به گزارش
دفاع پرس از آذربایجان شرقی، سردار رحیم صفوی در خصوص سردار شهید حسن شفیعزاده چنین میگوید: این شهید بزرگوار در یک جمله سرداری مومن، مخلص، صبور، صادق، شجاع و خردمند بود. ایمان او را از رفتارش، عملش و اطاعتش از امام میتوان درک کرد که این جوان چقدر مومن بوده است.
سردار شفیعزاده تمام عمر خود را و جوانی خود را وقف پاسداری از دین، جمهوری اسلامی، کشور و ملت کرد. او از ابتدای ماههای پیروزی انقلاب اسلامی تا روز شهادت با ایمان کامل در میدان جهاد ایستادگی کرد.
بسیار آدم خاکی بود. خیلی خضوع در برابر بسیجیها داشت. هیچ وقت لباس بسیجی را از تن خود در نمیآورد. با اینکه پاسدار بود لباس خاکی بر تن میکرد. در مقابل مومنین، مخلص بود ولی در مقابل دشمن، فرماندهی شجاع، قاطع و خردمند مصداق آیه اشدا علی الکفار و رحما بینهم.
سردار شفیعزاده از دانش نظامی، عقل و خردمندی بسیار بالایی برخوردار بود. قدرت مدیریت و فرماندهی داشت. من درباره کارنامه عملکرد او باید این طور اشاره کنم که وی بنیانگذار دانشکده توپخانه و موشکهای نیروی زمینی سپاه است.
ما در سال اول و دوم جنگ، یعنی سالهای 59 تا 60 توپخانه نداشتیم. تقریبا در اوایل سال 60 بود که تعداد زیادی توپخانه از ارتش عراق غنیمت گرفتیم. این بزرگوار همزمان هم توپخانه سپاه را راهاندازی کرد و هم مرکز آموزش توپخانه و دانشکده توپخانه را، که بتواند نیروی کادر ماهر تربیت کند. بیش از 6 گروه توپخانه (هر گروهی، چندین قبضه توپخانه با بردهایی از 15 تا 20 تا 30 و 40 کیلومتر یعنی صدها قبضه توپخانه و 6 گروه توپخانه) را سازماندهی کرد.
وی در امر آموزش، تربیت نیروی انسانی و کادرسازی نیروی متخصص یک فرمانده دوراندیش بود. به آینده توجه داشت. از عملکرد دیگر ایشان میتوان تشخیص درست و به کارگیری جوانان مستعد ایرانی، برای توپخانه سپاه را عنوان کرد. نگاه او به جوانان، نگاه ملی و جامع بود. او نگاه قومیتی و صنفی (منظورم از صنفی یعنی فقط به توپخانه توجه داشته باشد) نداشت. نگاهش نگاهی جامع بود. او جوانهای مستعد را از هر استان که بودند انتخاب کرده و به آنها آموزش میداد.
شهدا را بشناسیم یعنی چه؟ سردار شفیعزاده را شاید در تبریز کسی نمیشناخت. نمیدانستند که نابغه راهاندازی توپخانه سپاه، از همین تبریز بود. آنقدر ایشان آدم مخلصی بود که نمیخواست شناخته و معروف شود. باور کنید تا آخر جنگ و لحظه شهاتش، سوار یک وانت میشد. هیچ گاه ماشین درست و حسابی دستش نبود. ما باید این انسانهای مخلص را الگویی برای خود قرار دهیم.
سال 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه که روبروی بصره قرار دارد. نیروهای سپاه اسلام از جمله لشکر عاشورا، مستحکمترین خطوط عراق را که در شرق بصره بود، شکستند و به سوی بصره شروع به پیشروی کردند. ارتش عراق 75 درصد نیروهای خود را بیش از 50 ،60 تیپ و لشکر خود را آورده بود تا ما را از شلمچه عقب براند. یک شب آنها تمامی نیروهای خود را آماده کردند تا صبح به ما حمله کنند. وضعیت ما هم در روز 18 یا 20 عملیات خوب نبود. به سنگر سردار شفیعزاده رفتم. سردار زهدی جانشین ایشان در عملیات نیز آنجا بودند گفتم با لشکرهایی که اینها آوردهاند (از طریق شنود بیسیمهای عراقی میفهمیم چند لشکر آوردهاند) احتمال دارد خط ما شکسته شود، باور کنید وقتی مسئله را به این دو بزرگوار گفتم، 20 دقیقه طول نکشید که آن دو تکنیک، عقلانیت، قدرت به کارگیری هدایت آتشهای حساب شده و طرحریزی شده را به اوج رساندند. اگر این تقاطع آتشها نبود، شاید ما در کربلای 5 نمیتوانستیم ایستادگی کنیم. از عوامل پیروزی ما در کربلای 5، قدرت آتش آنها بود.