مروري بر نقش گروه‌ها و نحله‌هاي فكري در روند دفاع مقدس در گفت‌وگوي با حجت‌الاسلام احمد غلامعلي

کد خبر: ۲۰۱۸۷۳
تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۰:۳۱ - 23January 2013

تحريم‌كنندگان جنگ به دنبال كسب غنائم هستند
گزارشگر : عليرضا محمدي

 

هرچند وحدت نظر بين رزمندگان يكي از دلايل اصلي تفوق ملت ايران در برابر دشمني به شمار مي‌رفت كه انبوهي از كمك‌هاي دشمنان فرامنطقه‌اي را پشت سر خود يدك مي‌كشيد اما با مروري بر تاريخچه دفاع مقدس، ‌به گروه‌ها و نحله‌هاي مختلف فكري برمي‌خوريم كه به رغم ادعاي حضور در ميان مردم، خواسته يا ناخواسته تئوري ايجاد رخنه در جبهه‌هاي جنگ را تعقيب مي‌كردند. به عنوان مثال ملي‌گراها يا گروه‌هاي منتسب به آنها با وجود آنكه پس از آزادسازي خرمشهر و ادعاي رژيم بعث درخصوص آتش‌بس، به نوعي شركت در جنگ را تحريم كرده بودند، پس از اتمام جنگ، شائبه رويارويي بين ملت‌ها يا همان نبرد بين ايران و اعراب را وجه بارز دفاع مقدس معرفي مي‌كردند تا به اينسان انديشه‌هاي اسلام ناب‌محمدي مدنظر امام و ملت ايران در جنگ بين استضعاف و استكبار را ناديده انگارند. يا در سوي ديگر حضور منافقانه برخي از گروه‌هاي ظاهرالصلاح را مي‌بينيم كه با سلاح دين سعي در ايجاد شكاف در صفوف رزمندگان را داشتند و به عنوان مثال با بيان اينكه حضور در جنگي كه هر دو طرف مسلمان هستند، حرام است، باعث دلسردي برخي از مردم مي‌شدند. از اين رو و به منظور مروري بر نقش گروه‌هاي مختلف فكري در دوران دفاع مقدس، به گفت‌وگو با حجت‌الاسلام احمد غلامعلي عضو هيئت علمي دانشگاه قرآن و حديث پرداخته‌ايم كه خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده و مطالعات جامعي نيز در اين خصوص انجام داده است. متن زير حاصل اين همكلامي است كه تقديم حضورتان مي‌شود.

اگر موافق باشيد براي شروع نگاهي كلي به گروه‌هاي مختلف فكري در آغاز دفاع مقدس بيندازيم، ‌خود شما چطور با اين گروه‌ها آشنا شديد؟
اوايل جنگ من در يكي از دبيرستان‌هاي مطرح تهران تحصيل مي‌كردم، به دليل شرايط خاص اين دبيرستان و تبادل افكاري كه در آن محيط صورت مي‌گرفت، حساسيت ما نسبت به اين گروه‌ها و شناخت آنها بيشتر شد. به همين خاطر دوست دارم در اينجا از عينيات خودم بگويم. از طرفي براي بررسي وضعيت اين گروه‌ها بايد به قبل از جنگ اشاره كرد. آن زمان ما در جامعه فعاليت انواع گروه‌هاي مذهبي، ‌ملي، گروه‌هاي چپ نظير حزب توده و... را مشاهده مي‌كرديم. مثلاً فدائيان خلق كه دو شاخه اكثريت و اقليت را داشتند از همين گروه‌هاي كمونيستي به شمار مي‌رفتند. خلقي‌هاي اكثريت بيشتر به امور سياسي گرايش داشتند و خلقي‌هاي اقليت به كارهاي نظامي معتقد بودند. اين گروه‌ سعي مي‌كرد تحت عنوان احساسات ملي‌گرايانه خودش را وارد مسائل روز بكند اما همان اول كار با برخي از اكراد ناراضي گره خوردند و عليه نظام اسلامي در خطه كردنشين وارد عمل شدند. سازمان مجاهدين (منافقين) خلق هم جريان ديگري بود كه جذب زيادي هم داشت. جريان بني‌صدر با روزنامه انقلاب اسلامي‌شان هم سعي مي‌كردند كه مردم و جوانان را به سمت خود بكشانند، حزب جمهوري اسلامي به عنوان ياران راستين امام نيز سعي در مقابله با آنها را داشت. يادم مي‌آيد همان موقع در سر يك چهارراه مايي كه روزنامه جمهوري اسلامي را مي‌فروختيم يك طرف بوديم، فروشنده روزنامه مجاهد يك طرف ديگر و فروشنده روزنامه انقلاب اسلامي هم در طرف ديگر. حزب توده، نهضت آزادي، انجمن حجتيه، ‌جنبشي‌ها به سركردگي مهندس پيمان و... هم وجود داشتند كه شايد چندان وسيع و پردامنه نبودند. البته اين را هم اضافه كنم كه بعد از انقلاب فرهنگي و بسته شدن دانشگاه‌ها خيلي از اين بحث‌ها كه جنبه دانشگاهي داشتند به محيط اجتماع كشيده شدند و متعاقباً پس از شروع جنگ به نوعي تعدادي از اين تفكرات سعي كردند در جبهه‌هاي جنگ خود را بروز بدهند. برخي با انتساب اين جنگ به انديشه‌هاي ملي‌گرايانه و برخي چون امام و رزمندگان كه اين جنگ را به واقع فراتر از يك جنگ قومي و ملي مي‌ديدند.

اگر بخواهيم به صورت جزئي‌تر به نوع برخورد افكار مختلف با مسئله جنگ بپردازيم، گروه‌هاي اسلامي چطور وارد جنگ شدند و چطور طرز فكر غالب در جبهه‌ها را شكل دادند؟
البته بايد توجه داشته باشيم اوايل جنگ چون نحوه اعزام به جبهه‌ها از نظم چنداني برخوردار نبود، برخي از گروه‌ها خودشان اقدام به ساماندهي و اعزام مي‌كردند. مثلاً بازماندگان فدائيان اسلام، ‌گروهي را تشكيل دادند كه در جبهه‌ها نام چريك‌هاي فدائيان اسلام گرفتند و اشخاصي چون شهيد سيد مجتبي هاشمي در آن فعاليت مي‌كردند. به همين ترتيب برخي ديگر از گروه‌ها با تفكرات اسلامي در جبهه‌ها حضور يافتند اما اينكه چطور تفكر امام كه اين جنگ را نبرد بين استكبار و استضعاف و جنگ بين اسلام و جهان كفر مي‌دانست توانست غلبه يابد، اين به ماهيت جنگ برمي‌گشت و اهداف كساني كه جنگ را به ما تحميل كرده بودند. حوادث و رويدادهاي آينده نيز نشان داد كه چطور هر كس چشم بر اين واقعيت بسته به مرور از صف ملت مسلمان ايران فاصله گرفت و روش منافقانه و در بهترين شكل، ‌شيوه انفعالي در پيش گرفت. از طرفي شكل‌گيري و ساماندهي بسيج كه از بدنه مردم مسلمان ايران بود نيز مزيد بر علت شد. خب غالب مردم مدافع اسلام راستين بودند و اصلاً به همين خاطر انقلاب كردند اما چون اوايل نحوه اعزام به جبهه از نظام خوبي برخوردار نبود، حضور گروه‌ها عينيت بيشتري مي‌يافت. بعدها با وجود بسيج گسترده مردم، ديگر مجالي براي حضور گروه‌ها وجود نداشت و به اين ترتيب ادبيات رايج در جبهه‌ها همان گفتمان اسلام ناب محمدي خميني كبير شد.

افكار ملي‌گرايانه يا التقاطي‌ها يعني همان منافقين چطور از صحنه جنگ كنار رفتند، گويي اوايل آنها داعيه حضور در جبهه‌ها را داشتند؟
منافقين كه از همان ابتدا شيوه نفاق را دنبال مي‌كردند. البته به نظر من مسئله‌اي كه در بررسي اين افراد همواره مورد غفلت قرار مي‌گيرد، اين است كه رابطه بين اعضاي گروهك منافقين و رؤساي اين گروهك يك رابطه مريد و مرادي بود. به اين ترتيب كه فرد آن چنان مورد شست‌وشوي مغزي قرار مي‌گرفت كه هر كاري رؤسايش مي‌گفتند انجام مي‌داد. اينها همان اولين ماه‌هاي جنگ كه هنوز به صورت علني پرده از چهره منافقانه خود برنداشته بودند، به ظاهر در جبهه‌ها حضور داشتند و توأمان چه در جبهه و چه در پشت جبهه دست به ترور و تضعيف نظام مي‌زدند. بعد از ماجراي ۳۰ خرداد سال ۶۰ و قيام مسلحانه‌شان هم بالطبع نه تنها از جبهه‌ها كه از جمع ملت ايران رانده شدند. درخصوص تفكرات ملي‌گرايانه هم بهتر است به نهضت آزادي‌ها اشاره كنيم كه به خاطر داشتن انديشه‌هاي فردي اسلام‌گرايانه اندكي بيشتر از جبهه ملي در ميان بخشي از مردم مقبوليت داشتند، آنها هم بعد از فتح خرمشهر و مسائلي كه در پي آن به وجود آمد، بهانه آورده و عنوان كردند كه جنگ بايد پس از سوم خرداد سال ۶۱ تمام مي‌شد. پس از آن هم هر ازگاهي اعلاميه‌اي صادر مي‌كردند و ادامه جنگ را به صلاح نمي‌دانستند. به شخصه يادم است در سال ۶۴ يا ۶۵ همچنان اعلاميه صادر مي‌كردند و تداوم جنگ را محكوم مي‌كردند. پس همان طور كه قبلاً هم اشاره كردم رفته‌رفته عموم اين گروه‌ها نظير توده‌اي‌ها و خلقي‌ها در قضيه پيوندشان با اكراد ناراضي، منافقين و ملي‌گراها همان طور كه گفته شد، ‌همگي چهره واقعي خود را نشان دادند و از حضور در جبهه‌ها كناره گرفتند.

در ميان مذهبي‌ها هم ما بعضاً به ظاهر الصلاح‌هايي برمي‌خورديم كه سعي مي‌كردند در امر جنگ تشكيك ايجاد كنند، آنها چطور اين كار را مي‌كردند؟
در اين خصوص مي‌توان به انجمن حجتيه‌اي‌ها اشاره كرد. آنها در كار جنگ روشي واقعاً منافقانه داشتند. از يك طرف در اماكني چون دبيرستان‌هايي كه اداره مي‌كردند جوانان و نوجوانان را از شركت در جنگ باز مي‌داشتند و از طرف ديگر اگر كسي روزگاري با آنها ارتباط داشت بعدها به جبهه رفته و شهيد مي‌شد، از نام او استفاده تبليغاتي مي‌كردند و به اصطلاح آن شهيد را به نفع خود مصادره مي‌كردند. يكي از حربه‌هاي آنها اين بود كه مثلاً استفتايي به دستخط يك مجتهد نشان مي‌دادند كه طي آن حكم داده بود شركت در جنگي كه دو طرف مسلمان هستند، حرام است. خودم يادم مي‌آيد در يك مسجد وقتي مي‌خواستم مهر از جامهري بردارم مي‌ديدم كه برگه‌هايي از اين استفتا قرار داده شده است. يا آيه‌اي از قرآن را مثال مي‌آوردند كه معني‌اش مي‌شد خودتان را هلاك نكنيد. اين تفسير را هم مي‌‌كردند كه بله، نبايد در جنگي كه شك در آن است شركت كرد و جان خود را به خطر انداخت! خب شما فرض كنيد يك كسي با ظاهري موجه وقتي از قرآن هم استفاده مي‌كند و در كلامش مي‌آورد، چه تأثيري مي‌توانست روي افراد بگذارد. هرچند عموماً موفق نمي‌شدند اما همواره سعي مي‌كردند كه روند جنگ را مختل كنند.

دليل اين كارشان چه بود؟ چرا بايد موجب تضعيف جبهه‌ها مي‌شدند؟
يك امري كه به آنها منتسب است، ‌قضيه اعتقادشان به جدايي دين از سياست است. در زمان رژيم طاغوت آنها جلساتي را براي مقابله با بهائيت راه مي‌انداختند ولي وقتي انقلابي‌ها مي‌گفتند منشأ رسوخ اين فرقه‌ها وجود حكومت جور طاغوت است، ‌اين افراد مي‌گفتند كاري با حكومت ندارند و از طرفي با ولايت فقيه هم مشكل داشتند. پس وقتي انقلاب شد و در رأس حكومت يك ولي قرار گرفت، مسلماً با افكار آنها همخواني نداشت و به همين خاطر همواره سعي مي‌كردند منويات خود را مطرح كنند. در دوران دفاع مقدس كه مسئله اصلي كشور جنگ شده بود، آنها در چنين امر مهمي هم اخلال مي‌كردند و حرف خود را مي‌زدند، بدون اينكه به عواقبش فكر كنند. اين را هم اضافه كنم كه پس از مقابله امام(ره) با آنها، انجمن حجتيه طي نامه‌اي اعلام كرد كه ديگر فعاليت ‌نخواهد داشت ولي چراغ خاموش و در محافل محدودتر همچنان خط فكري خود را دنبال مي‌كردند.

پس از اتمام جنگ همان‌هايي كه به قول شما پس از سوم خرداد سال ۶۱ جنگ را تحريم كردند، ‌اين طور عنوان مي‌كردند كه انديشه‌رايج در جبهه‌ها ملي‌گرايانه بوده، ‌چه دليلي براي ابطال نظر آنها وجود دارد؟ اصلاً در يك نگاه كلي فرق بين شركت در جنگ براي حفظ ميهن يا شركت در جنگ به خاطر دين و ارزش‌هاي الهي چيست؟
اين مسئله بارها در تاريخ تكرار شده كه ترك‌كنندگان يك امر خطير چون جنگ سعي در مصادره‌اش آن هم پس از رفع خطر برآمده‌اند. يا به تعبير ديگر مي‌خواهند در كسب غنائم سهيم شوند! اما يك جمله‌اي منتسب به بازرگان است كه گفته ما اسلام را براي ايران مي‌خواهيم و امام(ره) ايران را براي اسلام مي‌خواهد. همين وجه بارز تفاوت است. امام ارزش‌هاي الهي را تعقيب مي‌كرد و به همين خاطر ديد ايشان و رزمندگان به جنگ تنها يك مسئله ملي نبود. مثلاً در نام عمليات‌ها نگاه كنيد همين عمليات الي بيت‌المقدس يعني به سوي قدس، ‌يعني ما نه تنها رژيم بعث كه همه قدرت‌هاي مخالف اسلام ناب‌محمدي را نشانه رفته‌ايم، اما در خصوص بخش اول سؤال‌تان بايد بگويم كه دلايل بسيارند. يكي‌شان بازخواني وصيتنامه شهداست. در اغلب اين وصيتنامه‌ها ما به جملات و اصطلاحات مشابهي چون به امر امام، ‌يا براي اعتلاي اسلام و... برمي‌خوريم. يا در شعار‌ها و نام‌ها دقت كنيد. چند عمليات داريم كه نامي غيرمذهبي داشتند و چند عمليات داريم كه نا‌م‌هاي مذهبي داشتند؟ عمليات‌هاي كربلاي يك و دو و... والفجرها و... يا مصاحبه‌هايي كه همان زمان از رزمندگان گرفته مي‌شد. به همين ترتيب وجود بازماندگان جنگ كه الان حاضر هستند و مي‌شود در گفت‌وگو با خود آنها انگيزه‌هاي اصلي‌شان را پرسيد. يا مروري به خاطرات داشته باشيم، به برنامه‌هاي يوميه در جبهه‌ها، ‌برگزاري انواع ادعيه‌ها، دعاي كميل، ‌ندبه، نماز‌هاي جماعت، شعائر مذهبي و... همگي به خوبي نشان مي‌دهند كه ماهيت اين جنگ چه بود.

گذشته از گروه‌هاي فكري، دسته‌بندي‌هاي سياسي چه تأثيرهايي را در روند جبهه‌ها داشتند؟
مسئله‌اي كه شايد بعضاً از آن غفلت مي‌شود اين است كه متأسفانه در ماه‌هاي آخر جنگ يكسري دسته‌بندي‌هاي سياسي در داخل كشور شد كه خود را در جبهه‌ها نيز نشان داد. مثلاً قضيه روحانيت و روحانيون و دسته‌بندي كه متعاقب آن شكل گرفت، باعث شد كه اختلافاتي نيز در جبهه‌ها به وجود آيد، البته رزمندگان همواره شاخصه‌هاي موفقيت خود كه همان ولايتمداري و حركت در مسير اسلام واقعي بود را دنبال مي‌كردند، ولي قاعدتاً بحث‌هاي پشت جبهه خواهي نخواهي خود را در عرصه‌جبهه‌ها نشان مي‌داد و سبب بروز مشكلاتي مي‌شد. در يك نگاه كلي جنگ تحميلي، بستري براي آزمون انسان‌ها نه تنها از بعد جسارت و جرئت حضور در ميادين نبرد كه آزمون بصيرت هم محسوب مي‌شد، آنها كه با بصيرت به ريسمان محكم الهي چنگ مي‌زدند و حول محور ولايت و با نيت خالص در جبهه‌ها حضور مي‌يافتند، ‌كساني بودند كه هيچ وقت در مسير حركت خود نلغزيدند و همين‌‌ها هم سرافرازان معركه دفاع مقدس ناميده مي‌‌شوند. 

نظر شما
پربیننده ها