ترور در ایران و جهان(۲)

کد خبر: ۲۰۱۹۹۴
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۴ - 31January 2013

تروریسم در ایران

در تاریخ ایران باستان احتمالاً نخستین اقدام تروریستی کشتن بردیای دروغین بود. بعد از داریوش‏، خشایارشا پس از خلاصی از جنگ با یونان روزگار خود را به لهو و لعب گذراند و در سال ۴۶۵ قبل از میلاد به دست یکی از درباریان خود کشته شد. از این تاریخ، با ورود زنان به دربار، موج ترور و کشتار در سلسله هخامنشی بالا گرفت. احتمالاً اسکندر نیز در نتیجه یک توطئه تروریستی کشته شد. در دوره اشکانی نیز آثار اقدامات تروریستی علیه شاهان به چشم می‌خورد.

در دوره ساسانیان کشتن پادشاهان رواج بیشتری داشت و مشهورترین آن قتل خسروپرویز، شاهنشاه ساسانی، در سال ۶۲۸.م به دست درباریان خود بود و بعد از او این مساله تا ظهور اسلام ادامه پیدا کرد.(۱) اما ریشه‌های ترور سازمان‌یافته در ایران بعد از اسلام را باید در فعالیتهای فرقه اسماعیلیه به رهبری حسن صباح در دوره ملکشاه سلجوقی به بعد سراغ گرفت.(۲)

حشاشین اصطلاحی است که اروپاییان در مورد فدائیان اسماعیلیه به کار می‌برند. حشاشین در قرن پنجم هجری قمری تقریبا برابر با قرن یازدهم میلادی و در عصر ملکشاه و سنجر به قدرت رعب‌آوری تبدیل شدند که رقبای خود را به سبک ترور با کاردهای مخصوص به قتل می‌رساندند. حسن صباح در اواخر قرن پنجم در کوههای الموت دژ مفصل و محکمی تاسیس کرد. فداییان او هم شاهزادگان سلجوقی و هم خلفای عباسی را به‌عنوان دو عنصر غاصب قدرت در ایران در هر موقعیت مناسب ترور می‌کردند.(۳)

در تاریخ ایران فداییان اسماعیلیه نخستین هسته‌ تروریستی بودند که سازمان‌یافتگی، ایدئولوژی و اهداف مشخص سیاسی داشتند. این گروه به‌قدری در میان درباریان سلجوقی و عباسی وحشت ایجاد کرده بودند که نام آنها نیز رعب‌آور بود. اسماعیلیه در جنگهای صلیبی به‌عنوان یکی از کانونهای قدرت در شرق، مورد توجه امرای صلیبی و سپس مورخان اروپایی قرار گرفتند. توجه اروپاییان به هسته‌های تروریستی اسماعیلیان چند دلیل داشت: اولا اسماعیلیه خصم سلجوقیان بودند که شاخه رومی این سلسله تهدیدی علیه امپراتوری روم شرقی بود. ثانیا اسماعیلیان دشمن خلفای بغداد بودند که ایشان نیز تحریکاتی علیه صلیبیان اعمال می‌کردند.(۴) بنابراین براساس اصل نظریه «دشمن دشمن من، دوست من است» صلیبیان با اسماعیلیه روابط پنهانی داشتند، زیرا نشانه‌ای وجود ندارد که تروریستهای این فرقه حتی یکی از امرای صلیبی را ترور کرده باشند.(۵) ثالثاً بیت‌المقدس قبلا در دست فاطمیان بود که رهبران اصلی اسماعیلیه در مصر بودند، اما سپس این مکان مقدس و حساس به دست صلاح‌الدین ایوبی افتاد.

اسماعیلیان و خلافت عباسی بالاخره در قرن هفتم هجری قمری به دست هلاکوخان نابود شدند. احتمالا نخستین اقدام تروریستی فداییان اسماعیلیه در ایران قتل مؤذن ساوجی در اصفهان بوده است که سعی کردند وی را به کیش خود دعوت کنند، ولی چون او این دعوت را نپذیرفت، تروریستها از بیم آنکه رازشان فاش گردد، او را کشتند. پایگاه اصلی اسماعیلیان دژ الموت قزوین بود، اما آنان علاوه بر آن، در سراسر ایران حدود صدوپنج قلعه در اختیار داشتند و حوزه فعالیت آنان حتی تا بین‌النهرین و شامات نیز گسترش یافت.(۶)

جنجالی‌ترین اقدام فداییان، ترور خواجه نظام‌الملک طوسی، وزیر مشهور و قدرتمند ملکشاه سلجوقی، بود. وی که نسبت به فرقه حنبلی تعصب شدیدی داشت، دستور سرکوب فتنه اسماعیلیه را صادر کرد، زیرا اینان هم شیعه (زندیق) و هم باطنی بودند، به علاوه با سلطنت سلجوقیان به‌عنوان عناصر ترک مهاجر که سرزمین ایران را اشغال کرده بودند، مخالف بودند. حسن صباح خود ایرانی و اهل ری بود.(۷)

هنگامی‌که ملکشاه به قصد ملاقات با خلیفه عازم بغداد بود، خواجه را که از وزارت برکنار شده بود، به همراه خود برد. بوطاهر ارانی که مامور ترور خواجه بود، در هیأت درویش دنبال خواجه بود تا در فرصت مناسب کار او را بسازد. اردوی سلطان به صحنه کرمانشاه رسیده بود، ولی روزی که طاهر ارانی به صحنه رسید، خواجه به همراه ملکشاه به شکار رفته بود. ارانی چند روزی صبر کرد تا اینکه خواجه به صحنه بازگشت. آنگاه به بهانه تقدیم عریضه، خود را به خواجه رساند، درحالی‌که دشنه‌ای زیر نامه خود پنهان کرده بود. در یک حرکت غافلگیرانه دشنه را در سینه خواجه فرو کرد و ضربه‌ای هم به شاهرگ او زد. محافظان خواجه در دم بوطاهر ارانی را کشتند. خواجه روز بعد در شب دوازدهم رمضان سال ۴۸۵.ق بر اثر این ضربات درگذشت.(۸)

خواجه رشیدالدین فضل‌الله نوشته است که در مدت سی‌وپنج سال فرمانروایی حسن صباح چهل‌وهشت تن از شخصیتهای مهم، از جمله خواجه نظام‌الملک و دو فرزندش، ملکشاه سلجوقی و دو خلیفه عباسی، به دست باطنیان کشته شدند، ولی کسانی که به دست فداییان بعد از حسن صباح ترور شدند، بسیار بیش از این تعداد است.(۹)

بعد از سقوط اسماعیلیان به دست هلاکوخان مغول، تقریبا آثار مشهودی از ترور در تاریخ میانه ایران دیده نشده است. اما قتل نادرشاه افشار در فتح‌آباد قوچان در سال ۱۱۶۰.ق و قتل آقامحمدخان قاجار در شهر شوشی هنگام لشکرکشی به گرجستان در سال ۱۲۱۲.ق آخرین شیوه ترور به سبک اسماعیلیان بود. ترور ناصرالدین‌شاه در جوار حضرت عبدالعظیم(ع) به دست میرزارضا کرمانی در سال ۱۳۱۳.ق نقطه شروع موج تروریسم به شکل مدرن بود که جامعه ایران را فرا گرفت.

با وقوع انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ و گسترش فرهنگ سیاسی آن در سراسر جهان، پدیده زشت ترور و تروریسم به‌عنوان یک واژه و اصطلاح سیاسی قدم در واژگان علم سیاست گذاشت. به‌ویژه حکومت ژاکوبن‌ها در دوره خشن کنوانسیون که از مارس ۱۷۹۲ تا ژوئیه ۱۷۹۵ ادامه یافت، به حکومت ترور شهرت یافت.(۱۰) خانم هانا آرنت معتقد است جنگ عمری برابر تاریخ دارد، ولی انقلاب پدیده جدیدی است که با انقلاب کبیر فرانسه شناخته شد و لازمه انقلاب خشونت است و مردم اروپا خشونت اجتماعی را با انقلاب فرانسه تجربه کردند.(۱۱)

ایران از دو طریق با مفهوم و کاربری تروریسم آشنا شد: یکی اینکه از دوره ناصرالدین‌شاه روابط خارجی ایران با کشورهای اروپایی و حتی امریکا توسعه یافت. سفارتخانه‌های ایران در اروپای غربی و استقرار هیاتهای نمایندگی خارجی در تهران هر روز افزایش پیدا می‌کرد. کتابها، مجلات و روزنامه‌های اروپا پنهان و آشکار به ایران می‌آمد. این دوره درواقع نقطه عزیمت آشنایی ایران با تمدن مدرن اروپایی است که طی آن محافل روشنفکری، سیاسی و انقلابی ایران از طریق ترجمه کتب و اسناد سیاسی با مفهوم انقلاب و ترور آشنا شدند. دیگر اینکه در قرن نوزدهم در روسیه تروریسم به صورت یک مکتب سیاسی ــ انقلابی در کنار سوسیالیسم و نیهیلیسم ظاهر شد و گروهها و احزاب سیاسی به این باور رسیدند که برای مبارزه با تزاریسم، ترور شخصیتهای معروف روسی نزدیک‌ترین راه موفقیت است. به‌طوری‌که حزب انقلابیون اجتماعی فقط در سال ۱۹۰۶ به هشتاد‌ودو مورد ترور اقدام کرد.(۱۲) اندیشه‌های سیاسی رایج در روسیه به‌ویژه تفکر سوسیالیستی و خشونت همراه آن از طریق حزب سوسیال دموکرات و به وسیله ایرانیان مقیم قفقاز خصوصا قبل از جنبش مشروطه وارد ایران شد. به‌این‌ترتیب کشور ما نخستین‌بار تروریسم مدرن را با ترور ناصرالدین‌شاه شروع کرد، درحالی‌که قبلا شیوه‌های ترور سنتی را با رگ‌زدن امیرکبیر و خفه‌کردن قائم‌مقام به کار برده بود. بنابراین تروریسم به‌عنوان ارمغان تمدن مدرن سرمایه‌داری از جامعه اروپا و از دروازه‌های روسیه به کشور ما وارد شد.

محمدرضا آشتیانی‌زاده در بخشی از خاطرات خود تحت‌عنوان «کمیته مجازات و حسین لَله» می‌گوید: «قبل از جنبش مشروطه بمب‌گذاری یا بمب‌اندازی و موزربندی در ایران معمول نبود و ایرانی‌ها به‌طورکلی از موضوع ترور و تروریسم آگاهی نداشتند. انداختن بمب و تروریسم را قورچی‌های قفقازی در صدر مشروطه از بادکوبه به ایران آوردند.»(۱۳) او ترور ناصرالدین‌شاه را به دست میرزارضا کرمانی یک اقدام تروریستی نمی‌داند، زیرا قاتل حرفه‌ای نبوده است. وی اضافه می‌کند اولین شخصی که ساختن بمب و بمب‌اندازی را در ایران مرسوم کرد، یکی از اهالی بادکوبه به‌نام حیدرخان عمواوغلی بود که در ایام سلطنت مظفرالدین‌شاه از روسیه به ایران آمد. آشتیانی‌زاده می‌افزاید «در آستانه مشروطه هفتصد تا هشتصد نفر از اعضای حزب سوسیال‌دموکرات قفقاز به ایران آمدند و موزرکشی را در ایران مرسوم نمودند، از جمله یپرم‌خان ارمنی که بعداً در زمره آزادیخواهان مشروطه درآمد.»(۱۴)

از این دوره با قدم نهادن در قرن بیستم، ترور با دو ویژگی مهم از گذشته متمایز گردید. اول اینکه ترور تحت عنوان تروریسم به‌عنوان یک طرز تفکر و به مثابه یک نوع اندیشه سیاسی به‌ویژه مورد توجه محافل سیاسی چپ و سپس راست افراطی و گروههای مذهبی در ایران قرار گرفت. در این دوره امواج تروریسم تحت‌تاثیر اخبار و اطلاعات سیاسی ــ انقلابی و جنبشهای آزادیبخش ملی و مارکسیستی که قصد خروج از سلطه امپریالیسم را داشتند، از سازمان‌یافتگی، آموزش و ایدئولوژی برخوردار ‌شد. مهم‌تر اینکه در ایران تروریسم از حالت سنتی خارج گردید و تروریست‌ها به کمک فنون و ابزارهای مدرن و در اردوگاههای پنهانی تحت تعلیمات پیشرفته قرار گرفتند. با گسترش ایدئولوژی مارکسیسم ــ لنینیسم در ایران، تروریسم به‌عنوان یک اقدام انقلابی، مشروعیت سیاسی پیدا کرد. در سالهای محدود پس از مشروطه مذهبیان در حزب اعتدالی، و سوسیال‌دموکراتها در حزب اجتماعیون اصلی‌ترین محافل تروریستی مقابل هم بودند. البته یک اقلیت بی‌طرف هم از مجلس دوم به بعد شکل گرفت. دوم اینکه تروریسم بعد از جنگ جهانی دوم و همزمان با رشد جنبشهای آزادیبخش در آسیا و سپس آفریقا و امریکای لاتین یکی از مباحث مهم دنیای سیاست شد و به‌عنوان ابزاری مهم در سیاست خارجی برخی از دولتهایی که با امپریالیسم درگیر بودند، مورد توجه و عمل سیاستگذاران داخلی قرار گرفت. به‌ویژه اینکه رفته‌رفته ترور و تروریسم از حیطه احزاب سیاسی خارج شد و به صورت یک مساله بین‌المللی درآمد، در صورتی که پیش از آن پدیده‌ای ملی محسوب می‌شد. بدین‌ترتیب تروریسم عنوان دولتی به خود گرفت و تحت نظارت، آموزش، سازمان و هزینه و ماموریتهای دولتها درآمد. دولتها یا خود اقدام به ایجاد گروههای تروریستی می‌نمایند یا با گروههای تروریستی بزرگ دنیا ارتباط سازمانی پیدا می‌کنند و از طریق این گروهها با دادن امکانات مالی و نظامی به اهداف خود می‌رسند.

در دوره مظفرالدین‌شاه به دلیل ارتقای سطح تاثیرپذیری فرهنگ سیاسی ایران از حوزه‌های فکری اروپا و به تبع آن توسعه خِرَد اجتماعی مردم، سطح آسیب‌پذیری سیاسی دولت بیشتر شد. به‌همین دلیل در آستانه جنبش مشروطه، ما شاهد انبوهی از موج ترور در کشور هستیم.(۱۵) جالب اینکه پدیده ترور وسیله‌ای شده بود در دست مخالفان استبداد تا از طریق آن به اهداف سیاسی خود در مهار قدرت مطلقه و سامان‌دهی نهادهای مدنی مثل پارلمان دست یابند. اما رفته‌رفته پس از صدور فرمان مشروطه، تروریسم وسیله‌ای شد برای حذف فیزیکی طرفداران احزاب سیاسی علیه یکدیگر و متاسفانه با دستیابی آسان به اسلحه، تسویه‌حسابهای شخصی نیز میان افراد غیرسیاسی رواج پیدا کرد. به‌این‌ترتیب رعب و وحشت همه‌جاگیر شد و هیچ‌کس احساس امنیت نمی‌کرد. این مساله مقدمه‌ای شد برای ازهم‌پاشیدگی شیرازه زندگی اجتماعی، ناپایداری کابینه‌ها و قدرت‌گیری کانونهای محلی که همه این مشکلات را مردم و حتی دولتمردان ناشی از ناکامی مشروطه می‌دانستند. فقدان امنیت، هرج و مرج، رکود شدید اقتصادی، جدالهای پایان‌ناپذیر احزاب سیاسی و ترور شخصیتهای مختلف به دست افراد خودسر، مثل «کمیته مجازات»، زمینه را برای ظهور دیکتاتوری میلیتاریستی رضاشاه فراهم کرد.(۱۶)

بدون شک در فاصله مشروطه تا کودتای ۱۲۹۹ و به سلطنت‌رسیدن رضاشاه (پنجم اردیبهشت ۱۳۰۵) تاریخ ما پیچیده‌ترین و ناهموارترین دوران حیات سیاسی خود را پشت سر گذاشت که درواقع اوراق آینده سرنوشت این ملت را رقم و ورق زد. زیرا وقوع جنبش مشروطه و به‌هم‌ریختگی مناسبات و همبستگی‌های سنتی و ورود مظاهری از مدرنیزاسیون و تقابل این دو، جامعه را با نوعی بلاتکلیفی روبرو کرده بود، و به‌علاوه ناکامی مشروطه در پی قرارداد ۱۹۰۷ ــ که تقریبا به بهانه تهدید اروپا از سوی آلمان، میان انگلیس و روسیه به امضا رسید ــ و وقوع جنگ جهانی اول، فروپاشی امپراتوریهای روسیه، اتریش و به‌ویژه عثمانی و ضعف قدرت انگلیس در ایران، انقلاب ۱۹۱۷ بلشویکی و نگرانی انگلیس از شیوع اندیشه مارکسیستی در ایران و تن دادن وثوق‌الدوله به قرارداد ۱۹۱۹ که ایران را تا آستانه تحت‌الحمایگی پیش می‌برد و ظهور قدرت بزرگی مثل ایالات‌متحده معادلات نظام بین‌المللی را به هم ریخت. در چنین شرایطی شیوع روزافزون امواج تروریستی در ایران امنیت اجتماعی و ادامه حیات سیاسی را مختل کرده بود.

تا سالهای اول قرن بیستم سازمان اجتماعی و ساختار سیاسی کشور، هنوز بر علائق قومی، قبیله‌‌ای، تعهدات مذهبی و احساسات و باورهای سنتی مبتنی بود. در این سالها فقط یک‌پنجم از کل جمعیت هشت تا نُه‌میلیونی کشور در شهرها زندگی می‌کردند و فقط نیم تا یک‌درصد جمعیت باسواد بودند. درحالی‌که ماکس وبر، جامعه‌شناس مشهور آلمانی، یکی از شرایط توسعه‌پذیری سیاسی ــ اقتصادی را حجم بالای شهرنشینی می‌داند. علاوه بر پایین‌بودن سطح جمعیت شهرنشین، کشور ما در دوره موردنظر، هیچ‌کدام از شرایط توسعه‌یافتگی و تحول‌پذیری سیاسی ــ اقتصادی، از جمله نیروی متخصص، انباشت سرمایه، تکنولوژی، تمرکز قدرت، وجود دولت ملی و امنیت مبتنی بر قانون، را نداشت. دورافتادگی شهرها با شرایط اقتصادی و فرهنگی متفاوت و گاه متضاد، جدایی جغرافیایی ــ فرهنگی شهر از روستا که باعث جدایی مردم از یکدیگر شده بود، خود عامل اصلی در عدم تحقق پدیده ملت بود، پایین‌بودن خرد جمعی، بی‌تفاوتی مردم نسبت به نوع و رفتار حکومت و فاصله میان مردم و دولت و نگرش تقدس‌مآبانه نسبت به شاه، فقدان عوامل همبستگی ملی و احساس ناامنی دولتمردان از ناحیه شاه و مقامات بالاتر و نبود اشرافیت ملکی، شاه را به یک قدرت بی‌رقیب تبدیل کرده بود.

تمام این عوامل جامعه ایران را به محیطی مسدود تبدیل کرده بود که به‌هیچ‌وجه نه بر نظام مدرن بین‌المللی منطبق بود و نه امکان بهره‌برداری اقتصادی قدرتهای امپریالیستی از آن وجود داشت. از سوی دیگر کشور سنتی، مهیای پذیرش شبیخون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی جدید اروپا نبود. ناصرالدین‌شاه در پی سه سفر به فرنگ ظاهرا تحت‌تاثیر جذابیت‌های اروپایی، بی‌علاقه نبود که کشورش را به مسیر تجدد بیاندازد، اما خود او دچار بلاتکلیفی شده بود، زیرا مدرن‌شدن ایران به قیمت پایمال‌شدن باورهایی بود که حافظ سلطنت شاه بودند. یکی از باورهای مهم مردم نگاه قداست‌آمیز نسبت به شاه بود. در این دوره که ایران همچون عثمانی و مصر الزاما در مسیر تجددخواهی قرار گرفته بود، ناصرالدین‌شاه قرارداد «رژی» را با تالبوت انگلیسی امضا کرد. در پی تحریم تنباکو به فتوای میرزای شیرازی، نخستین اعتراض مردم در برابر شاه شکل گرفت. این اعتراض به‌گونه‌ای بود که ناصرالدین‌شاه مجبور شد عقب‌نشینی کند و قرارداد را لغو نماید. درنهایت تعارض میان سنت و مدرنیسم به ترور ناصرالدین‌شاه منجر شد.

ترور ناصرالدین‌شاه سرآغاز تحولات وسیعی در تاریخ معاصر ایران شد، زیرا این ترور جامعه ما را به سرعت به سوی تغییرات بنیادی سیاسی ــ اجتماعی هدایت کرد. ترور ناصرالدین‌شاه محصول تضاد و دوگانگی فکری میان دو دیدگاه سنتی و مدرنیستی بود. نظام سرمایه‌داری می‌خواست موانع رشد و توسعه سرمایه‌داری را در ایران از پیش پای خود بردارد. بنابراین شاه به‌عنوان مظهر ارتجاع و حافظ سنتهای کهنه و مندرس بایستی حذف می‌شد. البته ظلم و ستم حکام و استبداد سلطنتی زمینه حذف را مهیا کرده بود. زیرا هیچ قدرت و اندیشه بیگانه‌ای نمی‌تواند جامعه‌ای را تحت‌تاثیر قرار دهد مگر زمانی که زمینه تحول‌پذیری داخلی فراهم باشد. با ترور شاه هاله‌ها و باورهای قداست‌گونه مردم نسبت به شاه فرو ریخت.

همان‌گونه که نظام سرمایه‌داری در اروپا برای هموار کردن راه پیشرفت خود و برداشتن موانع توسعه‌یافتگی لازم دید وحدت دینی کاتولیک را به هم ریزد و با رفرم مذهبی پروتستان را به‌عنوان مذهب سرمایه‌داری طراحی کند، در ایران نیز امپریالیسم روس و انگلیس فرقه‌های شیخیه، بابیه و بهائیه را به‌عنوان دیدگاههای مدرن دین‌گرایانه مطرح کردند تا به وحدت دینی و قدرت نهادهای شیعی لطمه وارد کنند. ایجاد لژهای فراماسونی از جمله اقداماتی بود که موجبات تزلزل ساختار اخلاقی و سنتهای دینی و تاریخی را فراهم آورد.(۱۷) همین حوادث موجی از تروریسم را در ایران به وجود آورد که فرصت ذکر آنان نیست.(۱۸)

در دوره ناصری رفت‌وآمد هیاتهای سیاسی ــ تجاری؛ واگذاری امتیازات؛ نصب و راه‌اندازی کارخانجات؛ ورود و شیوع اندیشه‌های سیاسی غربی در ایران؛ انتشار شبنامه؛ ورود مهاجران ترک و ارمنی به ایران، حتی در لباس آزادیخواهی و مشروطه‌طلبی، مثل حیدرخان عمواوغلی و یپرم‌خان ارمنی، منشأ رشد و گسترش فرهنگ ترور و تروریسم در ایران شد.

محمدعلی‌شاه بر پذیرش قانون اساسی و متمم آن سوگند خورد، ولی ترور ناموفق و احتمالا ساختگی علیه او، بهانه به دست او داد تا مقابل مشروطه و مجلس بایستد. او که از حمایت سنتی روسیه و عناصر داخلی برخوردار بود، با به توپ بستن مجلس شورای ملی به دست لیاخوف روسی موفق شد موج جدیدی از تروریسم دولتی به راه اندازد و طی آن مخالفان خود را نابود کند. البته مخالفان نیز به اقدام متقابل دست زدند.

نخستین موج ترور دولتی در این دوره در ایران شکل گرفت و دولتیان با برنامه تنظیم‌شده عده‌ای از نمایندگان مجلس را ترور کردند و گروهی که موفق شده بودند فرار کنند بعد از دستگیری به فجیع‌ترین شکل در باغشاه ترور شدند.(۱۹) به‌این‌ترتیب ترور از نظر متولیان حکومت، مشروعیت پیدا کرد و بر فرهنگ سیاسی جامعه ما سایه انداخت، درحالی‌که هیچ‌گونه سازگاری با روح لطیف فرهنگ ایرانی نداشت.

برخی از اندیشمندان سیاسی معتقدند که برای گذار از یک مرحله تاریخی به مرحله دیگر و محو آثار اقتصادی ــ اجتماعی مرحله قبلی، چاره‌ای جز دست‌بردن به انقلاب نیست. بنابراین این گروه انقلاب را ضرورتی تاریخی می‌دانند و انقلاب نیز جز رعب و وحشت چیز دیگری به‌بار نمی‌آورد.(۲۰) به‌این‌ترتیب با شروع انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، جنبش مشروطه ۱۹۰۶ نیز با تاثیرپذیری از این انقلاب موج وحشت، تروریسم و نیهیلیسم را به ایران وارد کرد.

ظهور و رقابت غیرمنطقی دو حزب سیاسی اجتماعیون و ملیون (اعتدالی) و حضور آنان در مجلس و محافل سیاسی، به‌دلیل فقدان خرد سیاسی مطلوب و ضعف فرهنگ مشارکتی، خود باعث شد تروریسم در ایران گسترش یابد. در همین ایام بود که در «کمیته مجازات»(۲۱) تحت حمایت و هدایت حسین لَله، کریم دواتگر و ابوالفتح‌زاده ترور به مرحله سازمان‌یافتگی وارد شد و به‌عنوان مجازات سیاسی مطرح گردید.

به دنبال این حوادث بار دیگر موج ترور تهران و مخصوصا آذربایجان را که کانون مشروطه‌خواهی بود، فراگرفت. سالداتهای روسی مخالفان را از هر گروه که بودند، ترور کردند، از جمله ثقهًْ‌الاسلام تبریزی را از منبر پایین کشیدند و کشتند. در همان روزها در تبریز یک افسر غیور ایرانی به‌نام امان آمیرزا که از دست سالداتها به کنسولگری انگلیس پناه برده بود، تاب این ننگ را نیاورد و رو به قبله خوابید و گلوله‌ای در دهان خود خالی کرد. مساله شرم‌آور این بود که سالداتها ترور و آدم‌کشی را تا ضریح مقدس ثامن‌الائمه(ع) پیش بردند و مرقد مطهر را غارت کردند و چند ده نفر را کشتند.

در سالهای قبل از جنگ جهانی اول موج ترور تاحدودی فروکش کرد، زیرا کمیته مجازات لو رفت و متلاشی شد و مردم تا حد زیادی، به دلیل انحراف جامعه و دولتمردان از مشروطه، از کانونهای سیاسی و فعالیتهای اجتماعی کنار کشیدند. در آستانه جنگ، قدرتهای اروپایی دخیل در تحولات ایران به زدوبندهای بین‌المللی و حل اختلاف‌ میان خود علیه آلمان سرگرم بودند و کمتر به ایران توجه می‌کردند. در چنین فضایی قدرتهای محلی، مثل جنگلی‌ها در گیلان، پسیان در خراسان و خیابانی در آذربایجان، سربرآوردند و ترور تاحدودی متمرکز و کنترل شد.

موج تازه ترورها با قتل صدراعظم قدرتمند و پرسابقه، میرزاعلی‌اصغرخان امین‌السلطان، به راه افتاد. این ترور در میدان بهارستان و در هشتم شهریور ۱۲۸۶.ش مطابق با بیست‌ویکم رجب ۱۳۲۵.ق به تحریک حیدرخان عمواوغلی و به دست عباس‌آقا صراف تبریزی رخ داد.(۲۲) در بهمن همین سال بمبی نیز به سوی کالسکه محمدعلی‌شاه انداخته شد که کار مجاهدان قفقاز بود. در شانزدهم اسفند ۱۲۸۶.ش برابر با صفر ۱۳۲۶.ق، میرزامحمدرضاخان قوام‌‌الملک شیرازی، از مخالفان سرسخت مشروطه که موجب فتنه و فساد فراوان بود، به دست جوانی به‌نام نعمت‌الله بروجردی در باغ حکومتی شیراز با شلیک چهار گلوله ترور شد و به قتل رسید. روز نوزدهم اسفند در مجلس ترحیم قوام‌الملک، به پسرش، سالارالسلطان، سوءقصد شد و با تیر تپانچه یکی از مشروطه‌خواهان زخمی گردید. در این بین دو نفر از هواداران قوام کشته شدند. بدن این تروریست که احمد دشتکی نام داشت، به دست نوکران قوام در مسجد قطعه قطعه شد.(۲۳) در پنجم آبان ۱۲۸۷ نیز شکرالله‌خان شجاع‌نظام مرندی، از سران استبداد محمدعلی شاهی، با بمب دستی ساخته حیدرخان عمواوغلی ترور و همراه پسرش کشته شد.

در ادامه این جریان کریم دواتگر، از اعضای کمیته مجازات، براساس طرح مستعان‌الملک، شیخ فضل‌الله نوری را در شب نهم دیماه ۱۲۸۷.ش برابر با شانزدهم ذی‌الحجه ۱۳۲۶ هدف گلوله قرار داد که فقط موجب زخمی‌شدن وی گردید. شیخ فضل‌الله ضارب را بخشید و او تا سال ۱۳۲۷.ق که قوای آزادیخواهان، تهران را فتح کردند، در زندان بود. خود کریم دواتگر هم بعدها به دلیل اختلاس‌های مالی از کمیته مجازات سرخورده شد و اسرار کمیته را فاش کرد و از همین رو رشیدالسلطان، عضو دیگر کمیته، او را در دوازدهم اردیبهشت ۱۲۹۶.ش ترور کرد. همچنین در اول اسفند ۱۲۸۷.ش آقا بالاخان سردار، حاکم رشت، به دست معزالسلطان و چند مجاهد قفقازی ترور و همراه سه تن از محافظانش کشته شد.

مهم‌ترین ترور در دوره احمدشاه کشتن آیت‌الله بهبهانی در بیست‌وششم تیرماه ۱۲۸۹.ش برابر با نهم رجب ۱۳۲۸.ق بود که به تحریک حیدرخان و به وسیله رجب سرابی، حسین لَله و علی‌اصغر زمانی اتفاق افتاد، زیرا بهبهانی برای اخراج تقی‌زاده از مجلس که مخالف با اهداف و برنامه‌های حزب اعتدالی بود، تلاش می‌کرد. اعتدالی‌ها به تلافی ترور رهبر خود در نهم مرداد ۱۲۸۹ علی‌محمدخان تربیت، از سران حزب دموکرات، را در خیابان لاله‌زار با شلیک سه گلوله ترور کردند.(۲۴)

در دوره سردارسپهی و وزارت جنگ رضاخان به دلیل تسلط نظامیان بر اوضاع، موج ترور تقریباً فروکش کرد. سردارسپه به منظور اجرای سیاست سقوط پی‌درپی کابینه‌ها و بیرون‌کردن رقبای قدرتمند از صحنه سیاسی، چنین شایع کرد که قوام‌السلطنه (رئیس‌الوزراء) با همدستی محمدحسن‌میرزا، ولیعهد احمدشاه، کمیته‌ای برای ترور وی تشکیل داده ‌است. به‌همین دلیل سردارسپه دستور بازداشت قوام‌السلطنه را صادر کرد، ولی به‌دلیل التماس همسرش نزد احمدشاه، رضاخان او را به شرط خروج از کشور آزاد کرد و به اروپا فرستاد.

رضاخان پس از سرکوب قدرتهای محلی و حذف رقبای سیاسی، از جمله خانه‌نشین کردن مستوفی‌الممالک‏، مشیرالدوله و دکتر مصدق و تبعید قوام‌السلطنه و بدرقه احمدشاه در سفر اروپا و جلوس به سلطنت در آذرماه ۱۳۰۴ یک شبکه ترور دولتی برای کشتن مخالفان و متمردان تاسیس کرد. وی حتی به کسانی که به قدرتیابی او مساعدت کرده بودند، رحم نکرد، از جمله این افراد می‌توان به سردار اسعد‏، نصرت‌الدوله، علی‌اکبرخان داور، میرزاده عشقی اشاره کرد.(۲۵)

در آغاز حکومت پهلوی دوم ترور با بار ایدئولوژیک متداول شد. در این میان ترور با ارزش مذهبی به ابتکار سیدمجتبی میرلوحی، معروف به نواب صفوی، و به دست کسانی مانند حسن و حسین امامی، مظفر ذوالقدر، خلیل طهماسبی، عبدالحسین واحدی و محمدمهدی عبدخدایی تحت پرچم جمعیت فداییان اسلام رایج گشت. نخستین عملیات این گروه، ترور سیداحمد کسروی در بیستم اسفند ۱۳۲۴ به دست برادران امامی بود. پس از کسروی, این دو برادر عبدالحسین هژیر، وزیر دربار وقت، را در دوازدهم آبان ۱۳۲۸ ترور کردند، اما این ترور ناموفق بود. یک‌سال و چند ماه بعد، در شانزدهم اسفند ۱۳۲۹، سرلشکر علی رزم‌آرا، نخست‌وزیر وقت، هنگام خروج از مجلس ترحیم آیت‌الله فیض که در مسجد شاه تهران برگزار شد، به دست خلیل ملکی، عضو سابق حزب میهن و از همکاران پیشین مظفر بقایی و از کارکنان نشریه شاهد که به فداییان اسلام پیوسته بود، ترور شد. در همان زمان در مورد این ترور شک و تردیدهای زیادی وجود داشت. زیرا براساس کالبدشکافی اولیه مشخص شد کالیبر اسلحه قاتل با اسلحه خلیل طهماسبی تفاوت دارد و احتمالا بر سر مساله نفت به تحریک انگلیسی‌ها و به دست عناصر درباری کشته شده است. دو نفر اخیر، یعنی هژیر و رزم‌آرا، از طرفداران سیاست نفتی امریکا در ایران بودند.(۲۶) از ترورهای دیگر فداییان اسلام ترور ناموفق دکتر حسین فاطمی، مدیر روزنامه باختر امروز و وزیرخارجه دکتر مصدق، به دست محمدمهدی عبدخدایی بود که در بیست‌وپنجم بهمن ۱۳۳۰ بر سر مزار محمد مسعود، روزنامه‌نگار، در مقبره ظهیرالدوله در خیابان دربند و در مراسم پنجمین سالگرد ترور محمد مسعود انجام شد.

جمعیت موتلفه اسلامی هم که به طرفداری از فداییان اسلام به استراتژی ترور گرایش داشتند، اول بهمن ۱۳۴۳ با همکاری محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد، رضا صفارهرندی و حاج‌محمدصادق امانی، نخست‌وزیر حسنعلی منصور را در مقابل مجلس شورای ملی ترور کردند.

از جمله سازمانهای تروریستی، به‌ویژه در دوره جنبش ملی‌شدن صنعت نفت، حزب توده بود. از جمله اقدامات این گروه می‌توان از ترور محمد مسعود، مدیر روزنامه مرد امروز، در بیست‌ودوم بهمن ۱۳۲۶ در خیابان اکباتان تهران یاد کرد. این ترور با برنامه‌ریزی خسرو روزبه و به دست سروان ابوالحسن عباسی انجام شد. سه سال بعد در ششم خرداد ۱۳۲۹، احمد دهقان کرمانی، از روزنامه‌نگاران معروف و مدیر مجله تهران مصوّر، براساس اسرار خانه سدان، بازوی مطبوعاتی سفارت انگلیس، به دلیل مخالفت با واگذاری امتیاز نفت به شوروی به دست حسن جعفری، از اعضای حزب توده، ترور شد.(۲۷)

 

دکتر علی بیگدلی

 

ادامه دارد...

پی نوشت ها:

۱ــ آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمی، تهران، صدای معاصر، ۱۳۷۸، صص۵۵۰ــ۳۵۳

۲ــ برنارد لوئیس، تاریخ اسماعیلیان، ترجمه: فریدون بدره‌ای، تهران، توس، ۱۳۶۲

۳ــ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ رشیدی، به کوشش بهمن کریمی، تهران، اقبال، ۱۳۳۸، ص۶۵

۴ــ علی بیگدلی، ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، ج۱، تهران، سروش، ۱۳۷۷، ص ۶۶

۵ــ برنارد لوئیس معتقد است فداییان کنت ریموند دوم، حاکم ترابلس، و مارکی کنرادمونفرا، پادشاه لاتینی اورشلیم، را ترور کردند. اما در منابع فارس به آن اشاره‌ای نشده است. برای اطلاعات بیشتر رک: Bernard, Lewis, The Assassin, London, ۱۹۶۷, P. ۴۷

۶ــ برنارد لوئیس، اسماعیلیان در تاریخ‏، ترجمه: یعقوب آژند‏، تهران، مولی ۱۳۶۳، ص۱۶۲. همچنین رک: تاریخ عقاید اسماعیلیه، نوشته فرهاد دفتری، ترجمه: فریدون بدره‌ای، تهران، فرزان روز، ۱۳۷۵

۷ــ مارشال گ. س. هاجسون، فرقه اسماعیلیه، ترجمه: فریدون بدره‌ای، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸، ص۱۲۲

۸ - Laqueur, The Age of Terrorism, Foreign Affairs, Vol ۶۴, ۱۹۸۶, P. ۸۸

۹ــ رشیدالدین‌ فضل‌الله، همان، ص۶۸

۱۰ــ علی بیگدلی، ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، همان، مقدمه.

۱۱ــ هانا آرنت، انقلاب، ‌ترجمه: عزت‌الله فولادوند، تهران، کتابهای جیبی، ۱۳۶۲، ص۱۹

۱۲ــ علیرضا طیب، تروریسم، تهران، نشر نی، چ۱، ۱۳۸۲، ص۲۸

۱۳ــ کتاب تاریخ معاصر ایران، مجموعه مقالات، کتاب اول، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۶۸، ص۳۸

۱۴ــ یپرم‌خان ارمنی از اعضای معروف حزب داشناک بود که با جنبش مشروطه از قفقاز وارد ایران شد، در جنگ رضاخان و سردار اسعد علیه رحیم‌خان چلیپانو در اردبیل شرکت کرد. سپس تحت فرماندهی عبدالحسین‌میرزا فرمانفرما و در کنار رضاخان شصت‌تیری به جنگ سالارالدوله رفت که قصد فتح تهران را داشت و در این جنگ کشته شد.

۱۵ــ محمود طلوعی، هفت پادشاه، ج۱، تهران، نشر علم، ۱۳۷۷، صص۹۹ــ۹۴

۱۶ــ علی بیگدلی، ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، همان، مقدمه، ص و

۱۷ــ یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمد گل‌محمدی، محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۷۸، ص۹۲

۱۸ــ برای اطلاعات بیشتر رک: علی بیگدلی، ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، تهران، سروش، ۱۳۷۷

۱۹ــ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج۲، تهران، امیرکبیر، ص۶۴۴

۲۰ــ این نظر برگرفته از فلسفه سیاسی مارکسیسم است و اصولا تفکر چپ تاحدودزیادی از اندیشه و نظریه «اراده جمعی» ژان ژاک روسو متاثر می‌باشد، درحالی‌که در عصر پست‌مدرن انقلاب تاحدودزیادی از واژگان سیاسی حذف شده است.

۲۱ــ کمیته مجازات ظاهرا به منظور انتقام از کسانی به‌وجود آمد که باعث انحراف جریان مشروطه‌خواهی شده بودند، ولی بعداً مشخص شد این کمیته ساخته و پرداخته کانونهای طرفدار انگلیس است برای بحران‌سازی در جامعه ایران و فراهم‌کردن محیط برای اجرای کودتا.

۲۲ــ احمد کسروی، همان، ص۱۳

۲۳ــ اسماعیل رائین، حیدرخان عمواوغلی، تهران، جاویدان، ۱۳۵۵، ص۴۰

۲۴ــ درباره کمیته مجازات رک: جواد تبریزی، اسرار تاریخی کمیته مجازات، تهران، فردوسی ۱۳۶۲؛ و نیز علی بیگدلی، همان، ص۹۱۹

۲۵ــ درباره ترور مدرس رک: حسین مکّی، مدرس قهرمان آزادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۸، ص۳۱۲

۲۶ــ خواندنیها، شماره ۳۹، سال ۱۳‏؛ اطلاعات، شماره ۲۷۹۴، مورخ ۱۸/۱۲/۲۹

۲۷ــ فواد روحانی‏، تاریخ ملی‌ شدن صنعت نفت ایران، ص۱۴۵

 

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار