در ابتدا شایسته است از متولیان «جشنواره داستان انقلاب» قدردانی نمایم. چرا که معتقدم، چهره های خدوم و متعهدی در این مجموعه، سالها برای اعتلای ادبیات داستانی تلاش کرده اند. اما از آنجا که نقد و تحلیل برنامهها و راهبردهای ادبیات داستانی در مجموعه مهم حوزه هنری می تواند در برنامه ریزی بهتر و دقیق تر موثر افتد با ذکر مقدمه ای، به ارائه نکاتی درباره «جشنواره داستان انقلاب» خواهم پرداخت.
ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ادوار مختلفی را پشت سر گذاشته است. مواجهه ادبیات داستانی متعهد با وضعیت جدید و جریان آفرین پیروزی انقلاب اسلامی در طول این ادوار یکسان نبوده است. این مواجهه مبتنی بر اصلی بنیادین و غایت مشخصی بوده است. اصل رکین ادبیات داستانی انقلاب اسلامی آن است که، کلیت ادبیات داستانی نوین (نویسندگان، آثار، مبانی و روشها) پیش از انقلاب که ادبیاتی غرب زده، غیر بومی و غیر ملی بود، قادر نخواهد بود با جریان فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی همراهی کند. این اصل، با واکنش ابتدایی شبه روشنفکران وطنی در دهه آغازین پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به این واقعه تایید شد. چرا که این طیف، عملا بایکوت انقلاب و ثمرات آن را در دستور کار خود قرار دادند و باصطلاح با انقلاب اسلامی قهر کردند، به گمان آنکه چنین رخدادی نخواهد توانست تا سالها بدون پشتوانه محکم ادبی و بر اساس باورهای دینی، ادبیات داستانی – و بلکه آثار هنری- برجسته و مقبولی تولید کند. این بود که طیفی از نویسندگان برخاسته از متن انقلاب و دفاع مقدس، به حوزه داستان نویسی وارد شدند و قهر شبه روشنفکران، بهترین فرصت را برای ورود به دوره ای جدید به نویسندگان همسوی با انقلاب فراهم کرد.
اما غایت نهایی که ادبیات داستانی انقلاب بدان می اندیشید پدید آوردن ادبیات داستانی متعهد در ضمن مکتب ادبی مشخص و مدون بود. گرچه این غرض در برخی از دوره ها به واسطه مقتضیات تاریخی و یا کوته نگری های فکری و خلأهای برنامه ای به فراموشی سپرده شد. در دوره دفاع مقدس، حفظ و ثبت میراث تاریخی و مستند وقایع دفاع مقدس، مهمترین دغدغه این دوران را به خود اختصاص داد. در دوره پس از جنگ نیز، شبهه پایان جنگ و به سرآمدن مقتضای حماسی دفاع مقدس، ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را از فضای فکری و فرهنگی جوشش ادبیات دینی دور کرد. این رویکرد نوپدید به مانعی اساسی برای حرکت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تبدیل شد و نوعی تحجر را رقم زد. با این وجود، هدفی به نام ادبیات داستانی طراز انقلاب اسلامی همواره محملی برای برنامه ریزی در طول چند دهه اخیر بوده است.
ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و نام گرایی
غایت مطلوب ادبیات داستانی انقلاب اسلامی چگونه و چه زمانی بدست می آید؟ برنامه ریزی برای دست یابی به این غایت، امری همپای نوشتن و خلاقیت در این حوزه است. تردیدی در این نیست که نوشتن امری شخصی و فردی است. اما این بدان معنی نیست که ایجاد جریانی متوازن و کامل در حوزه ادبیات تنها با تلاش و خلاقیت چند نفر ممکن می شود. و نه به این معنی است که جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با معرفی چند چهره (نویسنده) به مقصد خواهد رسید. در طول عمر ادبیات داستانی انقلاب از میان دوازده رکن ادبیات داستانی انقلاب: اصول موضوعه، آموزش، نظریه پردازی، پژوهش، آفرینش، نقد ادبی، نشر، ترجمه، مدیریت و اجرا، جذب و ساماندهی، حمایت و تبلیغ، اقتباس؛ عموما به دو رکن توجه ویژه شده است. این دو رکن چیزی نیست جز نویسنده و داستان.
چنین انتخابی از میان ارکان متعدد حوزه ادبیات داستای تنها در محدوده ذهن باقی نمانده بلکه عموم برنامه ریزی ها، اولویت سنجی ها و سرمایه گذاری ها را بدین سمت و سو سوق داده است. کافی است به جشنواره های این حوزه دقت کنیم یا نحوه حمایت و تبلیغ را از این دو حوزه بررسی نماییم تا صدق این گفتار معلوم شود. از میان دو رکنی که بیش از دیگران بدان توجه شده نیز به نظر می رسد نویسنده، بیش از داستان مورد توجه قرار گرفته است. گرچه نویسنده بدون داستان، قابل تصور نیست. اما نوع اقبال مخاطبان داستان به آثار نویسندگان مشهور- اعم از عامیانه نویس، روشنفکر و معتقد به مبانی انقلاب- گویای ان است که رکن نویسنده در پس زمینه ذهنی مخاطبان عام و حتی خاص داستان، می تواند اثر داستانی را نیز به حاشیه برد و نویسنده محوری استیلای خود را بر آفریده هنری نیز ثابت نماید.
ریشه های چنین تلقی ای از ادبیات را باید در تاریخچه ادبیات داستانی و ادبیات داستانی پس از انقلاب جست. ادبیات داستانی پس از انقلاب نوعی انقلاب حقیقی در حوزه روایت تلقی می شد. در سطح نویسندگان، رویشی چشمگیر بوجود امد با وقوع دفاع مقدس، برخی از جوانان با انگیزه و با ذوق که از دل انقلاب و کوران حوادث دفاع مقدس به نویسندگی روی آورده بودند با نمونه آثاری که بیش از دغدغه نویسندگی، تحت تاثیر واقعیت عظیم دفاع مقدس قرار داشتند پای به میدان نهادند. در این مقطع حساس، که می توان ان را تا پایان دفاع مقدس شناسایی کرد، تحریم دفاع مقدس توسط نویسندگان شبه روشنفکر ابعاد متنوعی یافت. از تحریم در حوزه نقد ادبی گرفته تا تحریم در حوزه نظریه پردازی، آفرینش و حتی آموزش.
در نقطه مقابل، استفاده از این جوانب در جهت تقویت ادبیات داستانی شبه روشنفکر، بلکه تهاجمی آشکار در تمامی این جهات در برابر آثار داستانی ارزشی دفاع مقدس شکل گرفت. طیف شبه روشنفکر که نمی توانست حقیقتی با عنوان ادبیات دفاع مقدس را نادیده بیانگارد تلاش کرد ان را تحریف کند. نمونه این تلاشها را می توان در اهداف جوایز ادبی به آثار متفاوت (سیاه) ادبیات داستانی دفاع مقدس مشاهده کرد. بنگاههای نشر و جوایز ادبی متعدد این طیف در طول دو دهه توانستند چهره های اشنایی از ادبیات داستانی ارزشی دفاع مقدس را به سوی جریان ادبی شبه روشنفکر متمایل سازند. همچنین این جریان با ترجمه و ترویج تئوری های رایج در حوزه ادبیات جنگ که عموما برآمده از ادبیات ضد جنگ برخاسته از جنگ جهانی اول و دوم بود، ماهیت قدسی دفاع مقدس و ظهور ان در آثار ادبی را انکار کردند.
از سوی دیگر، ادبیات انقلاب اسلامی، در دو دهه آغازین خود، روندی از کشف و معرفی استعدادهای نویسندگی را دنبال کرد. رهیافت کشف نویسنده –که تا کنون نیز جزو اهداف جاری جشنواره ها و برخی برنامه های دیگر داستانی دیده می شود- با عنایت به لزوم جابه جایی نسل داستان نویس پیش از انقلاب با نسل نویسندگان متعهد پس از انقلاب دنبال شد. جشنواره های ادبی در این دوره اهداف متعددی را به صورت همزمان دنبال می کردند. جشنواره ها با قدرت برانگیزاننده خود، استعدادهای نویسندگی را از میان نویسندگان ناشناس و علاقمندان به ادبیات داستانی در کشور شناسایی می کردند. همچنین جشنواره ها قادر بودند با تکرار نامها در طول سالهای متعدد، موقعیت ادبی برخی نویسندگان جوان را تثبیت کنند. بدین ترتیب، جشنواره هایی که آثار دستنویس را مورد قضاوت قرار می دادند بیشتر بر هدف نخست- شناسایی نویسنده- و جشنواره هایی که آثار چاپ شده را بررسی می کردند، هدف دوم – چهره سازی و تثبیت ادبی نویسنده- را دنبال می کردند.
برنامه جشنواره به عنوان مهمترین برنامه در حوزه ادبیات داستانی بر پایه این راهبرد بنا شده بود که، ادبیات داستانی ایران، بر محور چهره های ادبی بنا شده است. این چهره ها بوده اند که جریانهای ادبی را به راه انداخته اند. در تاریخ ادبیات داستانی معاصر، چهره هایی چون صادق هدایت، چوبک، گلشیری، جلال ال احمد و ... بیش از جریانها تاثیر گذاشته و جهت بخش بوده اند.
بنابر این انتخاب ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ان بود که با معرفی چهره های انقلابی، به ادبیات داستانی انقلاب اسلامی رسمیت ببخشد و جریانی مستمر را با معرفی نویسندگان پایه گذاری نماید.
به اعتقاد برخی، نگاه نویسنده محور در این دوران –حداقل تا پایان دفاع مقدس و ظهور آثار برجسته در این حوزه- ناگزیر می نمود. زیرا برای ادبیاتی که نمونه و مصداقی ندارد، نمی توان نظریه پردازی کرد. از سوی دیگر فکر و اندیشه و مبانی مناسب برای نقد ادبی سامان نیافته بود. تنها منتقدان معدود ادبیات داستانی انقلاب نیز در این دوره تلاش داشتند با نقد آثار شبه روشنفکری قبل از انقلاب از تسری مبانی انها به ادبیات داستانی انقلاب جلوگیری کنند و وجوه افتراق اندیشه انقلاب را با این پندار شبه روشنفکرانه مشخص سازند. در این دوره، جریان نقد نیز به کمک نویسنده محوری امد، زیرا این تلقی رایج وجود داشت که نقد موجب تضعیف چهره های داستانی انقلاب خواهد شد. این امور، زمینه ای برای نویسنده محوری را فراهم آورد. از سوی دیگر، برخی از نهادها و مجموعه های برنامه ریز در این زمینه وجه همت خود را صرف معرفی و تبلیغ نویسندگان نسل انقلاب کردند تا بدین شکل هویتی برای ادبیات داستانی انقلاب فراهم کنند. این دوره را می توان دوره نامها دانست.
دوره ای که شاخصه های شخصیتی نویسندگان در کشف و معرفی آنها بی تاثیر نیستند. تلاشهای صورت گرفته از سوی برخی مجموعه های انقلابی برای جلب طیف نویسندگان پیش از انقلاب عموما –جز موارد معدودی- جایگاه این راهبرد را خطیرتر ساخت. زیرا این تلقی که می توان با دیکته کردن معارف و ارزشهای انقلاب اسلامی به نویسندگان متعلق به طیف لیبرال و چپ به رمان انقلاب و دفاع مقدس دست یافت توفیق چندانی نیافت. تجربه نیز نشان داد این افراد که توانسته بودند با جلب نظر این مجموعه ها قراردادهای قابل توجهی منعقد کنند عملا در آثار داستانی شان اندیشه و باور قلبی شان را نمایش می دادند.
این رویه بنا به دلایلی به شکست انجامید. مهم ترین دلیل را باید در مبدا چنین استراتژی ای جست. مبدأی که بر اساس ان، نقد آثار داستانی همسو، نوعی خود زنی تلقی می شد و حمایت همه جانبه و بی قید و شرط از طیفی از نویسندگان انها را نسبت به راهشان دچار توهم ساخت. بر اساس تلقی مجموعه هایی که از این نویسندگان حمایت می کردند، نام این نویسندگان با نام ادبیات انقلاب گره خورده بود و نقد آثار این گروه به معنای نقد انقلاب تلقی می شد. این تحلیل از سه رکن کلیدی ادبیات داستانی به نحو آشکاری غفلت کرد: نظریه پردازی، نقد و آموزش.
با پایان یافتن دفاع مقدس، عمق تحلیلی اندک برخی نویسندگان برخاسته از دفاع مقدس و شرایط اجتماعی، رویه دیگری از سکه نویسندگی آنها را هویدا کرد. ادبیات سیاه دفاع مقدس که در بنیانهای خود به شدت وابسته به ادبیات شبه روشنفکری بود در ضمن برخی مضامین و موقعیت های داستانی و هنجارشکنیهای داستان نویسانه ظهور کرد و روشن شد بذری که جریان شبه روشنفکری در ذهن برخی از نویسندگان دفاع مقدس کاشته است اندک اندک در حال جوانه زدن است.
حال، جریان ادبیات داستانی متعهد برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی که بر موضوع دفاع مقدس متمرکز شده بود و راهبرد خود را چهره سازی قرار داده بود چه می بایست می کرد؟ نویسنده محوری که خود ساخته و پرداخته برخی نهادهای ادبی بود تبدیل به تیغ دو دمی شده بود که نزدیک بود حیات ادبیات داستانی دفاع مقدس را به مخاطره بیاندازد. نه می توانستند نویسنده های خود ساخته را تخریب کنند و نه قادر بودند چنین آثاری را تحمل نمایند. اصالت نویسنده در جریان ادبیات داستانی، معیارهای اصیل ادبیات داستانی را که برآمده از ارزشهای انقلاب اسلامی بود تحت تاثیر خود قرار داد. شعار "حفظ نویسندگان انقلاب اسلامی" تسامح در اندیشه و نظر را در حوزه داستان پروراند. طرفداران این شعار، با یکسان دانستن عرصه نظر و عمل، تساهل در عمل را به تساهل در نظر نیز گسترش دادند.
نتیجه چنین فرایندی، کم رنگ شدن مرزهای تئوریک و بلکه آمیخته شدن ارزشهای اسلامی و انقلابی با تفکراتی بود که از ساحت ادبیات غرب و بن مایه های فلسفی اومانیستی آن به ادبیات داستانی انقلاب اسلامی راه باز کرده بود. تلقی برخی بر این بود که بر خلاف قطعیات اعتقادی و ایدئولوژیک، در ساحت عمل و آفرینش، هیچ نویسنده ای کامل نیست، در نتیجه هیچ داستانی کامل نخواهد بود. این بدان معنی است که پر رنگ کردن باید و نبایدهای ایدئولوژیک، موجب صف کشی های جدیدی در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی خواهد شد و نویسندگان و آثاری که تلاش زیادی برای شناسایی انها به عنوان نویسنده انقلاب شده است خارج از برخی حدود و تعاریف قرار می گیرند.
در ابتدا گمان می شد این مواجهه که نشان از تساهل داشت رهیافتی تاکتیکی و موقت از سوی جریان داستان نویسی انقلاب اسلامی نسبت به برخی نویسندگان خود است. اما ریشه های فکری تسامح و ابعاد نظری ان، گویای آن بود که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در بزنگاهی حساس در تاریخ خود قرار گرفته بود. زیرا تسامح درباره نویسندگان متفاوت نویس- این اصطلاحی بود که بر مبنای همین تسامح رایج شد زیرا تلاش می شد قیدی خالی از هر گونه قضاوت درباره این نویسندگان و آثار آنها بکار برده شود- به معنای ان بود که خطوط ایدئولوژیک و بایدها و نبایدها راه را بر سلایق و دیدگاههای داستانی خواهد بست و قرائتی یگانه از واقعیت دفاع مقدس را ارائه خواهد داد. این بدان معنی خواهد بود که راه برای خلاقیت ادبی بسته خواهد شد. بنابر این برای خروج ادبیات داستانی انقلاب از بن بست خلاقیت، باید چنین آزادی در روایت از سلایق و دیدگاهها به رسمیت شناخته شود. بلکه این دیدگاهها و سلایق مختلف- که بعضا با هم تعارض داشتند- همگی از حقیقت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برخاسته اند! لازمه چنین پذیرشی، پذیرش نسبیت در اندیشه و دوری از نقد مضمونی و مطلق گرا در هستی شناسی و انسان شناسی و جهان شناسی بود. مقصدی که ادبیات داستانی شبه روشنفکری به دنبال آن بود.
این ترسیمی اجمالی از واقعیتی است که ادبیات داستانی پس از دوران دفاع مقدس کمابیش با آن مواجه بوده است. البته نباید فراموش کرد که حوزه های سالمتری چون خاطره نویسی و مستند نگاری همواره در مقاطعی بار ادبیات داستانی را به دوش کشیده اند و آبروی ان را خریده اند. ضمن آنکه همواره نویسندگان مستقل و متعهد و نهادهای هوشیار دیگری در این زمینه فعال بوده اند. با این وجود، نویسنده محوری و نام گرایی در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، جریان ادبیات داستانی را به جای دفاع از ادبیات برآمده از انقلاب اسلامی که مدافع ارزشهای ان است به جریان مدافع نویسندگان سوق داد. چنین جریانی توسط دیدگاه محفلی تشدید شد. در این دوران، جریان انحرافی در ادبیات داستانی دفاع مقدس، عموما با استراتژی مظلوم نمایی و حق جویی مسیر نقد فکری آثار این گروه را به نقد شخصیت منحرف می ساخت. این طیف که جلودار نویسندگان شبه روشنفکر در فتح ادبیات داستانی دفاع مقدس قرار داشتند، از خود چهره هایی میانه رو ترسیم کردند و مطلق گرایی و قطعیت های فکری را افراط گرایی خواندند.
نگاه نویسنده محور در ادبیات داستانی معاصر، هویت خود را از تقریری ناقص از اصالت داستان اخذ کرده بود. نگاه نویسنده محور، بر پایه این گمان پدید آمد که در گستره ادبیات داستانی، نخستین و بالاترین هدف، تولید داستان است و از آنجا که جایگاه نظریه پردازی داستان، پس از آفرینش داستان است، نباید فرصت تولید را به خاطر پرداختن به نظریه از دست داد.
بر این اساس، تنها برنامه ای قابل دفاع و ارزشمند تلقی می شود که در ارتباط مستقیم با تولید رمان و داستان قرار گیرد. پژوهش در این زمینه، اساسا واجد ارزش قابل اعتنایی نیست. بلکه پژوهش می تواند تولید رمان فاخر را به تاخیر انداخته یا حتی مانع آن شود. غافل از آنکه، بدون جریان پژوهش داستانی، نقد قوی و مبتنی بر بن مایه های فکری، فلسفی و حِکمی اسلامی، هیچ نویسنده و جریانی مصون از خطای درنگرش و انحراف در آفرینش نخواهد بود. با اصرار برخی طیفها در عدم نقد خودی و غفلت برخی در تمرکز بر ادبیات داستانی غرب، زنگ خطری برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نواخته شد. زنگ خطری که گویای انقلاب فکری در برخی نویسندگان نسل انقلاب و ظهور جریانات ناهمخوان با اندیشه ناب انقلاب اسلامی بود.
مشهورات نظری ادبیات داستانی انقلاب که از کانونی غیر از دانشگاه و پژوهشهای ادبی به ساحت افکار نویسندگان و منتقدان راه یافته بود، تبدیل به اصول بدیهی شد. در این مجرا، نه تنها به نویسنده محوری اکتفا نشد، بلکه نویسندگان حاکمان مطلق العنان ادبیات داستانی شدند. بدین معنی که نقد ادبی و نظریه پردازی توسط کسانی کلید زده شد که تجربه ای جز داستان نویسی نداشتند. طبعا برنامه ریزی های ادبی و داستانی سهم بسزایی در وضعیت کنونی ادبیات داستانی متعهد در کشور داشته و در وضعیت آینده ادبیات داستانی ایران اسلامی نیز موثر خواهند بود. ادبیات داستانی کنونی جهان به صورتی نیست که بتوان به ظهور خودجوش نویسندگان نامدار امیدوار بود. بلکه سیر ادبیات داستانی و جریان سازی برای ان تابع برنامه، فکر و اندیشه است.
همانطور که بیان شد، عموم برنامه های موجود بر حوزه داستان (در مقابل نقد، پژوهش) متمرکز شد. در دوره های ابتدایی ادبیات داستانی پس از انقلاب سفارش داستان به عنوان برنامه ای استراتژیک مورد توجه واقع شد. برخی از نهادهای متولی با این پندار که ادبیات داستانی یک فن بی طرف است، به سفارش داستان انقلابی به افراد غیر همسو با جریان انقلاب اسلامی اقدام کردند. نتیجه از قبل قابل پیش بینی بود. چرا که بن مایه ها و باورهای این طیف هیچ گاه و در ضمن هیچ سفارشی تغییر نمی یافت. مرحله دوم، سفارش داستان با قراردادهای مناسب به نویسندگان همسو با ارزشهای انقلاب بود. این جریان نیز به سرانجامی که برنامه ریزان منتظر آن بودند نیانجامید. زیرا سفارش- آن هم با روشهای غیر علمی و عملی- نتوانست خلاقیت و هنر این نویسندگان را به کار گیرد و نتیجه این سفارشها کارهای حداکثر متوسط و نه طراز برای ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس بود.
اما باید مهم ترین برنامه رایج را در حوزه ادبیات داستانی، برگزاری و تاسیس جشنواره های داستانی دانست. پر رنگ شدن سیاست جشنواره ای در حوزه ادبیات داستانی و فراتر از آن در حوزه فرهنگ را می توان به عنوان یک مقوله آسیب شناسانه مورد توجه قرار داد. آیا جشنواره های ادبی تا کنون توفیقاتی به همراه داشته اند؟ کارکردها و ماهیت جشنواره ادبی چیست؟ سیاست های کلی فرهنگی و سیاست های کلی ادبیات داستانی توسط چه نهادهایی و بر اساس چه مبانی و دلایلی تاسیس می شود؟ وضعیت کنونی ادبیات داستانی معاصر چیست و سیاست جشنواره ای دقیقا این وضعیت را به چه وضعیت جدیدی تغییر می دهد؟ مخاطب جشنواره ها کیست؟ آیا جشنواره های موضوعی توانسته اند به اهداف خود دست یابند؟ آیا جشنواره ها باید مخاطب عام داشته باشند و یا مخاطب خاص؟ جشنواره ها اساسا از چه اهرم های فکری و نظری در پیشبرد اغراض خود استفاده می کنند؟
یکی از رایج ترین نوع جشنواره ها، جشنواره های موضوعی هستند. جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در پس وقایع مهمی چون انقلاب اسلامی بهمن 57 و دفاع مقدس شکل گرفت. لذا طبیعی بود که جریان ادبی برخاسته به آن به این موضوعات توجه ویژه ای مبذول دارد. از این رو، جریان ادبیات داستانی همسو انقلاب که در صدد حمایت از جریان انقلابی بود، اوصاف موضوعی را بهترین عامل برای تقسیم بندی های ادبی و برنامه ریزی دانست. نکته ای که پیش از هر چیز باید بدان توجه شود، مضرات و منافعی است که دیدگاه موضوعی در حوزه داستان نویسی به بار آورده است. تردیدی در این نیست که دو گونه در ادبیات داستانی پس از انقلاب اسلامی بیش از سایر گونه ها مورد توجه قرار گرفته اند، گرچه در این دو گونه به یک میزان تولیدات داستانی دیده نشده است. گونه نخست، ادبیات داستانی انقلاب اسلامی (انقلاب 57) و گونه دوم، ادبیات داستانی دفاع مقدس است.
تحلیل مشهوری در این زمینه وجود دارد که بر اساس ان، با وقوع دفاع مقدس در کمتر از نه ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نویسندگان به سمت این موضوع توجه کرده و از ادبیات انقلاب 57 غافل شدند. به همین دلیل ادبیات داستانی انقلاب 57 نمونه های چندانی در طول سی و اندی سال گذشته از پیروزی انقلاب اسلامی نداشته است. در این تلقی ادبیات داستانی انقلاب در سطحی ترین مفهوم انقلاب که تغییر سیاسی است بکار برده می شود. در این تعبیر، انقلاب اسلامی در سال 57 به پیروزی رسید و پایان یافت. در حالی که ابعاد فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی انقلاب همواره در طول این سی و اندی سال زایا بوده است و انقلاب مقوله ای زنده و اجرای است نه امری ماضی و تمام شده. این عده توضیح نمی دهند که چرا پس از پایان دفاع مقدس، ادبیات انقلاب 57 همچنان محجور مانده است؟
نفس چنین تقسیم بندی موضوعی، گرچه توجه مخاطبان و نویسندگان را به برخی موضوعات مهم جلب می نماید، اما واجد خصیصه دوگانگی ادبیات انقلاب 57 و ادبیات دفاع مقدس و گونه های دیگر است. در حالی که نه تنها این موضوعات در عالم واقع از جوهره فکری و فرهنگی واحدی برخوردارند، بلکه در حوزه داستان نیز کاملا به هم مرتبط و در طول یکدیگر شناخته می شوند. از این رو، ادبیات داستانی دفاع مقدس رهزن ادبیات داستانی انقلاب و مانعی در مقابل ان شمرده نمی شود. بلکه ادبیات داستانی دفاع مقدس، عین ادبیات داستانی انقلاب است. برگزاری جشنواره های موضوعی با عنوان ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس، از این رو باید مورد تامل قرار گیرند.
تلقی موضوعی برنامه ریزی موضوعی را به دنبال خواهد داشت. برنامه ریزی موضوعی متکی به اصل تفاوت موضوعی است. و این خطر گسست جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را به دنبال خواهد داشت. توضیح آنکه، ادبیات داستانی پس از انقلاب –بنا بر دلایل متعدد- در طی دو دهه، سرمایه گذاری زیادی را بر موضوع دفاع مقدس انجام داد.
تا جایی که شمار جشنواره های ادبیات داستانی دفاع مقدس، سفارش بر مبنای این موضوع در حوزه داستان و زندگی نامه، حمایت های مالی و معنوی و آثار منتشر شده در این حوزه بسیار قابل توجه است. بدون تردید هیچ گونه های همانند ادبیات داستانی دفاع مقدس، در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی به این درجه از توفیقات نرسیده است. چنین حرکتی در ادبیات داستانی دفاع مقدس، تنها تلاش برای ایجاد گونه ای موضوعی نبود، بلکه ژرف ساخت و حتی فرم آثار داستانی نیز در صدد پایه ریزی ادبیات داستانی برآمده از انقلاب بود.
با این وجود، به اذعان بسیاری از اهالی نظر در این حوزه، ادبیات داستانی دفاع مقدس در بخش رمان، نتوانسته است آثار متعدد قابل توجه و معیاری را معرفی نماید. گرچه در بخش داستان کوتاه و بخش ادبیات روایی مستند نگار(خاطره) توفیقات چشمگیر بوده است. سیاست جشنواره ای سیاست ناقصی است. برگزاری جشنواره بخصوص در دوران فعلی ادبیات داستانی جزء کارهای الویت دار نیست. اگر مجموعه کارهای بر زمین مانده را در نظر بگیریم و روش های تولید فکر و آثار داستانی را بسنجیم؛ به نظر می رسد برگزاری جشنواره ها روشی تکراری و تا حدودی نخ نما شده است و این روش در سالهای متمادی در طول ادبیات داستانی پس از انقلاب پاسخ شفاف و درستی به ما نداده است. نمونه بارز این قضیه برگزاری جشنواره های داستانی در حوزه دفاع مقدس است. اگر هم اکنون از صاحب نظران سوال شود که وضعیت ادبیات دفاع مقدس و رمان نویسی در این حوزه به چه جایگاهی رسیده است؟ رمان هایی که در این حوزه تولیده شده تناسب درستی با جشنواره های برگزار شده ندارند.
لذا برگزاری هر جشنواره ای از جمله جشنواره داستان انقلاب باید با بازنگری، تحلیل و تعمق دقیق جشنواره های پیش از خود انجام گیرد. این طور نیست که جشنواره تنها را ه حل و بهترین راه حل برای رشد ادبیات داستانی باشد
نگاهی به جریان ادبیات داستانی دفاع مقدس گویای ان است که جریان اصیل برآمده از انقلاب اسلامی، با موانع و خطراتی در طول دوره سی ساله مواجه بوده است. مهمترین این خطرات را باید در ظهور ادبیات سیاه دفاع مقدس جستجو کرد. ادبیات سیاه دفاع مقدس، نه خطری برای ادبیات داستانی دفاع مقدس، که خطری برای ادبیات داستانی انقلاب تلقی می شود. زیرا ژرف ساخت اندیشه غربی، گرچه در ساحت موضوعی دفاع مقدس، با رویکرد سیاه نمود پیدا کرده است اما همین ژرف ساخت می تواند هر موضوع دیگری چون انقلاب 57 را نیز با خطر مواجه سازد. این بدان معنی است که مهمترین و برجسته ترین گونه ادبیات دفاع مقدس از خطرات فکری و هنری وارداتی مصون نبوده و نخواهد بود. حال با معرفی موضوعی به نام "داستان انقلاب57" به نظر می رسد ادبیات داستانی و بدون توجه به سابقه و تجربه ادبیات داستانی در طول این سی و اندی سال، در حال معرفی راهبرد جدیدی است که می تواند خطرات بیشتری را متوجه ادبیات انقلاب سازد.
واضح است که ماهیت دفاع مقدس ماهیتی نورانی بوده است. طیفهای شرکت کننده در دفاع مقدس در مقایسه با طیفهای شرکت کننده در انقلاب از همسنخی بیشتری برخوردار بوده اند. جبهه، به قضاوت آنان که فضای ان را تجربه کرده اند، دانشگاه انسان سازی و معرفت بوده است. قاطبه رزمندگان نیروهایی متعهد و متدین بوده اند. این در حالی است که ماهیت انقلاب و شرکت کنندگان آن پیچیده تر و متنوع تر است. حال سئوال اینجاست، اگر ادبیات سیاه دفاع مقدس و اذناب فکری آن، جریان تشکیک در ارزشهای دفاع مقدس یا تنزل ان به واقعه ای دنیوی را در دستور کار قرار داده اند و این تفکر، ذهن تعداد قابل توجهی از نویسندگان نام آشنای جنگ را به خود اختصاص داده است، چه چیزی مانع خواهد شد که چنین اتفاقی درباره ادبیات داستانی انقلاب اسلامی رخ ندهد؟ طبعا پیچیدگی های ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به واسطه پیچیدگی موضوعی راه را برای ورود چنین اندیشه ترجمه ای مهیا خواهد کرد. دلیل عمده شکل گیری جریانهای غیر همسو از دل جریان ادبیات داستانی توجه به تولید بدون پشتوانه نظری است.
عموما جشنواره ها نیز به دلیل ماهیت و کارکردشان، قادر به تولید فکر نیستند و اساسا ساختار جشنواره برای تولید فکر در حوزه ادبیات داستانی طراحی نشده است.
غرض از این سخن، کم اهمیت بودن ادبیات داستانی انقلاب 57 نیست. همچنین غرض، نپرداختن به این موضوع نیست. بلکه غرض، تاکید بر خطایی استراتژیک در اتخاذ راهبرد و تاسیس برنامه است. جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بدون اتخاذ مبانی مناسب برای مواجهه با ادبیات سیاه دفاع مقدس و حتی اختلاف در وجود و امکان ان، چگونه از خطرات موجود در مقابل ادبیات داستانی انقلاب 57 مصون خواهد بود؟ آیا برخی از نویسندگان ادبیات سیاه دفاع مقدس، به پشتوانه تجربه حضور شان در صحنه های نبرد شعار واقعیت گویی و در حقیقت تیره نمایی و معنویت زدایی را سر ندادند؟ حال نویسندگان ادبیات داستانی انقلاب را چه کسانی تشکیل می دهند؟ آیا این طیف عمده افرادی نیستند که اساسا انقلاب را تجربه نکرده و شناخت مستقیمی از آن ندارند؟ نباید فراموش کرد جشنواره هایی که در کشورمان برگزار می شود، در چه سطحی از نویسندگان و تا چه حدی تاثیر گذارند.
تجربه نشان داده شده حرکت بخشی جشنواره ها عموما در سطح نویسندگان نیمه حرفه ای و نویسندگانی که جویای شهرت هستند، می باشد. لذا در هر جشنواره ای شاهد معرفی چهره های نوپدید در این عرصه هستیم. چهره هایی که حفظ آنها در مسیر ادبیات داستانی انقلاب اسلامی از معرفی آنها بسیار دشوار تر است.
تردیدی در این نیست که جشنواره ها خود فی نفسه واجد برخی منافع هستند. جشنواره ها عموما تلاشهایی مقطعی، زود بازده و با ویترینی جذاب اند. بروز و ظهور بیرونی قابل توجهی دارند. از این جهت پویایی و فعالیت ادبی را به مخاطب القا می کنند. جشنواره های ادبی عمدتاً سبب تحرک در نویسندگان می شود؛ اما جشنواره تنها راهکار برای مواجهه با اهداف ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نیست. جشنواره به واسطه میزان هدایای خود به برگزیدان رسمیت نمی یابد و به واسطه انعکاس همه صداهای موجود اعتبار نمی گیرد. آنچه جشنواره ادبی را تقویت می کند برخورداری از تئوری ادبی نابی است که انقلاب اسلامی واجد و معرفی کننده آن بود. اگر جشنواره ای می خواهد موفق عمل کند باید دارای مغز فکری و تئوریک باشد. هر جشنوارهای بر اساس مغز فکری و تئوریک خودش می تواند در حوزه ادبیات داستانی راهبری کند.
در مجموع به نظر می رسد که خلأ برنامه ریزی دقیق و خلا تئوری پردازی از نکات مغفول و مهم ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. حوزه هنری به عنوان یکی از نهادهای انقلابی چند سالی است که جشنواره داستان انقلاب اسلامی را تاسیس کرده است. نفس توجه به ادبیات داستانی انقلاب57 امری مبارک است. اما این تجربه باید در امتداد تجربه ادبیات داستانی دفاع مقدس دیده شود و برنامه ریزی شود. همانطور که در سالهای گذشته نیز از سوی برخی اهالی نظر بیان شد، جشنواره انقلاب هنوز هویت فکری عمیق و منسجمی از خود ارائه نکرده است.
برخی آثار برگزیده دیدگاهی همسو با انقلاب است. اما آثاری نیز برگزیده شده اند که خلاهای تئوریک ادبیات داستانی دفاع مقدس را در این حوزه جدید بازنمایی می کنند. حوزه هنری با وجود توفیقات قابل تحسین در خاطره نگاری دفاع مقدس و انقلاب اسلامی، در حوزه نظریه و تئوری ادبیات داستانی، نیازمند سرمایه گذاری های بیشتر است. جلسات نقد جدی با رویکرد موضوعی و مضمونی برآمده از منابع حکمی و فلسفی با حضور اهالی حوزه و دانشگاه می تواند به این بنیان فکری منجر شود.
واقعیت آن است که نمی توان با رویکرد ترجمه ای از کتابهای آموزش داستان نویسی و بدون تعمق در منابع اصیل اسلامی به تئوری و یا حد اقل شناخت نسبی ماهیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی وارد شد. قطعا شفافیت و قطعیت در معیارهای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی امر منافاتی با حفظ نویسندگان خانواده انقلاب با سلایق مختلف نخواهد داشت زیرا تساهل در رفتار با سلایق مختلف به معنای تساهل در عقیده و مبانی مسلم و قطعی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نیست.
احمد شاکری