شهید «محمود یوسفیان»:

اگر جبهه را رها کنم قلب مهدی موعود را به درد آورده‌ام

شهید «محمود یوسفیان» در فرازی از وصیتنامه خود می‌نویسد:‌ مادرم! بدان اگر جبهه را رها سازم قلب مهدی موعود را به درد آورده‌ام و می‌دانم که شما هم با این عمل من موافقید. زیرا امامتان حسین (ع) است.
کد خبر: ۲۵۷۴۱۸
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۶ - ۱۶:۱۴ - 26September 2017
به گزارش دفاع پرس از کرمان، عملیات «ظهر عاشورا» در روز عاشورای سال 59 در منطقه سومار توسط 9 نفر از رزمندگان لشکر 41 ثارالله به نام‌های شهید «محمود اخلاقی، شهید محمود یوسفیان، شهید علی‌آقا ماهانی، شهید نگارستانی، شهید ناصر فولادی، شهید اکبر محمدحسینی، شهید سید رسول هاشمی، شهید اسماعیل‌زاده و شهید علوی» انجام شد که در این عملیات محمود اخلاقی و محمود یوسفیان شهید شدند و پنج نفر دیگر نیز در سایر عملیات‌ها به شهادت رسیدند.
 
شهید «محمود یوسفیان» در ارديبهشت 1342، در روستای روان مهران از توابع شهرستان رفسنجان به دنيا آمد. کریم پدر بزرگوارش کشاورز بود. شهید تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. 28 آبان 1359 در منظقه سومار در عملیات عاشورا بر اثر اصابت گلوله به قلب، به شهادت رسید.

وی جزو اولین شهدای لشکر 41 ثارالله در دوران دفاع مقدس است.
 
بخشی از وصیتنامه شهید «محمود یوسفیان»

ای مادرخوبم و ای پدر گرامی‌ام! خیلی دلم می‌خواهد در کنارتون بمانم؛ اما بدان چه طوری دلم راضی می‌شود، در موقعیتی که امام فرمان بسیج را داده است و من که یک پاسدار هستم از منطقه جنگی به منطقه خودم بیایم.

مادرم! بدان اگر جبهه را رها سازم قلب مهدی موعود را به درد آورده‌ام و می‌دانم که شما هم با این عمل من موافقید. زیرا امامتان حسین (ع) است.

امروز اگر جبهه را ترک سازم درست مانند آن افرادی هستم و مانند آن افرادی می‌شوم که در روز عاشورا، امام حسین (ع) را تنها گذاشتند. انشاالله می‌روم تا به امام حسین (ع) بپیوندم.

ای مادر مهربانم! مگر خون من از خون علی‌اکبر امام حسین (ع) رنگین‌تر است؟

فرصت نبود تا نامه مفصل بنویسم فقط با چند کلمه‌ای خواستم شما را از ناراحتی نجات بخشم به امید آن روزی که بر لشکر کفر که همان لشکر یزید است پیروز شویم.
 
نحوه شهادت

شهید محمود اخلاقی دائم می‌گفت: بچه ها باید برویم و این تپه را بگیریم. بچه ها تقسیم شدند از سه طرف به دشمن حمله کردیم. دشمن انگار که چشم‌هایشان کور شده باشد ما را نمی‌دیدند و یا اینکه می‌خواست ما خیلی نزدیک شویم بعد به طرفمان شلیک کنند. بچه‌ها به سنگر عراقی‌ها رسیدند. محمود نارنجک پرت می‌کرد داخل سنگرها و عراقی‌ها هم فرار می‌کردند. آن موقع خشاب تمام کردیم. اسلحه‌های خود عراقی‌ها را بر می‌داشتیم و به طرفشان شلیک می‌کردیم. من از همه عقب‌تر ماندم. محمود با گروه به بالای تپه رسیدند و من نصفه راه بودم.

عراقی‌هایی که در حال فرار بودند آنها را می‌زدیم. محمود سنگر به سنگر جلو می‌رفت‌. بدون هیچ ترسی می‌خواست با محمود یوسفیان برود و تانک عراقی را که مزاحم بچه‌ها بود منفجر کند اما تانک مهلتشان نداد و قلب محمود یوسفیان را نشانه گرفت و محمود به آرزویش رسید. جنازه شهید محمود اخلاقی و جنازه شهید محمود یوسفیان را غروب عاشورا به عقب آوردیم.

روای: همرزم شهید



خون من از خون علی اکبر رنگین تر نیست/در حال ویرایش 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها