گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: «مجید ابوترابی» در یک خانواده تحصیل کرده چشم به جهان گشود. در بحبوحه انقلاب در کنار پدرش محمدعلی، فعالیتهای انقلابی را آغاز کرد. منزلشان در اواخر سال 57 مکانی امن برای مجروحین انقلاب بود. به همین منظور محرم سال 57 منزل آنها از سوی ساواک به آتش کشیده شد. با آغاز جنگ تحمیلی پدرش که از پزشکان حاذق بود، همراه با لشکر نجف اشرف و شهید احمد کاظمی عازم مناطق عملیاتی شد. مجید اواخر سال 60 پیش از عملیات فتح المبین، پس از شنیدن بیانات امام راحل مبنی بر اینکه جوانان جبههها را پر کنند، راهی جبهه شد. سومین اعزام وی همزمان با آغاز عملیات رمضان بود. در آن عملیات، مرحوم ابوترابی مسئولیت اورژانس لشکر را برعهده داشت.
چند روز بعد از نواختن مارش عملیات رمضان، مجید به شهادت رسید. شهید کاظمی به نیروها دستور داده بود تا پیکر وی را به عقب بیاورند. زمانی که پیکر بی سر مجید را مقابل پدرش قرار دادند، دکتر ابوترابی دو زانو بر روی زمین نشست و بر رگهای بریده گلوی پسرش بوسه زد و کنار پیکر شهید سجده شکر به جا آورد.
دکتر محمدعلی ابوترابی پدر شهید بی سر، «مجید ابوترابی» و از پیشکسوتان بهداری دفاع مقدس، 11 آذرماه 96 در شهرستان نجفآباد دعوت حق را لبیک گفت. وی پزشک ایثارگر، متعهد، بصیر و دانش آموخته تخصصی جراحی عمومی دانشگاه اصفهان بود.
در ادامه وصیتنامه شهید «مجید ابوترابی» را میخوانید:
«خداوندا از تو میخواهم که مرگ مرا کشته شدن در راه خودت تحت لوای رسولت با دوشمنانت قرار دهی و از تو میخواهم که کشته شوم بدست دشمنانت و دشمنان رسول گرامیت.
خداوندا از تو میخواهم که گناهان بسیاری را که مرتکب شدهام، مورد عفو و بخشش قرار دهی. بارالها تو خود آگاهی و من نیز اعتراف میکنم که بسیار گناه کردهام لذا از تو که رحمان و رحیمی میخواهم که تا گناهان مرا نبخشیدهای مرا از این دنیا نبری که مرگ در ذلت و خواری مرا چه سود. خداوندا از تو میخواهم وقتی بر من فوز عظیم شهادت را ارزانی داری که مورد عفو و رحمتتت قرار گرفته باشم. پروردگارا اکنون که رضای تو را در این دیدهام که به جبهه بروم تو بگذر، از من حقیر راضی و خشنود باش و مرا این بنده حقیر و ناتوان را در شمار بندگان خالصت قرار ده. خداوندا از تو میخواهم که به من از دریچه عدلت نگاه نکنی که این بدن ناتوان تحمل سختیها و جزای گناهان را ندارد بلکه از تو میخواهم از دریچه رحمتت مرا بنگری.
این وصیتنامه را مینویسم تا نسلهای آینده خیال نکنند که برای پست و مقام و یا کسب شهرت به جبهه رفتم بلکه تنها به خاطر رضای خدا و حفظ اسلام و امر ولایت فقیه که این سهم را تکلیف اسلام بر شمرد بوده. امروز انقلاب اسلامی ایران نیاز به خون دارد و این خون ناچیز در مقابل خونهای با عظمت شهیدان اسلام بسیار بسیار ناچیز است. شهیدان ما برای حفظ ولایت فقیه جان دادند.
تذکر این نکته لازم است که تا مادامی که از ولایت فقیه و اسلام و خط امام پیروی شود، هرگز شکست وجود ندارد. اما وصیتی به دوستان دارم؛ اگر چه همیشه شما سرمشق زندگی من بودهاید، به هر حال شما نسل آینده این انقلابید و انقلاب اسلامی نیاز به جوانان فعال و کارآمد دارد لذا همیشه تقوی را پیشه خود قرار دهید و از خط ولایت فقیه پیروی کنید. سعی کنید آزاد فکر کنید و دارای محتوای فکری باشید و شخصیت کاذب برای خود نسازید که هلاک خواهید شد. با هوای نفس مبارزه کنید که جهاد اکبر است. از تهمت و دروغ دوری کنید و در انجام فرائض و دستورات اسلام کوشا باشید. انجمن اسلامی را از نفوذ گروهها حفظ کنید. و از خودتان ابتکار نشان دهید و نگذارید استعدادهایتان را سرکوب کنند.
پدر و مادر عزیزم میدانم که شما برایم زحمت و صدمات زیادی کشیدهاید. من در پیش روی شما بسیار شرمندهام اما مسئله حفظ اسلام و قرآن و اطاعت از رهبری است. پس باید که فرزندتان در راه اسلام فدا شود.
سعی کنید صابر باشید و برای سالار شهیدان و مظلوم تاریخ امام حسین (ع) گریه کنید و برای من نیز دعا کنید و از خدا طلب عفو و رحمت نمائید. خداوند به شما نیز اجر با عزت و صبر عنایت فرماید. والسلام»
انتهای پیام/ 131