به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد
دفاع پرس، ماجرای خودمختاری خواهی در کردستان از همان اوایل دوره پهلوی اول آغاز شد. رضا خان با تبعید عده ای به دیگر نقاط کشور سعی در آرام نگه داشتن این بخش حساس کشور داشت ولی این راه حل تنها نوعی مسکّن قلمداد می شد، نه درمان قطعی برای این بیماری، که ویروس آن از طریق سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا در منطقه پخش شده بود. این ویروس خطرناک که نامش تجزیه کشورهای اسلامی بود، از اوائل قرن بیستم در مجاورت کشورمان در عراق، عربستان، سوریه و فلسطین به صورت گسترده ای شیوع یافته بود و به سرعت ممالک اسلامی تجزیه می شدند. ایران هم به دلیل آنکه به تازگی با کشف نفت مورد توجه بیگانگان قرار گرفته بود لقمه خوبی برای بریتانیا محسوب میشد.
در عهد قاجار انگلیسیها سه تجربه ارزشمند را درباره ایران کسب کرده بودند. اول آنکه می توانند از طریق تهدید مستقیم حکومت مرکزی به برخی از اهداف خود برسند. دوم آنکه حمله روسها به ایران با جداسازی بخش زیادی از اراضی کشور همراه بوده و حکومت امکان بازپس گیری اراضی اشغالی را ندارد. سومین تجربه هم این است که اگر یک حکومت مرکزی مقتدر که با سیاستهای آنان همراه باشد در کشور استقرار یابد، بسیار آسانتر به اهداف خود در ایران می رسند. بر همین اساس از اقدامات رضاخان چه پیش و چه پس از تصاحب قدرت مطلقه در ایران حمایت کردند. آنان تا پایان حکومت سلسله ظالم پهلوی در ایران، از حفظ تمامیت ارضی مناطق کردنشین حمایت می کردند و شاه را در سرکوب عوامل تجزیه طلب یاری می دادند ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی این روند تغییر کرد و دوباره به تقویت تجزیه طلبان پرداختند تا مگر به خیال باطل خود اسلام و انقلاب را تضعیف کنند.
با نزدیک شدن قوای نظامی آلمان به دروازه های مسکو در خردادماه سال 1320 هجری شمسی (ماه می سال 1941 میلادی) در جریان جنگ جهانی دوم، متفقین به این نتیجه رسیدند که با کمک آمریکا و از طریق کنترل معابر وصولی حساس ایران، اتحاد جماهیر شوروی را از آن وضعیت خطرناک خارج سازند؛ بنا بر این در سوم شهریورماه سال 1320 هجری شمسی (25 آگوست سال 1941 میلادی) با تمام قوا به ایران حمله کردند و پس از دو روز کشور به دست انگلستان از جنوب و از شمال به دست قوای شوروی اشغال شد. از جمله مناطق اشغالی به دست ارتش سرخ شوروی، مناطق کردنشین در استانهای آذربایجان غربی و کردستان بود.
آنان با وجود خاتمه جنگ جهانی دوم و رفع خطر اشغال پایتخت خود به دست قوای آلمان نازی، ضمن ادامه اشغال مناطق کردنشین از شورشیان که در مهاباد اعلام جمهوری کرده و حکومت تشکیل داده بودند، حمایت کردند. دولت شوروی سیل تسلیحات و امکانات لجستیکی را برای شورشیان ارسال کرد تا آنان بتوانند برای خود نیروی نظامی تشکیل دهند و عملاً زمینه تجزیه این منطقه از سرزمین ایران را فراهم آورند.
با سفر احمد قوام به مسکو و مذاکره با مقامات شوروی، اتحاد جماهیر شوروی نظامیان خود را از منطقه تخلیه کرد و نیروهای نظامی ایران توانستند شورش جعفر پیشهوری و قاضی محمد در مهاباد و سایر مناطق کردنشین را سرکوب کنند و این مناطق بار دیگر به دامان کشور بازگردد.
با وجود برقراری امنیت در مناطق کردنشین از سال 1325 هجری شمسی تا پایان حکومت پهلوی در ایران، تفکر تجزیه طلبانه که همچون ویروسی در ذهن بعضی از سران احزاب کردی انتشار یافته بود، بارها به تحریک عراق عود کرد ولی هربار زمینه اقدام برای آنان کمتر می شد.
دو روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، گروهکهای مسلح وابسته به احزاب کومله و دموکرات که خود را حامی مردم ستمدیده کُرد معرفی می کردند، به پادگان نقده حمله و آن را محاصره کردند. هنوز یک هفته از چشیدن طعم پیروزی علیه استبداد خاندان وابسته پهلوی نگذشته بود که چنین ماجرای مشابهی در مهاباد، سنندج و بانه نیز تکرار شد.
در سال 1358 هجری شمسی با توسعه درگیریها، در مناطق کردنشین مریوان و پاوه نیز می رفت تا به سرنوشت دیگر مناطق مبدل شود.
وقتی در بیستم تیرماه سال 1358 هجری شمسی پاسداران بومی مریوان توسط ضد انقلاب به فجیعترین وجه ممکن به شهادت رسیدند، دکتر چمران این دانشمند و مجاهد وارسته عازم منطقه شد و موضوع را با مذاکره آرام کرد. اوج جنایات ضد انقلاب در کردستان در شهر مظلوم و کوچک پاوه رقم خورد. هرکسی که به نوعی طرفدار نظام نوپای جمهوری اسلامی بود به شدت مضروب میشد و یا به قتل می رسید. خانه های بسیاری از مردم غارت میشد و عده زیادی از غیر نظامیان بی دفاع به شهادت میرسیدند.
دکتر چمران این بار هم برای مذاکره و پیدا کردن راه حلی مسالمت آمیز وارد پاوه شد؛ اما هنگامی که شهر را در خطر سقوط کامل دید، تمام نیروهای موجود نظامی در شهر را سازماندهی کرد؛ فرماندهی را به دست گرفت و آماده مقاومت در پاوه شد.
دو مرکز مقاومت در منطقه وجود داشت. یکی در تپه ای که پاسگاه ژاندارمری بر آن مشرف بود و دیگری خانه پاسداران که در داخل شهر علیه ضد انقلاب مقاومت می کرد.
دکتر چمران با اجرای عملیات تأخیری توانست طوری برنامه ریزی کند تا ارتش جمهوری اسلامی ایران بتواند از طریق هلیکوپترهای هوانیروز آب، آذوقه و مهمات را در منطقه پیاده و مجروحین بدحال را از منطقه خارج کند.
از غروب همان روز 25 مرداد ماه سال 1358 هجری شمسی نبردهای خونین در نزدیکی مقر ژاندارمری آغاز شد؛ به خانه پاسداران نیز آماده باش ابلاغ شد و شهر کاملاً چهره جنگی به خود گرفت.
دکتر چمران هم از وقتی دیده بود که هدف نهایی ضد انقلاب تجزیهطلبی است مصمم شده بود که قاطعانه در مقابل آنان بایستد ولو به قیمت جانش تمام شود. او می دید اگر بخواهد لحظه ای در مقابل نیروهای ضد انقلاب کوتاه بیاید، بخشی از کشور از دست خواهد رفت و دیگر نمی توان سرزمینهای از دست داده را بازپس ستاند.
دشمن تا نزدیک مقر ژاندارمری پیش آمده بود و نیروهای آن مقر مدام در درگیریها شهید و مجروح می شدند. صدای انواع و اقسام سلاح لحظه ای قطع نمیشد. دشمن برای تضعیف روحیه نیروهای مدافع شهر هر لحظه جنایتی تازه مرتکب می شد. آنان گاه مجروحی را سر می بریدند؛ گاهی خانه ای را با سلاح سنگین مورد هدف قرار می دادند و گاه با بلندگو اعلام می کردند که ما تنها با چمران و طرفداران جمهوری اسلامی کار داریم و بقیه در امانند ولی عملاً در کشتار و جنایت، مردم غیر نظامی را سپر خود نموده بودند. دشمن با شقاوتی دور از باور غیر نظامیان را هدف می گرفت و سعی می کرد وانمود کند که همه این جنایات را نیروهای دولتی مرتکب شده اند.
هر لحظه از تعداد نیروهای خودی کاسته می شد و شهر می رفت تا با حمله برقآسای دشمن همان اول صبح سقوط کند. دکتر چمران مصمم شد که بار دیگر همانند صحنه های خون و خطر در لبنان، به دل حادثه بزند و شهادت را در آغوش بگیرد ولی می خواست ضرب شصتی به ضد انقلاب نشان دهد تا هرگز قدرت مجاهدان راه حق و مبارزان صراط مستقیم را از یاد نبرند و هربار با یادآوری آن به شدت بر خود بلرزند.
نیروهای اندک مدافع شهر هم قسم شدند که تا آخرین قطره خون در شهر بمانند و از پاوه دفاع کنند. این نیروهای قلیل ولی با اراده هایی آهنین و توکلی بس بزرگ به خداوند متعال، جانانه پیمان خون بستند تا پاوه را کربلای خویش سازند.
نبرد در شهر و ارتفاعات آن شدت می گیرد. هر لحظه حلقه محاصره تنگتر می شود و ظاهراً دیگر امیدی به حفظ شهر باقی نمیماند.
دکتر چمران، عده معدودی را به سوی ارتفاعات شهر گسیل می دارد و عده ای را مأمور تأمین فرودگاه پاوه می کند تا در صورت رسیدن نیروهای کمکی آنان با حداقل تلفات به منطقه وارد شوند و آنجا را از دست ضد انقلاب آزاد سازند.
در همان اول صبح بانگ تکبیر نیروهای مدافع شهر در هر نقطه ای طنین انداز می شود. نیروهای مدافع جانی تازه می گیرند و با همان تعداد اندک به سوی دشمن یورش می برند. وقتی دکتر چمران علت را پرسیده بود به او گفتند که حضرت امام خمینی (ره) پیام مهمی به دولت و نیروهای مسلح کشور دادند و تمام ظرفیتهای کشور را جهت سرکوبی دشمنان اسلام به منطقه فرا خواندند.
به گفته خود دکتر چمران، شنیدن پیام حضرت امام (ره) گویی به رزمندگان جانی دیگر داده بود و آنان توانستند پیش از ورود حتی یک نفر نیروی جدید به منطقه، شهر و ارتفاعات اطراف آن را از محاصره خارج و پاکسازی منطقه از لوث وجود ضد انقلاب را آغاز کنند.
با این پیام صریح و قاطعانه حضرت امام خمینی (ره)، سیل نیرو و امکانات وارد منطقه شد و کمتر از پانزده روز کل مناطق کردنشین از پاوه و روانسر تا سردشت تحت کنترل رزمندگان مقتدر اسلام درآمد.
بدین ترتیب، حماسه خونین پاوه که مقاومت صد نفری در برابر ده هزار نفری هم نام گرفت رقم خورد و نام دکتر چمران به عنوان پهلوان و میدان دار اصلی این کارزار پر از حماسه در اذهان همه ملت سر افراز این سرزمین باقی ماند.
از آن پس کردستان با فراز و نشیبهای گوناگونی روبرو بوده است ولی مقاومت و پایداری مردم غیور کرد به همراه حضور ملت رزمآور این سرزمین در منطقه، مانع تحقق خواسته های شوم دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب شده است.
انتهای پیام/ 171