در این فرصت اشارهای به زندگینامه برادران شهید تفسیری خواهیم داشت.
تنها گذاشتن امام خمینی به منزله تنها گذاشتن امام زمان (عج) است
محمدآصف تفسیری فرزند حجتالاسلام محمدمراد و آرزو خالضیایی، در سال 1341، در یکی از مناطق افغانستان به نام بلخاب در قریه زوک در خانوادهای انقلابی و کشاورز به دنیا آمد و با تولدش، کانون گرم خانواده را صفا بخشید؛ زیرا او نخستین فرزند خانواده بود. زمانی که شهید تفسیری به سن تعلیم و تربیت رسید، پدرش او را تشویق به آموختن قرآن و مسائل دینی و اسلامی کرد. از این طریق با کتاب های فارسی آشنا شد.
محمدمراد تفسیری؛ پدر شهید نقل میکند: «محمد آصف، دچار مریضی سختی شد، به طوری که فقط از او پوست و استخوان ماند. یک شب مشغول خواندن دعا بودم که خداوند او را شفا داد. زمانی که به خواب رفتم در خواب سه نفر آقا که لباس سبز بر تن داشتند از کنار من در حال عبور بودند. به سرعت خودم را به آنها رساندم و گفتم؛ حدود یک سال است که فرزندم مریض شده است، و قبل از این دو دختر دیگر داشتم که فوت کردهاند و میخواهم این پسرم زنده بماند. آن آقایان فرمودند ناراحت نباش، فرزندت خوب خواهد شد. محمدآصف، از آن روز به بعد بهتر شد و دیگر مریضی در او دیده نمیشد.»
اوقات فراغت خود را به مسجد می رفت و یا قرآن تلاوت میکرد. گاهی اوقات با دوستانش کُشتی می گرفت.
سید اسحاق حسینی دوست شهید، میگوید: «زمانی که در مدرسه با هم همکلاسی بودیم، یکی از همکلاسیهای ما به شوخی پول یکی دیگر از بچهها را برداشت، و آن شخص به یکی دیگر از بچهها مظنون شده بود، میخواست آبروی او را در مدرسه ببرد. محمدآصف متوجه شد و پولی که همراهش بود را به آن طرف داد و گفت: این پول را من از توی کلاس پیدا کردهام. بعد به کسی که این کار ناپسند را انجام داده بود تذکر داد که با این شوخی بیجا، هم آبروی خودت و هم آبروی یک نفر بیگناه را میخواستی بریزی!» آن شخص از کار خود پشیمان شد و از محمدآصف عذرخواهی کرد.»
او، به ناسزا و دروغ گفتن حساس بود. اگر کسی به اسلام توهین میکرد به او به مقابله میپرداخت.
روحانی شهید؛ محمدآصف تفسیری، تحصیلات خود را در مدرسه علمیه ادامه داد. اولین اساتید او، مرحوم محقق و مرحوم آقای ابتری، در مدرسه علمیه امام صادق (ع) افغانستان بودند.
شهید، در افغانستان آموزش نظامی را فرار گرفت.
اوایل جنگ محمد عالم، به ایران آمد و همراه با رزمندگان بسیج به جبهه رفت و به شهادت رسید. وقتی خبر شهادتش را به خانوادهاش رساندند، محمدآصف تفسیری، تصمیم گرفت به ایران بیاید و جای خالی برادرش را پر کند.
سید اسحاق حسینی؛ دوست شهید، میگوید: «زمانی که محمدآصف به ایران آمد، با چند تن از دوستان به کنار قبر برادرش رفتیم. وقتی که محمد آصف قبر برادرش را دید، خودش را روی قبر انداخت و گفت:«برادر! نمی گذارم چراغی را که شما روشن کردهاید، را خاموش کنند و راه شما را ادامه خواهم داد.»
پدرش، او را به مدرسه علمیه سیدآباد چناران برد و در آنجا مشغول به ادامه تحصیل گردید. او، دفاع از وطن اسلامی را وظیفه مسلمان میدانست و تنها آرزوی او شهادت بود.
روحانی شهید؛ محمدآصف تفسیری، از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و در سوم دیماه 1362 در کامیاران به دست گروههای کومله و دمکرات به شهادت رسید.
این شهید والامقام در وصیتنامهاش، مینویسد: «من از شما مردم مسلمان، تقاضا میکنم که این امام عزیز را تنها نگذارید. گوش به حرف امام باشید. اگر امام را تنها گذاشتید گویا امام زمان (عج) را تنها گذاشتهاید.
من اکنون، در این زمان ندای «هل من ناصر ینصرنی» رهبر و مرجع یگانهام را که همچون حسین (علیهالسلام)، در هزار سال پیش برخاست میشنوم، که خمینی میگوید آیا کسی هست که دین اسلام را یاری کند؟
من میشنوم که امام فریاد برمیآورد که ای دریای بیکران انسانها! به پا خیزید. من هم به فرمان امام لبیک میگویم، که ای امام! ما اهل کوفه نیستم که تو را تنها بگذاریم.
من خدا را شکر میکنم از این که به من توفیق داده تا در راه خودش حرکت کرده باشم. من یکی از طلاب مهاجر افغانی هستم، اگر به فیض شهادت نایل آمدم مرا در بهشت رضا دفن کنید.
پیکر روحانی شهید؛ محمدآصف تفسیری را در بهشت رضا مشهد به خاک سپردند.
کار در کنار تحصیل
محمدعالم تفسیری؛ در سال 1343 در ولایت جوزجان افغانستان در محلهای به نام زَوَک قریه دره مزار بلخاب به دنیا آمد.
آرزوخال ضیائی مادر شهید نقل میکند: «در سال 1350 بود ما در محله بلخاب افغانستان زندگی میکردیم. پدر محمدعالم، به سفر کربلا رفته بود. آن زمان محمدعالم 6 ساله بود و سواد هم نداشت، و مدرسهای هم نبود که برود درس بخواند. او به علت علاقه فراوانی که به یادگیری داشت سر راه و خیابان منتظر میماند، تا عابری عبور کند، هر وقت عابری را میدید با کتاب به طرف او میرفت و میگفت: آقا! اول به من درس بده و بعد برو. تقریباً این کار یک عادت شده بود. تا زمانی که پدرش از کربلا آمد.»
محمدعالم، دوران کودکی را در زادگاهش گذراند و قرائت قرآن و سواد خواندن و نوشتن را آموخت. سپس به مدت سه سال، به تحصیل صرف، نحو و اخلاق مشغول شد. او، در اوقات فراغت قرآن میخواند. فردی کم حرف و ساکت بود. رابطهاش با خواهر و برادرهایش بسیار خوب بود. به والدینش احترام میگذاشت.
محمدعالم، مقید به خواندن نماز شب بود. نمازش را سر وقت میخواند و روزههاش را میگرفت. همیشه موقع نماز، اذان میگفت. او، برای مصیبت حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) بسیار گریه میکرد. اگر کسی با تندی با او برخورد می کرد جوابش را با نرمی میداد و با این که سن کمی داشت، همیشه راهنما و معلم خواهر و برادرهایش بود. او انسان بزرگی بود و همیشه منطقی برخورد میکرد.
محمدعالم، تنها راه ادامه تحصیل را سفر به کشور ایران میدانست. بعد از تحمل مشکلات فراوان، اواخر سال 1358 به ایران آمد و به پابوسی امام رضا (ع) مشرف شد، و در حوزه علمیه سیدآباد شهرستان چناران ساکن شد و درس حوزه را شروع کرد. تحصیلات حوزویاش را تا «لمعتین» ادامه داد.
حجتالاسلام دهستانی؛ استاد شهید نقل می کند:«محمدعالم، طلبهای مستعد و با اخلاق بود و از ممتازترین طلاب مدرسه علمیه سیدآباد به شمار میرفت.»
او روزهای جمعه که کلاس تعطیل میشد، کار می کرد و این گونه پول تحصیل خود را تأمین میکرد.
محمدعالم، به امام خمینی علاقه زیادی داشت و از ضد انقلابیون و کسانی که نماز نمیخواندند بیزار بود. وقتی یک رفتار نادرستی از کسی میدید برایش فرقی نداشت چه کسی است، او را امر به معروف و نهی از منکر می کرد. میگفت: ما مسلمانیم و باید پیرو راه امام حسین (ع) باشیم. به انسانهای با ایمان و کسانی که احکام اسلامی را رعایت میکردند علاقه داشت. بزرگترین آرزویش، ادامه تحصیل و خدمت به جامعه بود.
او از طریق بسیج به پادگان امام خمینی دربجنورد اعزام شد. تقریباً 28 روز در آن جا دوره دید و بعد به جبهه اعزام شد. انگیزهاش از رفتن به جبهه، پاسخ به پیام تاریخی امام خمینی بود که از جوانان خواست جبههها را پر کنند.
محمدعالم، زمانی که به جبهه ابوشهاب اعزام شده بود، معنویت و متانتش موجب شد که برادران او را به عنوان امام جماعت انتخاب کنند. وی علاوه بر این که امام جماعت بود، احکام اسلامی را هم بیان میکرد، او در میان رزمندگان بسیجی، معنویت خاصی ایجاد کرده بود با این که شبها تاریک بود و چراغ نداشتند، اما او با خواندن دعای پرشور توسل از حفظ، روشناییبخش جمع بود.
سید محمد حسینی؛ دوست شهید، نقل میکند: «یک شب، یکی از برادران گفت: حسینی! بیا برویم از سنگرها خبر بگیریم، مبادا برادران خواب بمانند. رفتیم همین طور که قدم میزدیم، صدای ناله شبانه یک بسیجی ما را به خود جلب کرد و ما را تحت تأثیر قرار داد. نزدیک که شدیم کنار یک تپه ایستادیم و به گریهآن بسیجی گوش دادیم. فهیدیم که او محمدعالم است.»
محمدعالم، سه ماه در جبهه فعالیت و در عملیات رمضان شرکت کرد و در 25 تیرماه 1361، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
او به همگان توصیه میکرد «اگر کسی به شما بدی کرد، با خوبی جوابش را بدهید. غیبت نکنید.» و به خواهر و مادرش سفارش می کرد «با حجاب باشید و فاطمه زهرا (س) را الگو قرار دهید و همیشه با قرآن باشید.»
پیکر پاک شهید محمدعالم تفسیری را در بهشت رضا مشهد، به خاک سپردند.
انتهای پیام/