در این دلنوشته آمده است: سلام محسن شهید، این روزها جهان کرب و بلا شده، جرعهای آب زلال نمییابم تا وجود خشک و حیرت زدهام اندکی به سمت بارقههای امید به زیستن گام بردارد.
راستی! حالت خوب است؟ میدانم به معشوقت رسیدهای و آرام گرفتیای، خوش به حالت.
دلاور همیشه جاودان تاریخ شهادتت مبارک. سلام من را به ملکوتیان، به پدرم و تمام بهشتیان برسان، میدانی چه طوفانی از هجرت معصومانهات بر پا شده؟
همسرت گفته اگر برای محسنم اشک میریزید به هدف زینب بریزید که دلش از شنهای داغ کربلا آتش گرفت و خم به ابرو نیاورد. میشنوی؟ «یا حسین» «یا حسین» غربتِ زینب در آسمان و زمین موج میزند.
واحسرتا! امسال عاشورا زودتر به سرزمینمان آمده. از همان غروبی که با نگاه پر هیبتت به مسلخِ جان رفتی و خم به ابرو نیاوردی، شام غریبان است اینجا.
به راستی در این دنیا دنبال چه هستیم برادر؟ گوشیهايمان را در دست گرفتهايم و فيلم سربريدنت را نگاه میكنيم كه توسط جانوارانی انجام میشود كه مكر را از معاويه رذالت را از يزيد و شمر و شقاوت را از عمر و عاصهای زمانه وام گرفتهاند.
ای كاش میشد به خيابان رفت، فرياد كشيد، دنیای مجازی را آتش زد و انتقام جوان پرپر شده را از دل سیاه شب گرفت، ای کاش كودک دو سالهات را سوار قاليچه سليمان میكردیم تا به آسمانها پناه ببرد و هرگز نشنود كه زمينيان با پدرش چه كردند.
تكليف چشمهای مظلوم و متحيرت چه میشود آقا محسن؟ یقین دارم از چشمهایت شقایق جوانه خواهد زد. خون تو خاک شرمزده را همانطور سيراب كرد که خون پدر من جزيره مجنون را. از كه بپرسم شهادت با تركش سهمگينتر است يا چاقو؟
روزی به کودکت خواهم گفت که پدرمن هم سر نداشت شاید کمتر اشک بریزد. چه خوب كه در زمان پدرم جلادان عكس سلفی نمیگرفتند و فيلمِ سر بريدن هزاران لايک نداشت.
نگرانم؛ چه كسی میخواهد اين صحنههای رذیلانه و جگرآور را از كودكت پنهان كند و به كابوسهايش دامن نزند؟ اگر کبوترانه پرنكشيده بودی دنيا جای قشنگتری برای كودک دو سالهات بود.
ایمان دارم همانطور كه در وصيتت آرزو كردی خدا عاشق تو و عاشق علیات میشود، عاشق یتیمی غریبانه پسرت و صبوری بیانتهایی همسرت.
مگر نه اینکه وقتی نامردان زمان، دخترِ نبی را با کودکش به شهادت رساندند خدا عاشق حسنین و زینب و زینالعابدین شد؟
آقا محسن! در صحرای محشر، در غروب خون و خیمه و خصم چشمهای ملکوتیات که به آسمان دوخته شد کدام علی را دیدی؟ به کدام حسین رسیدی که هر که نگاهت را دید بیتاب شد؟ در این صحرای سراب زده دنیا کدامین مختار، انتقام گردن شکستهات را خواهد گرفت؟
سر بریده تو سند رسوایی ملعونان کوردل و جاهل است، تو با آن نگاه فاتحانه و آرامت پیروز میدان شدی و قدرت دشمن در برابر کوه ایمان تو فرو ریخت.
درد در رگهایم و حسرت در استخوانم پيچيد وقتی چشمه جوشان گلوی نازنینت را با حيرت، زير دستان لگدمالان زمانه، داعشيان دور از انسانیت و پستتر از حیوان، این انسان نماهای بیآبروی پست سرشت دیدم.
كلمات ياریام نمیكنند. آن داعشيانی که با نگاه حیوانی ددمنشانه، سردار یکّه تازی چون تو را به شهادت رساندند پستتر بودند یا كوفيان خائن که سر حسين را بر طشت نهادند؟
ای علی! تنها میرنجیدی و تنها برای چاه درد دل میكردی، سر از چاه بر ندار، رنج مسلمينات را به آب روان بگو، شاید این درد و ماتم اندکی التیام یافت، به محراب نرو، شمشير را به وجود نازنينت نپذير، به همراه مهدیات بیا و ظلم را نابود كن، خندقی به پاكن و داعشيان حرامزاده را با ذوالفقار عدلگسترت درقعر خندقها معدوم كن.