يك‌سال فراق شهيد مصطفي احمدي روشن

کد خبر: ۲۰۱۵۵۳
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۴ - 14January 2013
بس كه نايب امام زمان(عج) در باب شهادتش فرمود: «غم داريم، اين جور حوادث مثل تير به دل انسان است، منتها غم نبايد انسان را از پا بيندازد.» غم از دست دادن شهيد مصطفي احمدي روشن، نه فقط قلب امام خامنه‌اي كه دل ملت ايران را در فراقش به اندوه كشاند. احمدي روشن، شهيد راه جهاد علمي شد. هم او كه دل صهيونيسم و موساد را چنان به درد آورده بود كه دست دژخيم وكينه‌توزانه‌شان عاقبت زخم بر دل‌ها نهاد. چهارشنبه ۲۱ دي‌ماه ۱۳۹۰، روبه‌روي دانشگاه علامه تهران و تنها در چند قدمي وزارت اطلاعات دانشمند هسته‌اي‌مان همراه راننده خود شهيد «رضا قشقايي» ترور شد و به شهادت رسيد. آن روزها حرف‌هاي بي‌اساس برخي! دل خانواده و دوستداران شهيد را بيش از فراق عزيزشان سوزاند. از نبود محافظ براي مصطفي گرفته تا چرايي در اختيار داشتن ليست دانشمندان هسته‌اي به دست عوامل تروريستي چو موساد... اما وقتي همه اينها را كه كنار صلابت مادرانه صديقه سالاريان، متانت و صبوري فاطمه بلوري همسر شهيد مي‌گذاريم، دلمان اندكي آرام مي‌گيرد. اما آرام‌تر هم مي‌شود وقتي با دوستان مصطفي همكلام مي‌شويم و درباره شهيد از زبان آنها مي‌شنويم. اسم مصطفي را كه مي‌برم لبخندهايشان در باور نمي‌گنجد كه قرار است از فراق دوستشان برايمان بگويند، هر كدام به ديگري اشاره مي‌كند كه تو بگو از آن خاطره و از آن شيطنت مصطفي! و از آن... در طول مصاحبه لبخند به لب دارند تا جايي كه به حرف‌ها و كنايه برخي از دشمنان درباره دوست شهيدشان مي‌رسيم، آنجاست كه تازه اشك‌هايشان، غربت مصطفي را به رخ مي‌كشد. آنجا كه مي‌گويم خيلي‌ها دلمان را سوزاندند وقتي گفتند: مصطفي فقط يك مأمور خريد ساده بوده! پس چرا بايد دشمنان قسم خورده‌مان هزينه‌هاي سنگيني را بابت حذف يك مأمور خريد انجام دهند؟! آري! چرايي شهادت مصطفي خود حكايتي دارد شنيدني و ما همراه مي‌شويم با خانواده، دوست و همكار شهيد مصطفي احمدي روشن تا بعد از يك‌سال از دوري و نبودن‌هايش بدانيم. آنچه در پي مي‌آيد حاصل اين همكلامي است: نخبه شريف! صديقه سالاريان، مادر شهيد از درددانه شهيدش اينگونه مي‌گويد: مصطفي در خانواده‌اي مذهبي متولد شد و در محفلي رشد پيدا كرد كه سال‌ها با مفهوم جنگ و مبارزه و شهادت آشنا بود. مصطفي همراه پدرش در مراسم و مناسبت‌هاي مذهبي شركت مي‌كرد. پدر مصطفي سال‌ها در دوران دفاع مقدس حضور داشت. عمويش نيز در اوايل جنگ به شهادت رسيد و مفقودالاثر شد، هنوز هم پيكرش بازنگشته است. پسرم جثه‌ريزي داشت كه وارد مدرسه ابتدايي شد. بسيار شيطنت مي‌كرد. دوران راهنمايي را در مدرسه خيام و دوران دبيرستان را هم در مدرسه ابن‌سينا سپري كرد، تا اينكه وارد دانشگاه شد، آن هم با رتبه ۷۲۹ رشته مهندسي شيمي و به عنوان يكي از نخبه‌هاي دانشگاه شريف. مصطفي عضو فعال بسيج دانشجويي هم بود. همانجا با همسرش عطيه (فاطمه بلوري) آشنا شد. بعد از اتمام دوره سربازي، ازدواج كردند. كارهاي تحقيقاتي و عملي‌اش باعث شد تا بعد از دانشگاه به سازمان انرژي اتمي برود. جان من و امر ولي اصل نيت ورودش به انرژي اتمي مربوط به توجه و حساسيت حضرت آقا در راه‌اندازي سايت نطنز بود. مصطفي در بحث‌هاي سياسي به كسي تندي نمي‌كرد اما وقتي حرف رهبري وسط بود، اصلاً كوتاه نمي‌آمد. خط قرمزش ولايت فقيه بود. آقا كه به كاري امر مي‌كردند، دست روي سينه اطاعت مي‌كرد. من و پسرم رابطه عاطفي عجيبي داشتيم. صبح روز چهارشنبه ۲۱ دي‌ماه كمي بعد از ساعت ۸ با مصطفي تماس گرفتم، عجيب دلتنگ او شدم. در تماس تلفني، گفت تهران هستم، خواستم او را ببينم، قرار گذاشتيم براي ساعت ۱۱. همراه پدرش راه افتاديم كه خبر شهادتش را آوردند، ‌براي اطمينان به دوستانش زنگ زدم، بعد رفتم منزل مصطفي. آري مصطفايم شهيد شده بود. نمي‌دانم، هنوز هم نمي‌دانم چطور تاب آورده‌ام. مصطفي خيلي تيز و زيرك بود. آنهايي كه او را ترور كردند خيلي خوب او را مي‌شناختند. ‌بمب بعد از اتصال به خودرو در عرض ۶ ثانيه منفجر شده بود. مصطفي به تكليف خود در جبهه‌هاي نبرد علمي عمل نمود. امام خامنه‌اي كه به منزل‌مان آمدند، گفتم: آقا، مصطفي از ياران خيلي خيلي صديق شما بود. واقعاً پيرو شما بود. رهبر گفت: «بله مي‌دانم!» با وجود جواناني چون شهيدمصطفي دشمنان هرگز نخواهند توانست به اهداف شوم و پليدشان دست يابند. ما دانش‌‌آموختگان مكتب حسين بن علي(ع) هستيم و در شهادت عزيزان‌مان جز زيبايي نديديم: «ما رأيت الا جميلا» سايت اتمي: سنگر مصطفي فاطمه بلوري كاشاني، همسر شهيد مصطفي احمدي‌روشن از نحوه آشنايي خود با همسرش مي‌گويد: نحوه آشنايي ما به دوران فعاليت در بسيج دانشجويي برمي‌گردد. مصطفي مهربان بود. اصلاً دلش نمي‌آمد از شهادت حرفي بزند اما براي من هيچ نقطه مبهمي در شهيد شدن همسرم وجود نداشت. قبل از عقد هم خواب سنگ مزار مصطفي را كه روي آن نوشته شده بود «شهيد مصطفي احمدي‌روشن» ديده بودم كه در شب اربعين تعبير شد. مصطفي عاشق شهادت بود. هيچگاه نشنيدم، به زبان بيان كند، هرچه بود در دلش بود. سعي نمي‌كرد خانواده را ناراحت كند. اوايل زندگي به مدت ۹ ماه در كاشان زندگي كرديم اما به خاطر فشار كاري، نبودن‌ها، نيامدن‌ها و ديرآمدن‌هاي مصطفي، تصميم گرفتم كه براي زندگي به تهران بيايم. سايت براي مصطفي حكم سنگري داشت كه هرگز نبايد خالي مي‌ماند. تمام تلاشش هم جهاد في‌سبيل‌الله و رضايت امام خامنه‌اي بود. شهيد در سايت، كوهي از مشكلات را تحمل مي‌كرد و بحق دشمنان هم مي‌دانستند چه كسي را ترور كنند. همسرم اهل منيت و غرور نبود. از آنجايي كه مصطفي خيلي مشتاق بود كه حضرت آقا را ملاقات كند اما اين اتفاق برايش نيفتاد. بعد از شهادتش آقا به منزل ما آمدند. ديدار از خانواده شهدا يكي از ويژگي‌هاي امام خامنه‌اي است. مصطفي خوابي هم درخصوص آقا ديده بودند كه من براي آقا تعريف كردم. همسرم خواب ديده بود: «آقاي خامنه‌اي با دست جانبازي‌شان روي سرش دست مي‌كشند.» وقتي اين خواب را براي آقا تعريف كردم ايشان فرمودند: «چه دل روشني داشته اين پسر.» خيلي چهره آقا برافروخته شد. همسرم ثابت كرد براي رفع نياز‌هاي كشور بايد از جان گذشت. از عليرضا پرسيديم و مي‌گويد: عليرضا به مربي خود گفته كه پدرم شهيد شده است و اين مثل يك راز بايد بين‌مان بماند... براي تبيين راه و مسيري كه مصطفي طي كرد سايتي هم به نام شهيد به آدرس www.mostafayeshahid.ir در اولين سالگردش افتتاح مي‌شود.
نظر شما
پربیننده ها