شوق و اشتياق نوجوانان و جوانان در طول هشت سال دفاع مقدس براي اعزام به جبهه وصف ناپذير است و آنان تلاش مي كردند براي همراهي رزمندگان از طريق مختلف خود را به جبهه برسانند. شهيد عباس افشار هر چند در كسب علم و دانش سراز پا نمي شناخت و در مدرسه دانش آموز ممتازي محسوب مي شد اما به هر شكلي بود خود را به جبهه رساند تا رزمندگان را ياري رساند.اشتياق به تحصيل و درس و مشق براي عباس به اندازه اي بود كه در طول دوران ابتدايي و راهنمايي، شاگرد ممتاز مدرسه بود. بعد از پايان دوران راهنمايي و در تابستان براي آمادگي دروس طلبگي در مسجد جامع شهريار پاي درس امام جمعه فقيد اين شهر نشست.وي فعاليت هاي گسترده اي را در بسيج و انجمن اسلامي و مسجد محل داشت و بسياري از نوجوانان را نيز جذب برنامه هاي ورزشي، درسي و مذهبي كرد.او با آغاز سال تحصيلي در دبيرستان به همراه چند تن از دوستانش به حوزه علميه حاج ابوالفتح تهران راه پيدا كرد. عباس و دوستانش با روحيه فراوان در حوزه درس خواندند.به گفته يكي از دوستان اين شهيد، آنها چند بار دسته جمعي به جبهه رفتند و سپس دروس خود را در شهر مقدس قم ادامه دادند.با وجودي كه عباس در عمليات عاشوراي 3 و عمليات والفجر 8 مجروح شد اما پس از اطلاع از شروع عمليات كربلاي 5 با تني مجروح خود را به شلمچه رساند و در تاريخ دوم بهمن ماه سال 65 در جريان همين عمليات به شهادت رسيد.در بخشي از وصيت نامه اين شهيد والا مقام آمده است: بار خدايا دوبار لذت شهادت را بر من چشاندي ولي از شهادت محرومم ساختي.در آن لحظه كه تنها و مجروح در شب تاريك روي زمين افتاده بودم آنچنان آرامشي به من دست داده بود كه هيچ گاه اينقدر راضي نبوده ام اصلا دلم نمي خواست به اين دنيا برگردم.خداي را سپاس مي گويم كه مرا در مسيري قرار داد كه سرانجامش به شهادتم انجاميد و امت ما را به رهبري امام امت، سرافرازي بخشيد.آنچه مرا بدين كار ترغيب نموده ، نداي هل من ناصرحسين زمان رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني بوده است.