خوب است.