«علی رضا بیات» جانباز و رزمنده جنگ تحمیلی در گفتوگو با خبرنگار دفاع مقدس با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای 8 سال جنگ تحمیلی میگوید: هر وقت آن روزها را مرور میکنم حسرت تمام شدن آن دوران را میخورم. روزهایی که با دست خالی در برابر زورگویان ایستادیم و پیروز شدیم.
در روزهای شروع جنگ من در تهران مشغول تحصیل بودم، با شروع غائلهی کردستان بدون این که به پدر و مادرم خبری بدهم به سنندج رفتم. تا دو ماه از من خبری نداشتند. میدانستم اگر بفهمند رفتهام کردستان من را برمیگردانند.
بالاخره تصمیم گرفتم به تهران برگردم، یک روز قبل از برگشتنم، منافقین به محل ما حمله کردند و گلولهای به گردنم اصابت کرد. با اینکه خون زیادی از بدنم رفته بود، برایم مهم نبود. فکر میکردم میتوانم بعد از مدتی دوباره به جبهه برگردم. تنها نگرانیم مادرم بود که چشم انتظارم بود. به دوستانم گفته بودم به خانوادهام چیزی نگویند تا خودم با آنها تماس بگیرم و بگویم به بیمارستان بیایند.
بعد از یک روز که در بیمارستان بستری بودم، پزشکان گفتند قطع نخاع شدهام. جا خوردم. انگار تمام دنیا روی سرم خراب شده بود. باورش برایم سخت بود، نمیتوانستم قبول کنم که دیگر نمیتوانم به جبهه برگردم، داشتم دق میکردم.
چند روزی که گذشت به مادرم زنگ زدم. میدانستم مادر به حضرت عباس(ع) ارادت خاصی دارد. حرفم را با نام حضرت شروع کردم، گفتم من همچون ایشان در راه امامم جانباز شدم. مادر من را خیلی دوست داشت. میدانستم با این خبر شکسته و پیر میشود اما به حضرت ابالفضل(ع) قسمش داد ناراحتی نکند.