زیر سایه جهل، با چشمانی بسته
«زیر سایه» محصول مشترک قطر، اردن و بریتانیا و نخستین فیلم بلند «بابک انوری» فیلمساز ایرانی ساکن بریتانیا است. این فیلم در ژانر وحشت ساخته شده و از فیلمهای قابل توجه جشنواره سینمایی ساندنس بود که در بخش جنبی «میدنایت» به نمایش درآمد و توسط شبکه «نت فلیکس» خریداری شد. این فیلم از مارس ۲۰۱۶، درسینماهای آمریکا به نمایش گذاشته شد.
«زیر سایه» به عنوان نماینده بریتانیا در بخش فیلمهای غیرانگیسی زبان هشتاد و نهمین دوره جایزه اسکار شرکت کرد، اما میان نامزدهای نهایی قرار نگرفت. این فیلم همینطور برنده جایزه «بفتای بهترین فیلم اول» نویسنده، کارگردان و تهیه کننده بریتانیایی در هفتادمین دوره جایزه بفتا شد.
انوری که فیلمسازی را با کارگردانی ویدئو کلیپ آغاز کرده، در سال ۲۰۱۲ برای فیلم کوتاه «دو بهعلاوه دو» نیز نامزد جایزه بفتا ـ آکادمی فیلم بریتانیا ـ شد. موفقیت همین فیلم کوتاه باعث شد تا انوری روی پروژه بعدیاش ـ زیر سایه ـ کار کند.
فیلم «دو به علاوه دو» مثل «زیر سایه» به زبان فارسی و با زیرنویس انگلیسی ساخته شد و فضای حاکم برجامعهای تحت فشار را با استفاده از نشانههایی نمادین به تصویر میکشد. چنان که در فیلم «دو بهعلاوه دو» میبینیم، فضای خفقانآور و بیمنطقی به مخاطب نشان داده میشود تا به اصطلاح او را با جو حاکمیتی ایران آشنا کند.
در این فیلم معلم عصبی فیلم سعی دارد به دانش آموزان معصومش بفهماند دو به علاوه دو چهار نمیشود. هر دانشآموزی پاسخ درستی به این سوال بدهد کتک میخورد. نمادگرایی کارگردان در این فیلم به قدری ناشیانه است که بیننده آن را به راحتی پس میزند. چنان که از گفته انوری برمیآید قرار است فیلم او نقد زورگویی و تفکر دگماتیک در ایران باشد.
بابک انوری در گفتگو با بیبیسی میگوید: «فیلم با اینکه به زبان فارسی است اما به نظر خودم تم جهانی دارد و علیه زورگویی و تفکر دگماتیک حرف میزند. در کشورهای مختلف از مصر و سوریه گرفته تا آمریکا هم هر کسی برداشت خودش را از این فیلم داشته است.»
گذشته از این اینکه کارگردان تم را با موضوع، اشتباه گرفته است فیلم خود را اثری فلسفی با ابعاد معرفت شناختی گوناگونی میداند تا از این طریق اثرش را جهانی قلمداد کند؛ ادعایی که بزرگترین کارگردانان هالیوودی هم جرات بیانش را ندارد.
انوری علیالظاهر مرعوب جوایزی است که صاحبان جشنواره با سیاسیگری و غرضورزی به او دادهاند. برای همین در اثر بعدی خود گامی بلندتر برای تخریب و نقد مغرضانه ایران در سالهای جنگ تحمیلی برداشته است. ایران دهه 80 میلادی درگیر جنگی ویران کننده است.
جنگی که نه عراق و همپیمانانش بلکه دستگاه حاکمیتی ایران علیه مردمش به راه انداخته است. شخصیت اصلی فیلم در هراس کشنده از موشک عمل نکردهای است که هر آن احتمال انفجار آن میرود. این موشک همان نیروی تهدیدکننده نظام جمهوری اسلامی است که شهروندان ایرانی زیر سایه این تهدید در حال تجربه مداوم وحشت هستند.
فیلم، ماجرای مادر جوانی به نام شیده با بازی «نرگس رشیدی» و دختر خردسال او، درسا، «آوین منشادی» است. همسر شیده پزشکی است که در جبههها مشغول خدمت است. خانه شیده بر اثر حمله عراق به شهرها مورد اصابت موشکی قرار میگیرد که عمل نمیکند و منفجر نمیشود.
درسا پس از این حادثه دچار مشکلات شدید روحی میشود و شیده، پس از مشورت با همسایهها به این نتیجه میرسد که این موشک عمل نکرده در واقع طلسم نفرین شدهای است که ارواح بدنهاد یا جنهایی که با باد سفر میکنند درآن حلول کرده اند! این طلسم را جنها آوردهاند تا روح «درسا» را تسخیر کنند!
مهمترین رویکرد انوری در فیلم تاکید بر هجوم و تسلط نیروهای شیطانی بر ایران به واسطه جنگ است. این هجوم نه بواسطه حمله عراق به ایران، بلکه به خاطر نحوست انقلابیونی است که لباس سپاه بر تن دارند. القای ویرانی، تباهی، شهر جن زده و وحشت دائمی و ابدی از مفاهیمی است که کارگردان قصد القای آن را دارد.
شیده زن تحصیل کردهای است که بواسطه فعالیتهای سیاسیاش که چندان هم مهم نیست، تصمیم دارد ادامه تحصیل بدهد، اما مسئولان دانشگاه به همین بهانه مانع بازگشت شیده به دانشگاه میشوند. جالب اینکه هیچ دلیل قانع کنندهای هم ارائه نمیدهند. همین نگاه جبری رییس دانشگاه با آمدن ارواح خبیثه اوج میگیرد تا راهی جز فرار برای شیده باقی نمیگذارد.
اما کارگردان به همین اکتفا نکرده است. بعد از محرومیت دائمی شیده از تحصیل، اتفاق بزرگتری میافتد. ایرج، همسر شیده باید به جبهه غرب (ایلام) برود. نرفتن ایرج به جبهه مساوی با باطل شدن پروانه طبابت اوست. به معنای دیگر ایرج به جبر مقامات وزارت بهداشت مجبور است به جبهه برود.
زیر سایه صراحتا میخواهد بگوید که جمهوری اسلامی نه تنها جنگ، بلکه جنگیدن را بر مردمش تحمیل کرده است. ایرج اصرار دارد تا همسر و دخترش تهران را ترک کنند و به شمال بروند، اما شیده از روی لجاجت در تهران میماند.
موشکی روی بام آپارتمان میافتد و خانه در آستانه ویرانی است. موشک عمل نمیکند و نیروهای پاسدار آن را خنثی میکنند. اما اتفاق ویرانگری میافتد، جنها به خانه حمله میکنند و قصد دارند درسا دختر شیده را با خود ببرند. حیرت آورتر اینکه هشدار آمدن جنها را مهدی پسر جنگ زده آبادانی میدهد.
مهدی عرب زبان است و نامی عربی و اسلامی نیز دارد. او پسری جنگ زده است و به قول خانم ابراهیمی با خودش نحسی آورده است. آیا این معنای توهین به قومیت و مرزنشینان جنگ زده نیست؟ مهدی در این فیلم نمادی از ویرانی است. چرا که تا قبل از ورود مهدی به ساختمان همه چیز امن و امان بود. این مهدی جنگزده است که در آبادان پدر و مادرش را از دست داده و حالا آمده تا بقیه را نابود کند. او از آمدن جنها با خبر است و احیانا با آنها در ارتباط است.
خانم ابراهیمی زن چادرپوش و مذهبی فیلم، خرافهگرا است. درک او از قرآن همان چیزی است که آقای ابراهیمی میگوید. در سکانسی که شیده و خانم ابراهیمی با هم در مورد حال درسا حرف میزنند، خانم ابراهیمی میگوید جنها وجود دارند و تاکید میکند آقای ابراهیمی گفته است در قرآن نوشته شده که جن وجود دارد.
واکنش شیده به عبارت قرآن و جن ریشخند است. همین خانم ابراهیمی حتی در خانه روسری بر سر دارد، بر خلاف شیده که فقط در کوچه خیابان چادر میپوشد. یا در سکانسی دیگر شیده به خانه خانم ابراهیمی میرود. خانم ابراهیمی با روسری بلندی در خانه است درحالی که مرد غریبهای در خانه نیست.
این خانم متحجر فیلم که نماد همه زنان محجبه ایرانی است، میگوید: «آقای ابراهیمی نیست.» نفس راحتی میکشد و روسریاش را برمیدارد. انوری آن قدر درک ندارد که حدود حجاب و پوشیدگی زن را بفهمد. بیننده خارجی فیلم این برداشت را میکند که زن ایرانی مجبور است در مقابل شوهر و پدر و برادرش هم محجبه باشد!
این محجبه بودن و تاکید بر چادر نه فقط نشانه اسارت زن ایرانی است بلکه فراتر از این میرود. در بین جنهایی که به خانه شیده حمله میکنند نیز زنی محجبه دیده میشود. فاجعه بارتر این که این زن، چادر نماز بر سر دارد. انوری برای تاکید بر وحشت بیشتر، جن را زنی با چادر نماز به تصویر کشیده است. همین جن چادری تصمیم دارد تا درسای پنج ساله را با خود ببرد.
شیده برای رهایی از دست جن چادرپوش، راهی ندارد جز اینکه خانه را ترک کند. موقع فرار از خانه سر عروسک درسا کنده میشود و در راه پله میافتد. این نماد به جادهای که شیده و درسا سوار بر ماشین در حال فرار هستند کات میشود. این به معنای آن است که خطر جن چادرپوش ابدی است و احتمالا خواهد آمد.
جدای از این نگاه مغرضانه، انوری در سیر تاریخی دچار اشتباه شده است. داستان در سال 1367 میگذرد و در صحنه صدای سخنرانی شهید بهشتی شنیده میشود. جدای از اینکه آیتالله بهشتی در سال 1360 به شهادت رسیده. این سوال پیش میآید که چرا ایرج و شیده باید سخنرانی آیتالله بهشتی گوش کنند. در ادامه صوت آهنگران را میشنویم که قسمتهایی از مثنوی نینامه را میخواند. این مثنوی در سالهای پایانی دهه هفتاد سروده و خوانده شده است. حتی بر فرض وجود چنین آلبومی باز این سوال مطرح است که چرا باید این صوت درخانه ایرج شنیده شود.
مورد دیگر اینکه میدانیم شیده دانشجوی اخراجی دانشگاه علوم پزشکی است. علیالظارهر دانشجوی کوشا و درسخوانی هم بوده اما نمیداند با کودکی که دچار تب شده چه باید کرد. درسا بر اثر ترس دچار تب شدیدی شده است. جدای از اینکه شیده باید علت تب دخترش را بداند، باید بداند برای پایین آوردن تب، او را پاشویه کند، نه اینکه بدنش را گرم نگه دارد تا تب پایین بیاید.
فیلم «زیر سایه» به اداعای کارگردان در ژانر وحشت ساخته شده است اما مهمترین ویژگیهای آن را ندارد. کارگردان ابدا از سوژه ایجاد ترس اطلاعی ندارد. او حتی به سمت آموزههای یهود یا تصویرسازیهای هالیوودی هم پیش نرفته است. آنچه که او از جن میداند اطلاعات مختصر و البته نادرستی است که اصلا ارتباطی به جن ندارد.
انوری بابت جایزه فیلم «دو بهعلاوه دو» آنقدر مشعوف شده که همه توانش را جمع کرده تا اولین فیلم بلندش، ایران و اسلام را با هم زیر سوال ببرد. «زیر سایه» حتی در قیاس با آثار ضد ایرانی فیلمسازان ایرانی نیز اثری محکوم به شکست محسوب میشود.
انتهای پیام/ 161