تاریخچه حزب‌الله، از تأسیس تا پیروزی در جنگ 33 روزه/9

جریان حمله‌ی هوایی اسرائیل به پادگان سپاه/ مبارز اسطوره‌ای نحیف که چهره‌اش بیشتر شبیه شاعرها بود!

محمد سعد، با آن شانه‌های فروافتاده‌اش و با آن نیروی کم بدنی‌اش یک فرمانده‌ی نظامی مخفی تأثیرگذار به نظر نمی‌آمد. موی سیاه بلند و پرپشت و موج‌دارش، با آن شاربش، و ریش کمش و چانه‌‌ی افتاده‌اش، بیشتر شبیه شعرای اگزیستانسیالیست اوایل دهه‌ی شصت میلادی به نظر می‌رسید تایک فرمانده‌ی محبوب جنگ‌های چریکی.
کد خبر: ۲۷۲۲۰
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۸ - 06September 2014

جریان حمله‌ی هوایی اسرائیل به پادگان سپاه/ مبارز اسطوره‌ای نحیف که چهره‌اش بیشتر شبیه شاعرها بود!

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس ، در قسمت قبل دیدیم که با آغاز مقاومت ضد اسرائیلی، روند عملیاتهای استشهادی هم توسط شهید عماد مغنیه کلید خورد و در ادامه، آتش روند ضد اشغالگری به دامن اشغالگران آمریکایی و فرانسوی لبنان هم افتاد. ادامه جریانات را میخوانیم:

حادثهی عاشورای نبطیه و خشم فراگیر شیعیان
سیر صعودی مقاومت ضد اسرائیلیها طی چندماه در جنوب لبنان ادامه داشت اما چیزی که جرقهی تبدیل این روند به یک انقلاب گسترده بود در 16 اوکتبر 1983 [24 مهر 62] رخ داد. در آن روز که مصادف بود روز عاشورا، حدود شصت هزار نفر از شیعیان برای برگزاری مراسم در نبطیه گرد آمده بودند اما جیپهای گشتی و کامیونهای اسرائیلی با ورود بین مردم دچار اشتباه بزرگی شدند. احتمالا نظامیان اسرائیلی نمیدانستند این اشتباه وحشتناکشان چه معنیای میتواند داشته باشد، گرچه میدانیم که به فرمانده آن واحد گشتی از طرف رؤسایش هشدار داده شده بود که آن روز را دور از نبطیه بمانند. عزاداران خشمگین این ورود اسرائیلیها را توهینی به مقدساتشان، آن هم در مقدسترین روز سال نزد شیعیان تلقی کردند و با خشم شدیدی عکسالعمل نشان دادند: جمعیت گسترده، ماشینهای اسرائیلی را دوره کرده و شروع به پرتاب سنگ به سوی آنها نمودند، همچنین برخیها به سوی نیروهای اسرائیل آتش گشودند و یک نفر هم یک بمب دستساز را داخل جیبها انداخته و آن را به آتش کشید. اسرائیلیهای وحشتزده و مبهوت همدر مقابل، شروع به شلیک به سمت جمعیت کرده و یک نفر را کشته و ده نفر را زخمی نمودند.
فرماندهان ارتش اسرائیل، سریعا به اهمیت و میزان خطیر بودند این اتفاق پی بردند و فرمانده واحد گشتی را بازداشت کردند. اما این حرکت به سرعت بی اثر شد چرا که فردای آن روز، نیروهای میلیشیای حداد [وابسته به اسرائیل] منطقهی نبطیه را خمپاره باران کرده و سپس اقدام به جستجوی خانه به خانه برای یافتن کسانی کردند که به گشتیهای اسرائیلی حمله نموده بودند.
با این واقعه، روحانیون شیعه [یعنی حتی روحانیونی که قائل به درگیری مستقیم نبودند] موضعشان را تغییر داده و ضمن صدور فتاوایی مبنی بر تحریم همکاری با اسرائیلیها ندای دعوت به مواجهه با آنان را بلند کردند. با این فتوا، اعضای شیعهی گروههای شبهنظامیای که زیر نظر اسرائیل قرار داشتند از آنها گریختند و بدین شکل آن گروههای شبه نظامی فرو پاشید.

عملیاتهای استشهادی ضد اشغالگران اسرائیلی، آمریکایی و فرانسوی
در ادامه اتفاقی افتاد که برای اسرائیلیها از این هم بدتر بود:در روز 4 نوامبر [13 آبان 62]، یک کامیون سبز رنگ با شکستن درب مقر حاکم نظامی اسرائیل (که در ساختمان مدرسهای در جادهی ساحلی در جنوب صور قرار داشت) وارد آن شد. گرچه محافظین اسرائیلی، چند گلوله به سمت راننده شلیک کردند و دستکم یکی از آنها به او برخورد کرد اما کامیون به مسیر خود ادامه داد تا آنکه با رسیدن به ساختمان، منفجر شد. این انفجار عظیم که طبق برآوردها ناشی از منفجر شدن چیزی حدود 180 کیلو مواد منفجره بود، موجب تخریب کامل ساختمان و کشته شدن 29 اسرائیلی شد که اکثرشان از نیروهای گارد امنیت مرزی بودند. علاوه بر آنها، 32 فرد بازداشتی لبنانیو فلسطینی که در ساختمان بودند هم کشته شدند.
این حملهی مهلک، فقط با حملهی احمد قصیر در حدود یک سال قبل شباهت نداشت، بلکه با دو انفجار انتحاری [استشهادی] ویرانگر دیگر هم شبیه بود که حدود دو هفته قبل در 23 اوکتبر رخ داده بودند: حمله به سربازخانهی نظامیان نیروی دریایی آمریکا در فرودگاه بیروت و حمله به مقر فرماندهی چتربازان فرانسوی در بیروت جنوبی. این حملات موجب کشته شدن 241 نظامی آمریکایی و 58 نظامی فرانسوی شد. رقم تلفات وارد شده به نیروی دریایی آمریکا در این حمله، بیشترین تلفات در یک روز از زمان واقعهی ایوجیما در جنگ جهانی دوم تا آن زمان بود. بار دیگر، سازمان ناشناس جهاد اسلامی مسئولیت این دو حمله و همچنین حملهی اخیر به مقر فرماندهی اسرائیل در صور را به عهده گرفت.
حزبالله دائما دست داشتنش در انفجار سربازخانهی دریایی آمریکا وپایگاه چتربازان فرانسوی را نفی کرده است. گرچه رهبران این حزب در آن زمان علنا از این حملات حمایت میکردند و چندی بعد هم حزب الله به صورت رسمی این انفجارها را «اولین مجازات ملت ما ضد ائمهی کفر در آمریکا و فرانسه و اسرائیل» خواند. (متن نامهی سرگشادهای که حزبالله به عنوان «اعلام موجودیت» در روز 16 فوریه 1985 منتشر نمود.)
حدود یک ربع قرن بعد، صبحی طفیلی که حالا دیگر از عضویت حزبی که در تأسیسش نقش داشت خارج شده بود [در گفتگو با نویسنده] مدعی شد که حزبالله مسئول انفجار سربازخانهی نیروی دریایی آمریکا در بیروتبوده است: «نظامیان نیروی دریایی آمریکا که اشخاص عادی و غیرنظامی نبودند. من آمریکاییها را نیروی اشغالگر میدانستم و روی این حساب با آنان جنگیدم.» صبحی طفیلی درحالیکه به این عملیات افتخار میکرد، اعتراف کرد که شخصا در طرحریزی این عملیات مشارکت نداشته است: «در صورتی که من هرگونه ارتباطی با این ماجرا داشتم حتما میگفتم. چون می دانی که من رابطهام چندان با آمریکاییها خوب نیست.» این را در حالیگفت که لبخند محوی [از سر شوخ طبعی] بر روی لبانش بود. [البته نباید مواضع فعلی شدیدا ضد ایران و ضد حزبالله شیخ صبحی طفیلی را در تحلیل سخنانش از نظر دور داشت]
درحالیکه آمریکا برای انتقام گیری دست به هجوم متقابلی نزد، اسرائیل در 16 نوامبر به پادگان آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در جنتا حمله کرد و این اولین هجوم هوایی اسرائیل ضد دشمنان جدید شیعهاش بود. جتهای جنگندهی اسرائیلی شروع به پرواز در ارتفاع بالا در دشت کرده و حدود سی دقیقه بر روی پایگاه بمب میریختند که در نتیجه 30 عضو جذب شده به حزبالله و یک مربی ایرانی آن کشته شدند. از بین کشتهها میتوان به جوانی به اسم فرحان علی اسماعیل اشاره کرد که امروز در مقبرة الشهداء در نزدیکی بریتال مدفون است.

برخوردهای سلطهجویانه اسرائیل در جنوب لبنان و تبعاتش
حالا اسرائیلی ها این را میفهمیدند که به قول اسحاق رابین، «غول شیعه را از بطری خارج کردهاند». اسرائیل میتوانست از حسن نیتی که شیعیان جنوب لبنان در آغاز امر از خود نشان دادند برای یک رابطهی متقابل، دوستانه و مفید در دوطرف مرزها استفاده کنند [البته تنها دلیل عدم برخورد اولیهی روستاییان شیعهی جنوب، به تنگ آمدن از قلدری و مظالم گروههای خودسر مسلح فلسطینی در جنوب لبنان بود، وگرنه نظر قطعی بزرگان شیعه برخورد با اسرائیل به عنوان «شر مطلق» بود] ولی اسرائیل به دلیل ترکیبی از نادانی و اهمال و بی مبالاتی و بدشانسی، خودش را به عنوان یک دشمن سرسخت و مصمم [در دشمنی] نشان داد.
یک نویسندهی اسرائیلی در یک تحقیق دربارهی تجربهی اسرائیل در لبنان (که یک سال بعد از حمله به لبنان انجام شده بود) نوشت: «تبدیل سریع جنوب لبنان از یک مهمانخانهی نسبی به یک سرزمین صد در دصد دشمن، از جمله شکستهای دستگاه اطلاعات ملی به حساب میآید که اسرائیل تا حالا معادل آنرا به خود ندیده بود. هیچ کس (از جمله دشمنان سرسخت این جنگ) حتی احتمال چنین چیزی را هم نمیدادند. (معضل سیاستهای امنیتی، استراتژیک و تجربهی اسرائیل در لبنان؛ اونیر یانو؛ انتشارات آکسفورد یونورسیتی پرس؛ نیویورک؛ 1978)


نابغهی نظامی جنبش امل
بعد از حادثهی نبطیه، امل نمیتوانست احساسات مردم شیعهی جنوب را نادیده بگیرد. در نتیجه بالاخره تغییر موضع داد و به گزینهی مقاومت فعال روی آورد. در ماههای آینده، امل در طرح خود بر روستای معرکه و شش روستای دیگر که بر روی تپههای شرق صور قرار داشتند متمرکز شد. این طرح معروف به کمان مقاومت یا مقاومت هفت روستا را محمد سعد فرماندهی میکرد.
محمد سعد استاد درس الکترونیک در انستیتوی جبل عامل در منطقهی البرج شمالی و یک از فعالین بارز جنبش امل بود. محمد سعد، با آن شانههای فروافتادهاش و با آن نیروی کم بدنیاش یک فرماندهی نظامی مخفی تأثیرگذار به نظر نمیآمد. موی سیاه بلند و پرپشت و موجدارش، با آن شاربش، و ریش کمش و چانهی افتادهاش، بیشتر شبیه شعرای اگزیستانسیالیست اوایل دههی شصت میلادی به نظر میرسید تایک فرماندهی محبوب جنگهای چریکی.
گرچه رهبران امل به اعضایشان دستور داده بودند که با هجوم اسرائیلیها مقابله نکنند، ولی سعد و رفقایش مطمئن بودند که مسئلهی یک مقاومت فعال، فقط زمان شروعش است نه اصلش، فلذا شروع به آمادهسازی کردند: ریشهایشان را تراشیدند، هر مدرکی مبنی بر ارتباطشان با امل را از بین بردند و هر سلاحی که از فلسطینیها به جا مانده بود را جمع کرده و مخفی نمودند.

محمد زغلول (فرمانده یکی از این هسته ها در صور) 29 سال سن داشت. لاغربود ، عینکی به چشم میزد، به محمد سعد نزدیک بود، و در سال 1978 به امل پیوسته بود.
«محمد بسیار تیزهوش بود. او یک نابغهی نظامی بود. او بود که فکر مقاومت را در سر مردم کاشت و کسانی که معتقد بودند که جنگیدن با اسرائیلفایده ندارد را [به کارساز بودن مقاومت] قانع کرد.» این را محمد زغلول به یاد میآورد «از آنجا که ما آن موقعها جوان بودیم در او چیزهای ویژهای میدیدیم. تصمیم گرفتیم از او تبعیت کنیم.»

خلیل جرادی، معلم انسیتیوتی جبل عامل بود. شخصیتی محبوب و مسئول مستقیم سعد. وقتی که سعد بیشتر مشغول فرماندهی حملات مقاومت شد، از چشمها پنهان شد و بدین ترتیب، جرادی با دو چشم ضعیفش و با ریشی که حالا بلندتر شده بود و بیشتر و بیشتر شکل مخروطی  به خود میگرفت، تبدیل شد به چهرهی علنی مقاومتی که امل مشغول آن بود.
اولین عملیاتها، شامل انفجارهای کنار جادهای [در مسیر خودروهای اسرائیلی] و ترور همکاران اشغالگران میشد. همکاران اسرائیلیها (چه آنها که در مقرهای فرماندهی اسرائیلیها در صور حضور داشتند و چه آنهاکه در خارجش بودند) مدام زیر نظر گرفته میشدند. حسین سقلاوی (که آن روزها افسر ارتباطی در نیروهای بینالمللی با مجموعههای محلی لبنانی بود) می گوید:
افراد مشکوک را از مقر فرماندهی نظامی اسرائیلیها با موتور تعقیب میکردند بعد یعتمرون قلنسوات58و در اغلب اوقات هم به صورت علنی در قهوهخانهای در صور و جلوی چشم همه به سر آنها شلیک میکردند. بعد، تعدادی اعلامیه پخش می کردند که روی آن نوشته بود: "این است سرنوشت همهی همکاران اسرائیلیها."»

بعد از آنکه کمکهای مستمری که از بیروت برایشان می رسید و شامل اسلحه و مهمات و پول می شد، رزمندگان امل مجبور شدند دست به ابتکار بزنند. آنها شروع کردند به ساختن مواد منفجرهای در خانهها با روش ساختی ساده: ترکیب کود، شکر، خاک اره را مخلوط و داخل  قوطیهای شیرخشک  می ریختند. کپسولهای گاز هم تبدیل شدند به بمبهای آتشزا. این بمبهای ابتکاری در امتداد جادهی ساحلی نزدیک صور کارگذاشته میشد.
این جاده، مسیری اصلیای بود که ارتش اسرائیلبرای جا به جایی بین اسرائیل و خطوط درگیری در شمال استفاده میکرد. عموما، از طریق فتیلهی انفجاری، این بمبها منفجر میشد. رزمندگان مقاومت از طریق آزمون و خطا یاد گرفته بودند که دقیقا کی فتیله را روشن کنند که دقیقا هنگام رسیدن هدف اسرائیلی به آن منفجر شود.آنها چندی بعد به کابلهای الکترونیکی برای انفجار بمب دست پیدا کردند و می توانستند سیمها را در کنار سیمهای تلفن بکشند و به این ترتیب آنها را مخفی کنند.
با افزایش تعداد حملات رزمندگان مقاومت، حجم خسارتهای بشری اسرائیلیها رفته رفته رو به افزایش گذاشت. بولدوزرهای ارتش اسرائیل دیوارهای سنگی حاشیه جاده را خراب میکردند و درختهای پرتقال و لیمو و موز را از ریشه در میآوردند تا نیروهای مقاومت نتوانند پشت آنها مخفی شده و اقدام به حمله کنند.
اسرائیلیها در همین زمان سعی کردند از طریق شایعه کردن این موضوع که امام موسی صدر دراردوگاه آوارگان فلسطینی در الرشیدیه در جنوب صور زندانی است، احساسات ضدفلسطینی شیعیان جنوب را مجددا شعلهور کنند ولی در این موضوع موفقیتی کسب نکردند. در کنار اینها، نیروهای میلیشیای ارتش جنوب لبنان [وابسته به سعد حداد] یا مزدوران شین بت [دستگاه امنیت داخلی اسرائیل] به داخل روستاها فرستاده میشدند تا درب ورودی حیاط خانهها را بشکنند و با گشتن خانهها افراد مظنون را بازداشت نمایند تا در مقرهای ارتش اسرائیل در صور از آنها بازجویی شود یا در بازداشتگاه انصار زندانی شوند.



در جستجوی محمد سعد
نیروهای امل برای فرار از اسیر شدن، در زیر منازلشان تونلها و راههای فراری کنده و ورودی آنها را استتار کرده بودند. از جاهای دیگر برای مخفی شدن، مخازن آب منزل بود که بخشی از آن را پر آب کرده بودند و یک بخش دیگر را طوری خالی نگه داشته بودند که بشود در آن مخفی شد [و بینندهی بیرونی خیال میکرد کل مخزن پر آب است.] رزمندگان از غارهای طبیعیای که در کوههای اطراف روستاها مملو از آنها بود هم استفاده میکردند و بچهها هم ورودی غار را با درختچههای کوچک و شاخهی درختها میپوشاندند.
حالا مقاومت تبدیل به حرکتی شده بود که همه در آن دخیل و همدوش بودند. وقتی اسرائیلیها به نزدیک روستا میرسیدند از طریق [پخش اذان بی وقت] از بلندگوهای مساجد و حسینیهها هشدار داده میشد که اهالی در جریان قرار بگیرند. آن وقت بود که زنان و کودکان در خیابان جمع میشدند یا به سختی خودشان را به پشت بام میرساندند تا با سنگ نظامیان اسرائیلی را بزنند یا روغن جوشان روی سر آنها بریزند و در همین زمان مردان [رزمنده] روستا سعی می کردند خودشان را به مخفیگاههای تعبیه شده برسانند.
یک بار ارتش اسرائیل خبردار شد که محمد سعد در روستای کفر صیر حضور دارد. نظامیان ارتش اسرائیل روستا را محاصره کردند. محمد سعد که وضع را دید سریع وارد یک خانه شد و بدون اینکه حتی یک کلمه به خانوادهی المجفلة بگوید لباس خواب که روی صندلی افتاده بود را برداشت و پوشید. وقتی اسرائیلیها درب خانه را زدند، خود محمد سعد درحالیکه لباس خواب پایش بود رفت و درب را باز کرد. نظامیان اسرائیلی گفتند که دنبال محمد سعد میکردند. سعد رویش را به سمت خانه برگرداند و گفت: «مامان،دنبال یه کسی به اسم محمد سعد میگردن!»
مادر خانواده هم گفت: «اسمش رو هم تا حالا نشنیدم.» نظامیان هم رفتند.

جنبش امل با مخفیکاری و احتیاط تام و تمام فعالیت میکرد. مثلا پیامها بین هستهای جدا از هم با روشهایی ساده ولی خلاقانه منتقل میشد. یکی از راهها، نوشتن پیام داخل پاکت سیگار بود. سپس پیامرسان، پاکت را پر سیگار میکرد و آن را در محل سیگار ماشینش میگذاشت تا به جای مورد نظر برسد. گاهی وقتها دو نیروی مقاومت [برای اثبات هویت طرف مقابل] از دو نیمهی یک اسکناس یک لیری لبنانی سود می بردند که پاره شده بود [و هر نیمه به یکی از آنها داد شده بود].
نیروهای امل راههای سادهای برای قاچاق سلاح به داخل مناطق اشغالی به کار میگرفتند. مثلا یک روز صبح، شیخ نجیب سویدان (مفتی شیعیان صور) با امهی تهدید به قتلی مواجه شد که روی درب منزلش نوشته شده بود. روحانی نگران، به سراغ سعد رفت و برگهی تهدید را به او نشان داد.
سعد از سویدان خواست که حسابی مراقب باشد. همچنین به او گفت که نباید تنها به بیروت سفر کند چون ممکن است درطول مسیر کمین بخورد. چند روز بعد، سویدان با سعد تماس گرفت و گفت که برای کاری ضروری باید فردا به بیروت برود. سعد گفت که رانندهای برای رساندن او به بیروت به منزلش میفرستد. وقتیراننده آمد معلوم شد که راننده خود محمد سعد است.
محمد سعد سویدان را به بیروت برد و بازگرداند. این سفر چندین بار تکرار شد و هر بار، سعد ماشین را در بیروت پر سلاح و مهمات میکرد و به صور بازمیگرداند. سعد میدانست که اسرائیلیها ماشینی را که یک شخصیت بارز دینی را حمل میکند هیچ وقت با دقت نمیگردند. با این حال، یک بار سعد فهمید که اسرائیلیها به سویدان مشکوک شدهاند و فکر میکنند که با ماشینش برای مقاومت در صور سلاح حمل میکند.
در سفر بعدی، سعد در خانهاش ماند و سویدان به تنهایی به بیروت سفر کرد. موقع بازگشت سویدان، ماشین مفتی در هر ایست و بازرسی ارتش اسرائیل متوقف و بازرسی میشد. ولی اسرائیلیها هیچ چیزی داخل آن پیدا نمیکردند و به سویدان که شدیدا عصبانی بود اجازه میدادند به مسیرش ادامه دهد. وقتی که در صور، سویدان پیش سعد از رفتاری که اسرائیلیها با او کرده بودند گلایه کرد، ناگهان سعد به شدت زد زیر خنده و اعتراف کرد که او از ماشین مفتی برای قاچاق سلاح [برای مقاومت] استفاده میکرده است. از این گذشته، به مفتی شوکه شده اطلاع داد که  تهدیدی که باعث شد سویدان درخواست محافظت از خودش بکند را هم خود سعد نوشته بوده است.


مترجم: وحید خضاب
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار