در خاطرات حسن بابامحمدی که در دهه 1360 در دیواندره کردستان مشغول خدمت بود، آمده است: یکی از روحانیون کهنسال منطقه دیواندره بهنام ماموستا؛ ملا حسن عثمانی که عشق و علاقه خاصی به رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی داشت و در اکثر جلسات گردهمایی و سخنرانیها از امام و انقلاب تجلیل میکرد.
در یک فرصتی اعضای گروهک کومله وی را دستگیر میکنند و از او میخواهند
دست از امام و انقلاب بردارد و در عوض علیه امام ناسزا بگوید. ملا مقاومت میکند و
حاضر نمیشود به امام و انقلاب توهین کند.
با توجه به اینکه او جثه کوچکی داشت، در یک گونی قرارش میدهند، درب گونی را بسته
و به قصد کشت و تنبیه او را از بالای تپهای در اطراف شهر به سمت پایین رها میکنند
تا از بین برود.
روز بعد کشاورزان در نزدیکی رودخانه
گونی سربستهای را مشاهده میکنند که در حال تکان خوردن است و سر و صدایی هم از داخل گونی میآید.
صدا می زنند تو کیستی؟ در جواب
میگوید: من ملاحسن عثمانی هستم. گروهک کومله از خدا بیخبر مرا با این وضع از بالای
تپه به سمت پایین دره رها کردهاند ولی هنوز نمردهام. گونی را باز کنید بیرون بیایم،
کشاورزان درب گونی را باز و او را نجات میدهند.
زمانی که برای سرکشی از ملا حسن
به منزلش رفته بودیم این جریان را برایمان تعریف کرد. او گفت: اگر صد مرتبه هم گروهکهای فاسد مرا دستگیر و شکنجه کنند، هرگز دست از امام و انقلاب برنخواهم داشت.
انتهای پیام/