نمیتوان نامی از ادبیات انقلاب و شعر این دوره زد و از اسم مرحوم سیدحسن حسینی چشمپوشی کرد. اصلاً باید گفت که شعر انقلاب با او و همقطارانش گره خورده و به نوعی حسینی و دیگر دوستانش که در حوزه هنری بودند، هویت، ماهیت و ساختار شعر انقلابی را رقم زدهاند.
سیدحسن حسینی در سال 35 در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. شعر گفتن را از هفده سالگی آغاز کرد. مثل هر شاعر و نویسنده مبتدی دیگری، روزنامه و مجله را برای ثبت سرودهها و گفتن آن برای مخاطبان استفاده کرد. مجله فردوسی در دهه 40 و اوایل 50 ستونی را برای شعرهای او گذاشته بود که هر از چندگاهی به آنجا میفرستاد.
سال 57 انقلاب شد و حسینی مانند همه شاعران و نویسندگانی که دغدغه انقلاب داشتند، سعی کرد تا گوشهای از این کار را که خود رسالت می دانست به سرانجام برساند. این شد که به همراه سراج و امینپور و سلیمانی و آیت الله امامی کاشانی از پایهگذاران حوزه هنری شد. حوزهای که بعدها کسان دیگری مانند سلمان هراتی و دیگر شاعران را به خود راه داد.
اگرچه حوزه هنری در آن سالها و حتی الآن مأمنی برای شاعران و نویسندگان انقلابی شده بود، اما پایهگذاری آن را باید در مساجد و هیئتهای مذهبیای دید که در دوران خفقان و سکوت پهلوی، به تربیت نیروهای انقلابی و متعهد پرداخته بودند. حسینی نیز از این دست آدمها بود. خانواده مذهبی از یک سو و شرکت در محافل مذهبی و هیئتها از طرف دیگر حسینی را به شاعری با دغدغههای دینی و انقلابی مبدل کرده بود. اگر قیصر امینپور و سلمان هراتی را از شاعران برآمده از ارزشهای انقلابی بدانیم، او نفر سوم این گروه است که توانست مسیری از این ارزشها را برای نسل پس از خود ترسیم کند.
شخصیت حسینی از شعرهایش جدا نیست و اصلاً صحبت کردن در مورد او بدون کارهایش بیمعنی است. بعضیها حسینی را طنزپرداز ماهری میدانند که توانسته به دور از هرگونه هزل و فرومایگی زبان، مطالب دقیق و اصیل را در قالب طنز به خوانند منتقل کند. یعنی به زبان دیگر توانست حق مطلب را برای طنز ادا کند و برای نمونه «نوشدارو برای طرح ژانریک» را از این دست آثار او می دانند.گروهی دیگر نیز هستند که غزلیات شاعر را بر دیگر آثار او برتری میدهند و حتی به حسینی لقب بیدل معاصر دادهاند. استفاده از صور خیال و نازکاندیشیهای شاعر در این دست از سرودهها شعر حسینی را به مرز شعر هندی نزدیک میکند. اما به زعم بسیاری از منتقدان و کارشناسان هنر حسینی در شعر گفتن نه تبعیت از بیدل بود و نه طنزپردازی قوی؛ هنر حسینی در به کارگیری شعر سپید بود برای مفاهیم والا و ارزشمند.
در روزگاری که شعر سپید با شاملو معرفی شد و بعد از آن با کمتر شاعری به حیات خود ادامه داد، حسینی روح جدیدی در کالبد شعر سپید دمید و آن را از مضامین سرد و بیروح جدا کرد. شعر سپید برای حسینی تبدیل شد به قالبی جدید برای مضامین آئینی و مذهبی. این بود که شعر حسینی را شعر کرد. ابتکار شاعر در به کارگیری قالبی جدید در بیان مضامین آئینی که پیشتر از این به جز غزل و ترکیببند، قالب جدیدتری را تجربه نکرده بود و یا کمتر به خود دیده بود، سبب شد تا شعرش شعر شود و ماندگار.
صلابت کلام، ارتباط قوی اجزا، روحیه حماسی و استفاده از نازکخیالیها سبب شده است تا خواننده را تا پایان شعر به دنبال خود بکشاند. در برخی از مواقع شاعر همانند نقاشی چیره دست به تصویرسازی می پردازد که در این حالت مخاطب با شنیدن ابیات، منظور شاعر را در ذهن خود مجسم میبیند. کنار هم قرار گرفتن صور خیال و موسیقی درونی و بیرونی همگام با مضمون مورد نظر سبب شد تا شعرهای آئینی او به درجه قابل قبولی دست پیدا کند.
حسینی اگرچه قطرهای از دریای خروشان شعر انقلاب بود، دریایی که هر لحظه متحول میشد و دنیایی از نوآوری و مضمونآفرینی را بر ساحل افکار شاعران میریخت، اما خود از جمله پایهگذاران شعر متعهد در ادبیات معاصر بود. ادبیات معاصر ایران چه پیش از انقلاب و کمتر از آن بعد از سه دهه اخیر، جریانی را تجربه کرد که به ادبیات غرب نزدیک میشد و شاید اگر به یک زبان دیگری بود، تشخیص اینکه نویسنده این اثر مسلمانی ایرانی است، دشوار بود. این حسینی و امثال او بودند که طرحی جدید بر پیکره شعر معاصر انداختند. طرحی که زایشی نو در ادب فارسی بود و هنوز تولد دوباره آن ادامهدار است.
سروده ذیل نمونهای از طبعآزمایی شاعر در قالب غزل است:
شاهد مرگ غمانگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برونشد ز شبم
زلفِ افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهی این ایل و تبارم چه کنم؟
من کز این فاصله غارتشده چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
یک به یک با مژههایت دل من مشغول است
میلههای قفسم را نشمارم چه کنم؟!