یادداشت/ پرویز سروری
کدخدا بدون بزک در قاب ترامپ
ترامپ مترادف با آمریکاست و بیرتوشتر از دیگر سیاستمداران این کشور. او خشونتطلب، به دنبال اسلامهراسی و نژادپرستی است و گمان میکند که افکار و عقایدش از هر متفکر و منتقدی بالاتر است و یکبار دیگر ثابت کرد که سبک زندگی، سیاست، اقتصاد و فرهنگ آمریکایی چیزی جز یک توهم و خیال باطل نیست.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، پرویز سروری طی یادداشتی نوشت:
درحالیکه کمتر از دو هفته از مراسم تحلیف دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهور جدید آمریکا میگذرد، راهبردها و تصمیمات وی دایره هرجومرج و ناامنی را که پس از پیروزی او ایجادشده بود، گستردهتر کرد و چهره بدون رتوش این کشور که ادعای کدخدایی و ریاست بر دنیا داشت را در معرض دید جهانیان گذاشت. مروری بر تاریخ این کشور نشان میدهد که سردمداران کاخ سفید پس از پایان جنگ جهانی دوم و از زمان آغاز جنگ سرد همواره بر تحقق رؤیای «سلطه برجهان» تأکید داشتهاند. سیاستمداران این کشور در آن زمان وجهه همت خود را در هماوردی با اتحاد جماهیر شوروی و از میدان به درکردن کرملین قرار دادند و درنتیجه پس از فروپاشی قطب سوسیالیسم، استراتژی «نظم نوین جهانی»، بهمنظور تعریف کردن کشورهای دنیا ذیل سلطه آمریکا را پیگیری کردند. راهی که آمریکا برای ریاست برجهان در پیش گرفت، مسیری ناهموار و دشوار بود چراکه شکست سوسیالیسم، با اوجگیری فرهنگ انقلابی ایران مقارن شد و از سوی دیگر برخی از کشورها همچنان به دیدگاههای سیاستمداران شوروی سابق وفادار بودند. لذا برای همراه کردن ملتها و دولتها، دو راه را تدارک دیدند: اول، تهاجم نظامی به کشورهایی که مخالف هژمونی آمریکا بودند و دوم، نظریهپردازی بهمنظور متقاعد نمودن نخبگان و روشنفکران ملتها برای پذیرش لیبرالیسم بهعنوان یک سبک زندگی. لشکرکشی آمریکا به قارههای مختلف جهان از آمریکای جنوبی گرفته تا آسیای جنوب شرقی در کنار نشر نگاه نقادانه لیبرالیسم به سایر جهانبینیها این امکان را به طراحان سیاست خارجی واشنگتن داد تا سلطه پوشالی خود را در برخی از مناطق جهان گسترش دهند و اینگونه وانمود کنند که نظم موردنظر آمریکا به زندگی بهتر، عادلانهتر و مرفهتر ختم میشود. یکی از مشهورترین نظریاتی که در این فرافکنی و دروغپردازی، نقش قابلتوجهی داشت، نظریه «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما، فیلسوف و محقق آمریکایی است که شکست سوسیالیسم را با «پیروزی راحت و بیدغدغه لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی، پایان تکامل ایدئولوژیکی بشر و جهانیشدن لیبرال دموکراسی غربی بهعنوان آخرین شکل دولت انسانی» برابر میدانست. نتیجه این تفکر که بعدها با ظهور هیئتهای اندیشهورز و اتاقهای فکر در آمریکا تقویت شد، این بود که تمام ابعاد مدل زندگی و سیاست یانکیها تنها راه سعادت ملتها و کشورها معرفی و هر دیدگاه و تفکری در هر نقطه از جهان که با این نگاه استکباری مخالفت کند، ازنظر آنها مخل امنیت، آرامش و حتی تهدیدی برای سایر کشورها به شمار میآید. در حال حاضر، دولتمردان آمریکایی با توهم کدخدایی دنیا همان سیاست پس از جنگ سرد را به شیوه «جنگ نرم» تغییر شکل داده و با شیوههای جدید مشغول براندازی منظومههای انقلابی در دنیا هستند. نمونه غیرقابل خدشه توطئه سران کاخ سفید در قبال انقلاب اسلامی که تنها گناهش عدم متابعت از نظم برآمده از دیدگاه لیبرالیسم بود و البته ارتباط معناداری با وقایع اخیر آمریکا نیز دارد، اتفاقات و رویدادهای پس از انتخابات سال 88 است. اتفاقی که در آن سال افتاد، توطئهچینی برای دوقطبی کردن جامعه از سوی دستگاههای اطلاعاتی، نهادهای جاسوسی نظام سلطه و مهرههای داخلی آنان به بهانه نتایج انتخابات بود تا از این رهگذر، کشور را دچار واگرایی کرده و با خدشه در وحدت و انسجام مردم، نظام را بهزعم خود به ورطه سقوط بکشانند اما با بصیرت مردم و تدابیر رهبر حکیم انقلاب این توطئه خطرناک خنثی و این تهدید به فرصت تبدیل شد. همان آمریکایی که برای کشورهای دنیا نسخه رفاه و تمدن را میپیچد و با شعار آزادی و حقوق بشر، حق زندگی مستقل و مبتنی بر دیدگاههای مغایر با فرهنگ سرمایهداری را از مردم دنیا سلب میکند، پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در شرایطی قرارگرفته که سیمای واقعی و لایههای پنهان لیبرالیسم را برای هر ناظر بیطرفی هویدا کرده است. با روی کار آمدن ترامپ، مفاهیمی نظیر «آزادی بیان»، «آزادی مطبوعات و رسانهها» و «حقوق بشر» که کاخ سفید فقدان ادعایی آنها را در فتنه 88، مستمسک حمایت از جریان برانداز قرار داده بود، به شکل عبرتآموزی در آمریکا به چالش کشیده شد و امروز بسیاری از مردم این کشور به نقض حقوق اولیه خود معترضند. ترامپ جامعه آمریکا را که بهزعم دولتمردانش نمونه یک کشور متحد بود، به جامعهای دوقطبی و واگرا تبدیل کرده و چهره بینقاب سیاستمداران آمریکایی و به تعبیر مجله تایمز، آینه تمامنمایی از «ایالات متفرقه آمریکا» را رونمایی کرده است. تصمیمات ترامپ درواقع ملغمهای است از رفتارهای اصلاحگرایانه در سطح اقتصادی، سیاسی، نظامی و اجتماعی که بر آشوبها و اعتراضات دامن زده و سیاستهایی بر پایه استانداردهای دوگانه. او در حوزه سیاست داخلی، اظهارات افشاگرانهای داشته و بهعنوانمثال در دوره رقابتهای انتخاباتی گفته بود: «من میلیاردر هستم و میدانم چگونه سیاستمدار بخرم و بفروشم و اگر به من رأی دهید با اشراف به سیستم داخلی آن را اصلاح میکنم»، این اظهارنظر از منظر حامیانش و بسیاری از مردم آمریکا، «واقعی و صحیح» بود و لذا چنین تفکری که برای اصلاح ساختار فاسد آمریکا پا به عرصه سیاست گذارده بود، مورد تائید قرار گرفت. شعار «اصلاح فساد» در واشنگتن در واقع مهر تأییدی بر دیدگاه همیشگی انقلاب اسلامی در مورد فساد هیئت حاکمه آمریکا و این حقیقت است که نباید به دولتمردان مدعی و همیشه طلبکار این کشور اعتماد کرد اما بااینوجود، جریانهایی در کشور بر نادیده گرفتن چهره بدون بزک سیاستمداران آمریکایی اصرار دارند و سنگ اعتماد و خوشبینی به آنان را بر سینه میزنند! افزون بر این، کسی نمیتواند ادعای دروغ «مبارزه با تروریسم» آمریکا در غرب آسیا به بهانه تأمین و تضمین اهداف نظام سرمایهداری را انکار کند و درنتیجه همین فرافکنی کذب بود که تروریسم تکفیری را پرورش و تحت حمایت خود قرار دادند؛ این در حالی است که چند روز پیش، رئیسجمهور آمریکا فرمان غربالگری مهاجران از 7 کشور مسلمان – همان کشورهایی که آماج تروریسم پرورشیافته آمریکا هستند – را امضاء کرد اما استانداردهای دوگانه مانع از صدور چنین فرمانی علیه عربستان سعودی بهعنوان پدرخوانده تروریسم در منطقه گردید. از سوی دیگر، ترامپ برخلاف اسلافش که نژادپرستی سیستماتیک را در خفا پیگیری میکردند، ابایی از ترویج «اسلامهراسی»، توهمپراکنی درباره «تروریسم اسلامی» و خصومت آشکار با اقلیتهای قومی- مذهبی ندارد که تبعاتی مانند به آتش کشیدن مسجدی در تگزاس و بازداشت مسلمانان در فرودگاه داشت و در عمل، آموزههای لیبرالیسم را به چالش کشید، بهنحویکه حتی دستگاههای حاکمیتی این کشور نیز به نقض آشکار حقوق مسلمانان اذعان کردهاند. به بیان روشنتر، ترامپ مترادف با آمریکاست و بیرتوشتر از دیگر سیاستمداران این کشور. او خشونتطلب، به دنبال اسلامهراسی و نژادپرستی است و گمان میکند که افکار و عقایدش از هر متفکر و منتقدی بالاتر است، همچنان که لیبرالیسم چنین نگاهی نسبت به جهانبینیهای دیگر دارد اما وقایع این روزهای آمریکا تصویری تمامنما از فروپاشی ارزشهای لیبرالیسم را نشان داد و یکبار دیگر ثابت کرد که سبک زندگی، سیاست، اقتصاد و فرهنگ آمریکایی چیزی جز یک توهم و خیال باطل نیست.