فرازی از مناجاتنامه شهید «غلامحسین تکلو»:
... ای خدا! تو را شکر که مرا از آنانی قرار ندادی که در خانه بنشینم و ببینم که از خدا بیخبران جگر گوشههای این امت را به خاک و خون میکشند و بر زن و فرزندشان رحم نمیکنند و به شهرها تجاوز و به ناموس مسلمین اهانت مینمایند، اسیران ما را در زندانها شکنجه میکنند و نوچههای آنان در شهرها به بمبگذاری و قتل عام مردم میپردازند و آنگاه من نظارهگر باشم تا جنگ کی تمام شود و از سفرهی گسترده بهره گیرم و برای نرفتن به جبههها صدها دلیل بتراشم.
خداوندا! ما را از بندگان صالح خود قرار ده و اجر شهادت را که بالاترین هدیه به ذات اقدس احدیت توست نصیبمان بفرما، بارالها! چگونه تو را شکر نگویم که از همه مکاتب عالم مرا موحد ساختی و از موحدین مسلمانم قرار دادی و از مسلمین محبت آل علی را در دلم جای دادی و از همه زمانه من را در زمان حضرت امام خمینی، این آیت حق مسیحادم، این عاشق بزرگ مرد تاریخ و فرزند پاک زهرا (س) قرارم دادی .
خداوندا! در فرج آقا امام زمان اقدام کن، خدایا! من نام عاشقانهات را که به رسولت فرستادی دیده و شنیدهام ، آنجا درس محبت برخویشان را در کنار غضب بر دشمنان تعلیم داده بودی.
آنجا در کنار سجاده عبادت، شمشیر برّان را در کنار ردای زهد، لباس رزم را در کنار تجارت و ترک زن و فرزند را توصیف کرده بودی، اما میدیدم کسانی را که سعادت را دریک طرف آن میانگاشتند و اینان سخت در اشتباهند، خداوندا! اگرچه هنوز نفس بر من غالب است و در پیشگاهت روسیاهم اما تو را شکر که بذر ایمان را دردلم کاشتی تا باورم شود که تو حقیقت داری و معبود و معشوقی جز تو نیست و عالم بی تو بیمعناست، خداوندا! تو را سپاس میگویم که کوتاهترین راه رسیدن به خویش یعنی جهاد را به من آموختی تا برای رسیدن به تو از آن عبور نمایم و اگر این اعمالم با وضعی که من دارم جز کوبیدن چکش بر سندان نباشد، آنقدر چکش برآن میکوبم تا سندان بشکند و اگر درب را به رویم نگشایی بر خاکروبههای پشت آن درب، به حال گدایی زانو میزنم تا گرد پای عابرین آن بر سر و صورتم نشیند و تو برمن رحم نمایی.
انتهای پیام/