یادداشت/ حجت آرمان طاهری
آثار راهبردی رویکرد اوراسیاگرایانه روسها
مقامات روس دوران پساشوروی معتقدند که قدرتهای بزرگ نیاز به رویارویی با دشمنهای بزرگ دارند و در این راستا آنها در به چالش کشیدن موقعیت آمریکاییها در قالب اوراسیاگرایی، در سه بُعد داخلی، منطقهای و بینالمللی دست به بازتعریفی از نقش خود در دوره پوتین زدند.
گروه بینالملل
دفاع پرس- «حجت آرمان طاهری» تحلیلگر مسائل روسیه در یادداشتی اختصاصی که در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داده است، نوشت: از نگاه مقامات روس دوران پساشوروی، قدرتهای بزرگ نیاز به رویارویی با دشمنهای بزرگ دارند و در این راستا روسها در به چالش کشیدن موقعیت آمریکاییها در قالب اوراسیاگرایی، در سه بُعد داخلی، منطقهای و بینالمللی دست به بازتعریفی از نقش خود در دوره پوتین زدند.
اوراسیاگرایی عنوان دکترین سیاست خارجی روسیه در سالهای بعد از 1996 بود که بر دستگاه سیاست خارجی این کشور مسلط شد. در نتیجه شکست و تضعیف رویکرد بینالمللگرایی دوران یلتسین که بر مواضع روسیه بعد از 1991 حاکم شده بود؛ این نیاز در عرصه سیاسی روسیه احساس میشد که بازخوانی در رویکرد سیاست خارجی این کشور به گونهای که مجددا عظمت را به روسها برگرداند ضروری است.
در همین راستا، جایگزینی «یوگنی پریماکوف» با «آندره کوزیروف» به عنوان وزیر امور خارجه روسیه در ژانویه 1996 بهطور گستردهای سیگنالی برای تغییر قابل توجه در دیپلماسی روسیه از غربگرایی به اوراسیاگرایی بود. در واقع گفتمان اوراسیاگرایی بر چهار عنصر گفتمانی استوار است؛ «تسلط بر سرزمینهای شوروی سابق و ضدیت با حضور ایالات متحده آمریکا در این مناطق»، «عدم تقابل با جهان اسلام»، «ضدیت با نظام تک قطبی مورد نظر آمریکا»، «توازن بین شرق و غرب».
گفتمان اوراسیاگرایی در سالهای اخیر در روسیه به شکل وسیعی مورد توجه قرار گرفته است و «الکساندر دوگین ژئوپلیتیسین» و اندیشمند سیاسی بنام روسی که مشاور پوتین است، یکی از طرفداران این گفتمان است. اوراسیاگرایی در درجه اول برهمگرایی سرزمینهای شوروی سابق تمرکز دارد و در درجه دوم تاکید بر این دارد که روسیه بایستی ضمن اینکه در نظام بینالملل از موضع مستقلی برخوردار باشد، باید روابط چند جانبه با شرق و غرب برقرار کند که در این میان، خاورمیانه و بخصوص ایران باید لحاظ شوند. برای رسيدن به اين هدف، لازم بود كه مسكو در سياست خارجي خود تجديد نظر کرده و با برقراری كنترل دوباره خود بر جمهوریهای تازه استقلال يافته و روابط مستحكمتری با كشورهای مخالف سياستهای دولت آمريكا نظير چين، هند و ايران و سوريه برای جلوگيری از نفوذ غرب در منطقه، ايجاد کند.
امروز پس از گذشت نزدیک به دو دهه آغاز سیاست اوراسیاگرایی روسها که متأثر از نگاه پوتین بوده و در دور جدید ریاست جمهوری وی نیز تقویت شده، آثار راهبردی اجرای آن را میتوان در سه سطح مورد تحلیل قرار داد:
سطح داخلی: زمانیکه پوتین زمام امور را به دست گرفت چیزی جز اوضاع بد اقتصادی و نا رضایتی عمومی جامعه برایش به ارث نمانده بود در این دوره همزمان با اجرای سیاستهای درست پوتین، قیمت حاملهای انرژی در بازار جهانی افزایش قابل توجهی یافت و این خوش اقبالی باعث شکل گیری موفقیتهای عمده اقتصادی و سیاسی برای وی شد. در عین حال اعتماد کسب شده از بهبود شرایط کشور و سیاست خارجی تهاجمی روسیه از سوی دیگر، جايگاه پوتين را به عنوان قهرمان ملی و نماد روسيه مقتدر و نوين ارتقا داد و نجات روسیه از منجلاب مشکلات و تثبیت جایگاه روسیه در عرصه بینالمللی، به عنوان یک هدف اصلی و بنیادی شخصیت کاریزماتیک پوتین تبدیل شد.
سطح منطقهای: سیاست اوراسیاگرایی روسها در بعد منطقهای دو نگرش مثبت و منفی را برای آنها در پی داشته است. در بُعد مثبت، روسها میتوانند دخالتهای خود را در برخی از سیاستهای کشورهای منطقه که با آمریکا در ارتباط هستند، توجیه کرده و آن را به حساب منازعه همه جانبه خود با آمریکا بگذارند؛ اما در بعد دیگر این مسأله میتواند عواقب ناخوشایندی را برای آنها به همراه داشته باشد سیاست تهاجمی روسها میتواند باعث احساس ناامنی کشورهای منطقه شده و آنها را با سرعت فزایندهای به دامان غرب هدایت کند که این مسئله خود میتواند باعث ایجاد شکل گیری منازعات در سطوح مختلف در سطح منطقه شود و امنیت که مهمترین مؤلفه سیاست روسیه نوین هست را تحت تأثیر قرار دهد.
سطح نظام بينالمللی: سیاست جدید روسیه مبنی بر اوراسیاگرایی و در قالب نظریه رئالیسم تهاجمی، که از دکترین پوتین ثأثیر گرفته و تماما دارای نمادهای ضد آمریکایی است، پیامدهای مختلفی نیز در عرصه بینالمللی بر وجهه روسیه داشته است که عبارتاند از: نخست، این دکترین باعث به چالش کشیدن نظام تک قطبی، آمریکا محوری و قرار دادن روسیه به عنوان یک بازیگر توانمند در عرصه بینالملل در مقابل آمریکا شده است. دوم وجود چنین پدیدهای این واقعیت را آشکار میسازد که قدرت آمریکاییها ابدی نخواهد بود و ممکن است ظهور یک قطب جدید، ماهیت هژمونی را به چالش بکشد. سوم، به چالش کشیدن آمریکا در سطح بینالمللی، سبب اهمیت روسیه نوین در منطقه شده و در واقع از نظر مخالفان آمریکا، روسها دوباره به نماد مبارزه با آمریکا و حامی آنها در تصمیمات بینالمللی بدل شدهاند. این نگرش همچنین الگوی نظم مورد نظر ایالات متحده را در مناطق حساس و بحران خیز منطقه را به چالش کشیده است.