به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، فاطمه سلیمانی نویسنده جوانی است که سال گذشته توانست با رمان «به سپیدی یک رویا» کاندیدای جایزه ادبی پروین اعتصامی شود و توجهها را به خود جلب کند. مجموعه داستان «رد سرخ جامانده بر فنجان» این نویسنده سال جاری توسط نشر شهید کاظمی روانه بازار کتاب شده است.
مجموعه داستانی که اغلب داستانهای آن حول موضوع زنان است و چند داستانی هم با محوریت جنگ نوشته شده است. نگاه این نویسنده به مسئله زنان و موضوعات اجتماعی در این مجموعه در خور توجه است هرچند نقدهایی بر آن وارد است اما چنین جسارتی در یک نویسنده جوان ستودنی است.
به بهانه این کتاب با او به گفتوگو نشستیم. او در ارتباط با اینکه چرا زنان داستانهایش مظلوم هستند گفت به خاطر اینکه با زنان در ارتباط هستم زندگی آنان بیشتر در نظرم است و ناخودآگاه من را تحت تاثیر قرار میدهند. او معتقد است تنها نمیخواسته نشان دهنده مظلومیت زنان باشد بلکه میخواسته از خودگذشتگی آنها در زندگی را نیز به تصویر بکشد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
این 10 داستان را بیشتر دوست داشتم
دغدغههای تمام این داستانها خانواده و زنان هستند. این مسئله چقدر برای شما اهمیت داشته است که در داستانها به نوعی خودش را نشان داده است؟
شاید ناخودآگاه بوجود آمده چون این داستانها هرکدام در یک زمان متفاوت نوشته شده و مجموع آنها در حدود دو سال نوشته شده است. مثلا شاید یک مسئلهای در من اثر گذاشته و داستانی در آن حال و هوا نوشتهام.
پس داستانها ارتباطی از ابتدا با هم نداشتند و قرار نبوده یک جهان را دنبال کنید.
نه تعداد داستانها بیشتر بوده ولی این ده داستان را بیشتر دوست داشتم.
مظلومیت زنان در ناخودآگاه من بوده
اینکه زن در داستانهای این مجموعه جنس مظلوم است هم ناخواسته بوده؟
این ناخواسته نبوده و در ناخودآگاه من بوده و چون طبیعتا با زنان ارتباط دارم و اتفاقاتی که برای آنها پیش میآید در ناخودآگاه من باقی مانده است. این باعث شده که در داستانهایم ملموستر باشد.
مسئله ازدواج دوم، دغدغه خودتان بوده یا این هم ناشی از اتفاقات پیرامونی بوده است؟
خودم به این مسئله دقت نکرده بودم. ولی یکی از داستانها که مرتبط با واقعهای است که خودم با آن درگیر بودم و بر سر یکی از دوستانم میآمد. به همین خاطر شاید پررنگتر شده است. البته من داستانها را با فاصله زمانی نوشتم.
نظرم نسبت به ازدواج دوم نه مثبت است نه منفی!
اتفاقا این عجیب است که شما با فاصله زمانی هم که نوشتید باز سراغ مسئله ازدواج دوم رفتید و این نشان میدهد این موضوع ذهن شما را خیلی درگیر کرده است. شما به این موضوع به چشم مثبت نگاه میکنید یا نظرتان منفی است؟
خب این بستگی به شرایط دارد یعنی نه نظرم مثبت ست نه منفی، ببینید اگر این مسئلهای است که باید در مورد آن مفصل حرف زد و در مصاحبه نمیشود به آن پرداخت. چون با این موضوع به صورت مستقیم از طریق یکی از دوستانم ارتباط داشتم و هنوز با آن درگیر است و یکی از داستانهای این کتاب پیشنهادی به همان دوستم است.
دوست دارم داستانهایم را با دیالوگ پیش ببرم
در این داستانها ما با نویسندهای روبهرو هستیم که توانایی دیالوگنویسی خود را نشان میدهد.
در مجموعه داستان «خاکستری یک کابوس»هم به همین شکل است و من اصولا داستانهای دیالوگدار را دوست دارم و علاقه دارم داستان با دیالوگ پیش برود. ارائه اطلاعات از طریق دیالوگ را دوست دارم به همین خاطر دوست دارم داستانهایم را با دیالوگ پیش ببرم.
میخواستم از خودگذشتگی زنان را نشان دهم
زن در داستانها مظلوم و مورد ستم است این مسئله چقدر ذهن شما را اشغال کرده است. یعنی بیشتر داستانهای شما حول این موضوع است و زنان مورد ستم تصویر شدهاند.
از آنجا که برخورد من با دنیای زنان است و اخبار و اطلاعات زنان توجه من را به خود جلب میکند، طبیعی است که سهم بیشتری داشته باشند. البته تنها فقط مظلومیت زن را نشان ندادم بلکه از خود گذشتگی زنان را نیز میخواستم نشان دهم، مثلا در داستان «ماهیهای روی آب» این تصویر را نیت داشتم نشان دهم. برخی بخشهای این مظلومیت انتخاب خود زنان است تا بتوانند بیشتر فداکاری کنند.
اگر یک داستان از جنگ بنویسم نشان دهنده تمام ذهنیت من نیست
تصویر ذهنی شما از دفاع مقدس چیست؟ چون در یکی از داستانها ما کمی تصویر اغراق شده از جنگ میبینیم و شهیدی را نشان میدهید که به نظر میرسد بیاختیار به جنگ رفته است؛ در این مورد توضیح میدهید.
ژانر دفاع مقدس از علاقهمندیهای من است و مثلا موضوع مدافعان حرم یکی از علاقهمندیهای من است و دلم میخواهد کتابی در موردشان بنویسم و شهید حججی قهرمان زندگی من است.
جنگ جنبههای مثبت و منفی دارد و نمیتوانیم بگوییم جنگ ما تمامش خوبی یا تمام آن منفی بوده است. دلم میخواهد 50 داستان کوتاه درباره جنگ بنویسم و در آنها از وجوه مختلف به جنگ بپردازم و با یک داستان نمیتوان کل جنگ را نشان داد. از این حیث دلیل نمیشود که اگر یک داستان من اینطور است این تمام جهان ذهنی من از جنگ باشد.
اصلا ممکن است گفته شود این داستان یک اثر واقعنما است ولی خب وقتی یک تکداستان در یک مجموعه است این میتواند سبب شود شما با همان قضاوت شوید.
داستان «نه خیلی دور» هم در مورد دفاع مقدس است که یک دختر ایرانی و پسر عراقی با افتخار از پدران خود در دوران جنگ یاد میکنند و پسر عراقی حتی اشاره میکند که پدرم را به زور به جنگ بردهاند.
همه در جنگ آسیب دیدهاند
اما در همین داستان شما تلاشی برای نشان دادن عامل افروخته شدن جنگ نمیکنید.
قصد من در این داستان این بوده تا نشان دهم که همه در این جنگ آسیب دیدهاند.
فکر کنیم این داستان ترجمه شود. مخاطب غیرایرانی با جنگی روبهرو است که به صورت خلقالساعه بوجود آمده و دو طرف تلفاتی داشتند و آسیبهایی دیدهاند و هر دو طرف هم کشتههای خود در این جنگ را ارج مینهند ولی هیچ اشارهای به جنگافروز نمیشود. حتی شخصیت «نعیم» به صدام حسین تعصب دارد و علت این تعصب روشن نیست زیرا این جنگ (شخص صدام حسین در افروخته شدن آن نقش داشته) عامل آواره شدن او و مادرش بوده ولی با این حال وقتی اسم از صدام میآید «نعیم» برافروخته میشود و شما خواسته یا ناخواسته این ابزار را از شخصیت «میترا» میگیرید تا بتواند اشارهای به نقش صدام در روشن شدن آتش جنگ کند.
این شاید ضعف من در داستانپردازی بوده وگرنه قصدم این بوده که تنفر نعیم از شخصیت صدام را نشان دهم.
بیمهری با رزمندگان در روزگار کنونی بسیار است
در داستانهای دفاع مقدس، شخصیتهای شما افسوس روزهایی که در جبهه بوده را میخورد.
نه افسوس روزهای گذشته را نمیخورد، بلکه افسوس روزهایی را میخورد که برگشته ولی با او بیمهری شده و این بیمهری با رزمندهها در این روزگار بسیار زیاد است.
چقدر به فضای جشنوارهها توجه دارید. جدا از اینکه پنج داستان در جشنوارهها برگزیده شده حتی یکی از داستانها [نگاهم کن] که رتبه نداره هم به نظر میرسد جشنوارهای است.
هیچکدام از این داستانها را به نیت جشنواره ننوشتم و اغلب را نوشته بودم و بعد میدیدم سوژه آن به جشنواره میخورد و اثر را ارسال میکردم. داستان «نگاهم کن» را خیلی سال پیش نوشتم ولی خوب درنیامده بود و پس از چندمرتبه بازنویسی به این رسیدم.
در داستان «کفشهای قرمز خالدار» انگار شما یادتان میرود که داستان را برای چه موضوعی شروع کردید و کلا فراموش میکنید و خودتان هم دنبال «نازنین زهرا» میروید و نخ اصلی را فراموش میکنید.
نه اینطور نیست. وقتی «نازنین زهرا» پیدا میشود در واقع شفا هم گرفته و دریافت این مشارکت خواننده را میطلبیده است.
شما داستان کوتاه نویس خوبی هستید ولی تاکنون به رمان اجتاعی هم فکر کردید؟
خیلی فکر میکنم به اینکه در موضوعات اجتماعی رمان بنویسم ولی خب رمانهای دینی ذهنم را بیشتر مشغول میکند و با وجود اینکه زمانبر هستند ولی نوشتن آن لذتبخش است. ولی تعداد زیادی سوژه اجتماعی در ذهن دارم که نیاز به پردازش دارند.