بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب وقتی که حضرت امام (ره) دستور تشکیل جهاد سازندگی را دادند، وی عضو جهاد میشود و عمر خود را صرف خدمت در كميته امداد، سپاه و جهاد سازندگی میكند.
او در يكی از روستاهای مجاور شهر شيراز برای زنان و دختران آن ديار به عنوان مربی احکام، قرآن و مربی كلاسهای فرهنگی همّت گماشت و مشغول خدمت به روستائیان شد.
در سال 1360 در حالی كه 22 سال بيشتر نداشت، با اعلام جهاد سازندگی برای اعزام تعدادی از خواهران متعهد به كردستان، راهی كردستان میشود.
در همان روزهای نخست حضور در مهاباد تا نيمههای شب با وجود خطرهای فراوان آن شهر (چون شهر به تاراج رفته بود و در اختيار ضد انقلاب بود) برای آموزگاران آن ديار جلسه میگذاشت، حتی وقت استراحت شبانه خويش را صرف تقسيم كوپن بين مردم مهاباد مینمود.
او زينبوار همه وجودش را وقف خدمتگزاری به محرومين كرده بود و سرانجام روز چهارم دیماه سال 1361 پس از تلاشهای بیوقفه و خستگیناپذير، در حالی كه از مراسم پرشكوه دعای توسل باز میگشت، به دست نيروهای مزدور آمريكايی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در اوج خلوص و خدمت به اسلام به سوی معشوقش بال گشود.