گلعلی بابایی:

توصیه رهبر انقلاب روند کتب دفاع‌مقدس را تغییر داد/ آرزوی حاتمی‌کیا برای ساخت فیلمی از شهید قجه‌ای

نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس گفت: بعد از تقریظ آقا بر کتاب همپای صاعقه، خدمتشان رسیدیم. ایشان فرمودند «کتاب همپای صاعقه را من می‌خوانم؛ اما همه حوصله نمی‌کنند این کتاب قطور را بخوانند؛ شما از دل این کتاب‌ها شخصیت‌ها را در بیاورید».
کد خبر: ۲۱۴۱۴۰
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۶ - 21November 2016
توصیه رهبر انقلاب روند کتب دفاع‌مقدس را تغییر داد/ آرزوی حاتمی‌کیا برای ساخت فیلمی از شهید قجه‌ایبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، گلعلی بابایی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس درخصوص روند تألیف کتاب‌هایی پیرامون شخصیت فرماندهان دفاع مقدس اظهار داشت: کارهای اصلی ما در ارتباط با تاریخ‌نویسی جنگ است و گاهی کتاب‌هایی با محوریت زندگی شهدا را کار می‌کنم.

زندگی شهید خندان یک سوژه سینمایی مهیج است

وی ادامه داد: در این رابطه تاکنون کتاب «در هاله‌ای از غبار» را درباره حاج احمد متوسلیان نوشتیم. در کتاب «ماه همراه بچه‌هاست» به شهید همت پرداخته شده و زندگی شهید قجه‌ای در کتاب «پهلوان گود گرم‌دشت» خوانده می‌شود.

این نویسنده دفاع مقدس یادآور شد: آخرین کتابی که نوشتیم «سالار تیپ عمار» مربوط به زندگی شهید مهدی خندان است. زندگی او، جنگ و شهادتش و با آن رجزخوانی که شهید شد، هیچ چیزی برای ساخت یک فیلم سینمایی مهیج کم ندارد و واقعا یک سوژه سینمایی است.
 
توصیه حضرت آقا برای تألیف کتاب‌هایی پیرامون فرماندهان جنگ

وی درباره تغییر سیر تألیف کتاب‌ها از تاریخ‌نویسی به شخصیت‌پردازی، بیان داشت: دلیل این تغییر رویه توصیه حضرت آقا بوده است. وقتی ایشان برای کتاب همپای صاعقه تقریظ نوشتند، خدمتشان رسیدیم. ایشان فرمودند «کتاب همپای صاعقه را من می‌خوانم؛ با علاقه هم می‌خوانم و چند بار هم می‌خوانم؛ اما همه حوصله نمی‌کنند این کتاب قطور را بخوانند؛ شما از دل این کتاب‌ها شخصیت‌ها را در بیاورید و هر کدام از این شخصیت‌ها جذب‌کننده هستند.» بر همین اساس این کار را شروع کردیم و شخصیت‌های بسیاری  هستند که باید به زندگی آنها پرداخته شود.

حاتمی‌کیا گفت آرزو دارم که فیلمی درباره زندگی شهید قجه‌ای بسازم

بابایی درباره ساخت فیلمی درباره شهید قجه‌ای توسط ابراهیم حاتمی‌کیا، گفت: آقای حاتمی‌کیا خیلی جدی پای کار آمد و علاقه‌مند بود که در این رابطه کار کند؛ اما ساخت آن همزمان شد با ساخت فیلم «بادیگارد»؛ البته آقای حاتمی‌کیا می‌گوید همیشه در ذهنم است این کار را انجام دهم و آرزو دارم که فیلمی درباره زندگی شهید قجه‌ای بسازم.

وی درباره زندگی یکی از شهدای دفاع مقدس خاطرنشان کرد: «احمد بیابانی» یکی از شخصیت‌هایی است که «مهدی خندان» او را کشف می‌کند و به جنگ می‌آورد. بیابانی هیچ وقت پیش بچه‌ها لباسش را عوض نمی‌کرد. یک مهدی از او پرسید داستان چیست او گفته بود کل بدن من خال‌کوبی است؛ نمی‌خواهم بچه‌ها من را ببینند و بگویند این تیپ آدمها در جنگ هستند بعدش هم از خدا می‌خواهم طوری شهید شوم که چیزی از بدنم باقی نماند که مبادا بعد از شهادتم بگویند سربازان امام خمینی این تیپی هستند. نحوه شهادت شهید احمد بیابانی هم طوری بود که یک کیسه گوشت فقط از وی باقی می‌ماند.

روزی که شهید خندان از آینده رهبر انقلاب گفت

این نویسنده دفاع مقدس افزود: با مروز زندگی شهدا می‌توان به بصیرت آنها پی برد؛ مثلا خواهر مهدی خندان می‌گوید «خانه ما در تهران بود و منزل پدری‌ام در لواسان. رفقا می‌خواستند نامه‌ای به مهدی برسانند، به دلیل طولانی بودن مسیر به ما می‌دادند و من به برادرم تحویل می‌دادم. یکبار پاکت نامه‌ای را باز کرد که در آن عکسی بود. مهدی آن عکس را بوسید و روی چشمانش گذاشت. از او پرسیدم چرا این عکس را بوسیدی که مهدی جواب داد در این عکس یکی شهید احمد بیابانی است از اولیا خدا شد و این سید بزرگوار هم که در کنار احمد بیابانی است بعد از امام خمینی (ره) رهبر این انقلاب می‌شوند.» خواهر مهدی خندان با شنیدن این حرف می‌گوید: «داداش مثل اینکه غیب‌گو هم شدی؟» مهدی پاسخ می‌دهد «ما آن زمان نیستیم و نمی‌بینیم اما شما هستید و می‌بینید.» این حرف برای اواسط سال 62  است در حالی که اوایل سال 62 بحث آقای منتظری به عنوان قائم مقامی رهبری مطرح بود.

وقتی که امام(ره) به جای مهدی خندان پست دادند

وی یادآور شد: در بخش دیگری از خاطرات شهید مهدی خندان می‌خوانیم که «ایشان در گردان هشت بود و یک شب به همراه یکی از دوستان پشت بام جماران پست می‌دادند؛ مهدی در حین پست خوابش برده بود و اسلحه‌اش بغلش بود؛ دوست مهدی می‌گوید صدایی از پله‌ها می‌آمد؛ دیدم امام خمینی (ره) با بالای پشت بام می‌آیند. نگاهی کردند و احوالی از من پرسیدند و سپس به سمت مهدی رفتند. امام دیدند مهدی به دیوار تکیه داده و خوابش برده است. خواستم مهدی را بیدار کنم. امام علامت دادند که هیچ نگو . بعد اسلحه را خودشان به دست گرفتند و قدمی زدند و نیم ساعتی آنجا بودند؛ مهدی خواب بود و زمانی که امام رفتند، مهدی از خواب پرید و گفت خوابم برده بود! بعد من هم گفتم امام به اینجا آمدند و جای تو پست دادند.»
 
منبع: فارس
نظر شما
پربیننده ها