گروه فرهنگ و هنر
دفاع پرس ـ حامد افروغ؛ در روزهای اخیر در حوزه سینما و اکران فیلم، آنچه که خبرساز شد، بیش از توجه به فروش فیلمها، نمایش دو فیلم بود که از دید برخی کارشناسان با فضای فرهنگی و تربیتی جامعه ما در تضاد بود. فارغ از اینکه چقدر این ادعا درست است و یا اینکه چگونه باید با مواردی از این دست برخورد کرد، این سوال ذهن انسان را درگیر می کند که آیا سازوکاری برای تشخیص خوب و یابد بودن یک فیلمنامه قبل از تولید نداریم؟!
فیلم سازی اگر چه در ایران به زعم کارشناسان امر، ارزانتر از بسیاری ممالک دنیا صورت می گیرد اما اگر با قدرت جیب ایرانیان در نظر بگیریم، مبالغ هنگفتی صرف ساخت آنها می شود، حتی اگر برای سازنده سنگین نباشد.
باطن این جنجال های فرهنگی در این برهه از زمان اکران فیلم، دو مطلب را در ورای ظواهر کار، به مخاطب نشان میدهد. اول اینکه فضای فرهنگی در بستر و ریشه کار، چنان آشفته و مدیریت شده توسط نابلدان است که خروجی اش چون پتکی بر سر جامعه می کوبد. دوم اینکه جنجال برای اکران جز اینکه به بیشتر دیده شدن یک اثر کمک کند، کار دیگری نمی کند و با صرف نظر از نیت معترضان امروز، این خود روشی است که برخی تبلیغاتچیان برای فروش بیشتر مد نظر دارند.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان گل سرسبد متولیان فرهنگی همواره مورد انتقاد است که چرا بر امر فرهنگ نظارت کاملی ندارد و آثاری که خصوصا در سینما به عنوان خروجی نظارتش نمایش می دهد، گاهی در شان فرهنگ ایرانی نیست. برای قضاوت در این باره باید به مواردی اشاره کرد که می تواند چرایی این مشکل را کمی شفافتر کند.
از پیروزی انقلاب تا کنون یکی از آشفتهترین حوزههای اصلی جامعه، فرهنگ است؛ چرا که حکایت آن، حکایت یک ده و چند کدخدا بوده است. کار موازی و بعضا متضاد مراکز فرهنگی در کشور یکی از بزرگترین معضلات اداره فرهنگی کشور است که نمونه بارز آن را می توان در مهدهای کودک یافت. یک مهد، کودک را با ساز و آواز و قر و ادا رشد می دهد و مرکزی دیگر با قرآن و مداحی و دعا. اما در این میان آنچه بلاتکلیف می ماند، کودک است که نمی داند بالاخره در کشوری مدعی اسلام، با قر و ادا به خدا خواهد رسید یا با قرآن و دعا!
همین معضل را اگر ریشه بیابیم، به آشفتگی مدیریت فرهنگی می رسیم که در بخشی از مدیریت فرهنگ، غرب زدگان حکم می رانند و در بخشی دیگر اسلام خواهان (که اغلب هم در تشخیص زمانه و نوع ارائه اثر برای تاثیرگذاری بیشتر مبانی اسلامی ضعف دارند).
سینما از بدو تاسیس با اسلام سرناسازگاری داشت، چرا که به دست کسانی تاسیس شد که چون غربیان، سکس و شراب و خشونت را درونمایه های اصلی فیلمنامه ها می دانستند. بعد از انقلاب که قرار شد سینما فحشا نداشته باشد، به دلیل کرنش سیاسیون نزد اهالی هنر و بخصوص سینما، برای رای گرفتن از نخبگان هنری، کم کم فحشا شکل خود را عوض کرد و در مواردی جای خود را به فحشای کلامی و ایما و اشارهای داد، تا آزادی بیان مورد ادعای سیاسیون بر فرهنگ نشسته را تامین کند. به طوری که هر چه جلوتر می رویم هم بر موارد غیراخلاقی در بدنه سینما افزوده می شود و هم فیلم ها از فرهنگ ایرانی (فارغ از اسلام) فاصله بیشتری می گیرند.
ترویج دوستی دختر و پسر، طلاق های توافقی و جشن گرفتن برای این حلال مبغوض، تقبیح تعدد زوجات با طرح مسائل انحرافی و عدم درک ریشه این بحث در اسلام، بعضا حمله به قصاص، ترویج همجنسگرایی و... مواردی هستند که نتیجه آنها را در افزایش آمار طلاق، تغییر رفتار زنان و مردان و بی شوهر ماندن زنان بیوه و نتیجتا افزایش زنان سرپرست خانوار می بینیم. البته منکر این نباید شد که این موارد زاییده علل مختلف است اما در این نوشته بیشتر به نقش هنر و سینما به خصوص، در این زمینه نظر داریم.
اگر نخواهیم تعارف کنیم، فرهنگ ساخته دست مسئولان را باید محتضر بدانیم و به خود بقبولانیم که اگر کسی می خواست تا اسباب راحت هنرمندان و اهالی فرهنگ را فراهم کند، تا حالا کرده بود. بارها اتفاق افتاده که هنرمندی فیلمی ساخته و موقع اکران به مشکل خورده و این جدای از قضاوت ما درمورد فیلمها، برای هر سازنده ای سخت است و از طرفی همین موارد باعث تکدر بخشی از جامعه شده و مدام در حال تکرار است. شاید مواردی از این دست است که رهبر انقلاب را مجبور می کند تا آتش را به اختیار جوانان و مردم بسپرد، یا بذر تشکیل جشنواره ها و مراکز فرهنگی در کنار وزارت ارشاد کاشته شود چرا که عزمی برای سامان دادن به این عرصه و تدوین نقشه راه فرهنگی کشور به صورت کلان نیست.