به گزارش خبرنگار
ساجد، «علیاکبر رحیمی» 12 شهریور 1345 در تهران چشم به جهان گشود. وی در سال 1348 وقتی که دو سال داشت در پی تب دچار فلج اطفال شد و علیرغم درمان فقط با دو عصا توانایی حرکت داشت. رحیمی با آغاز جنگ تحمیلی با وجود معلولیتش راهی جبهه حق علیه باطل شد. وی در سوسنگرد مسئولیت پاکسازی میادین مین را برعهده گرفت. رحیمی در عملیات والفجر یک، والفجر سه، خیبر و بدر در سمت تخریبچی شگفتیهای زیادی آفرید.
مجله امید انقلاب در دوران جنگ تحمیلی به گفتوگو با این تخریبچی پرداخته که متن مصاحبه به شرح زیر است:
«در جبهههای جنوب و در عملیات رمضان با برادری برخورد کردیم که از ناحیه هر دو پا معلول بود. وقتی که سوال کردیم گفتند که برادر علی اکبر رحیمی کلاس دوم راهنمایی اعزامی از کرج، از هر دو پا معلول هستند و مدت سه ماه است که در گروه تخریب در خنثیسازی میدانهای مین به همراه برادران دیگر گروه تخریب دوش به دوش فعالیت میکنند.
برای نشان دادن روحیه ایثار و شهادت اینگونه برادران با این برادر مصاحبهای داشتیم که ذیلا میخوانید.
برادر رحیمی، لطفا در مورد کار خودتان برای ما توضیحاتی بدهید؟
من مدت سه ماه است که در گروه تخریب و خنثیسازی مین در جبههها فعالیت مینمایم و کار ما به اینصورت است که برای خنثیسازی میدانهای مین به کمک سایر برادران در حین عملیات و بعد از آن فعالیت مینماییم.
شما تا به حال در چه محلهایی فعالیت داشتهاید؟
اولین ماموریت من در محل نهاره بزرگ بود و بعد از آن در سوسنگرد رفتم و اخیرا هم برای عملیات رمضان به این منطقه آمدهام.
انگیزه شما از آمدن به جبهههای نبرد با وجود اینکه با عصاره راه میروید چیست؟
همانطور که در قرآن آمده است جهاد برای همه مردم از بزرگ و کوچک و زن و مرد به هر صورتی که میتوانند واجب است و من هم چون میدیدم که در جبههها احتیاج به نیرو وجود دارد برای دیدن دوره به پادگان امام حسین (ع) رفتم و با گروه تخریب به جبهه آمدم و امیدوارم که با اینکار بتوانم قدمی در راه اسلام برداشته باشم و همچنین برای لبیک گفتن به فرمان امام به جبهه آمدهام.
شما زمانی که برای خنثی کردن مینها میروید چه احساسی دارید؟
روحیه ما بسیار عالی است و زمانی که میبینیم میتوانیم کاری انجام دهیم احساس غرور و شادی به ما دست میدهد و این نشاندهنده ایمان برادران ما میباشد وقتی که وارد میدان مین میشویم تنها ارزشی که داریم این است که توفیقی بدست آوریم و خدا شهادت را نصیب ما گرداند و همیشه در نمازهایمان برای شهادت در راه خدا دعا میکنیم.
فکر میکنید انگیزه ورود ما به خاک عراق چیست؟
عراق وقتی که به ایران حمله کرد هدفش گرفتن و غصب خاک ایران بود و همانطور که دیدیم به عنوان مثال اسم خرمشهر را محمره گذاشتند و در شهرهای اشغال شده مراکز شهرداری و شهربانی و ادوات مختلف تشکیل دادند. ما برای اسلام میجنگیم. هدف ما از ورود به خاک عراق کشورگشایی نیست بلکه هدفمان این است که حقمان را از عراقیها بگیریم و همچنین میخواهیم به مردم عراق کمک کنیم تا یک حکومت اسلامی را در عراق برپا کنند و ما برای آزاد کردن ملت عراق وارد خاک آنها شدیم و امیدواریم که با آزاد کردن عراق بتوانیم وارد خاک لبنان شده و اسرائیل را شکست بدهیم و امیدوارم که در جنگ برای آزادی فلسطین هم بتوانم کاری انجام دهم که مفید باشد.
شما در مدتی که در جبهه بودید، خاطراتی را که دارید برای ما تعریف کنید؟
البته جبهه تماما خاطره است. یک روز وقتی که در میدان مین بودیم یکی از برادران به نام مصطفی موحدی روی مین رفته و شهید شد در همان لحظهای که مین منفجر شد و این برادر به زمین افتاد همه دیدند که ناگهان کبوتر سفید از روی سینه این برادر برخاسته و به آسمان رفت اما هیچکس نفهمید که این کبوتر از کجا آمده بود.
خاطره دیگری که دارم در مورد قرآن است یکی از برادران که قرآنی در جیبش و بر روی سینهاش بود، وقتی که توپی در نزدیکیش منفجر شد ترکش توپ به سینهاش و بر روی قرآن خورد اما قرآن آن ترکش را نگهداشت و نگذاشت که در بدنش فرو برود و این برادر حتی زخمی هم نشد و ترکش از قرآن رد نشد. یکروز دیگر دو برادر بودند که در اثر انفجار مین شهید شده و تمام بدنشان سوخته بود اما همان جیبی که قرآن در آن بود سالم مانده و قرآن ها هم سالم مانده بود و همه این اتفاقات به ما میفهماند که این جنگ خدایی است و فرمانده همه جبههها امام زمان (عج) است.
شما چه پیامی برای سایر برادران و خواهران دانش آموز خود دارید؟
پیام من این است که برادران و خواهران دانش آموز، به هر صورت که میتوانند برای اسلام فعالیت کنند و درسهایشان را ادامه دهند و در مواقع بیکاری اگر میتوانند حتما به جبههها بیایند تا بتوانند در راه اسلام خدمتی انجام دهند و اگر هم نمیتوانند، سعی کنند که در شهرهای خودشان و در پشت جبههها مساجد و مدارس هر کاری که از دستشان برمیآید انجام دهند.
انتهای پیام/ 111