به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «باران یاران» عنوان کتابی از «حسین یاقوتی» است که در آن به خاطرات رزمنده جهادگر «محمدتقی رجایی» پرداخته است. این کتاب در 165 صفحه تدوین و توسط نشر «صریر» در هزار نسخه منتشر شده است.
بخشی از این کتاب را به شرح زیر میخوانید:
100 تومان پول بنزین
«از خودمان ناگفتهای باقی نمانده است، اما در کردستان در شرایط سخت جنگ و حضور اشرار و ضد انقلاب و بعد از جنگ در محیطهایی کار کردیم شاید خیلی از بچهها ندانند، بچههایی که در کردستان و یا مناطق دیگر کار میکردند برای چه رفتند؟ چه اهدافی داشتند؟
شاید بعضیها فکر کنند که اگر آنها میرفتند حتما حق ماموریتی، پاداشی و یا حقوقی میگرفتند. اساسا هر کس که از خانه و دیار خود دور میشد هرگز چنین نیتی نداشته، چیزی تحت عنوان حقوق و ماموریت به ذهن هیچ کس نمیرسید. هدف همه مردم فقط خدمت بود و بس.
شاید کسانی از گلشن انقلاب گذر کردهاند و خدمت خالصانهای داشتند که من در مورد آن سخن نگفتهام و اگر هم گفتهام بسیار ناچیز بوده است. تا آنجا که من تجربه کردهام انگیزهی خدمتی که در کردستان حاکم بود، وصف ناپذیر است، خصوصا جایی مانند جهاد سازندگی که در ناامنیهای موجود و مسائل جنگ و اینکه هر لحظه امکان وقوع اتفاقی و درگیری توسط ضد انقلاب و اشرار وجود داشت این انسانهای پاک و عاشق خدمت در نهایت سادگی و بدون هیچ توقعی از جان مایه میگذاشتند.
برادر ضیایی مسئول کمیته عمران جهاد سازندگی نقل میکرد:
روزی با تعدادی از بچهها میخواستیم به داخل روستا برویم، سوار لندرور شدیم که در بین راه بنزین تمام کرد، مجبور شدیم به پمپ بنزین برویم. وقتی به آنجا رسیدیم همه دست توی جیب کردیم و هر چه داشتیم درآوردیم، مبلغ 100 تومان پول جمع شد. بنزین زدیم و به طرف روستا حرکت کردیم و کارمان را انجام دادیم و برگشتیم.
حداقلهایی که از خودشان داشتند دریغ نمیکردند. کجای دنیا شما سراغ دارید با چنین روحیهای با عشق و علاقه همه چیزشان را فدا کنند؟ کار در جهاد سازندگی بسیار سنگین بود. هماهنگی کارهای برق رسانی، آب رسانی، راهسازی و کارهای دیگر از مهمترین امور جهاد بود. خیلی از مسئولین در جهاد سازندگی بارها اتفاق میافتاد که جلسات آنها ساعتها طول میکشید.
یک بار مهندس رضوی رییس برنامهریزی جهاد با تعدادی از همکاران روی پروژه مهمی جلسه داشتند که وقتی ساعت سه شب پایان یافته بود متوجه شدند که زمان مساعدی برای رفتن به خانه نیست به ناچار در نمازخانه خوابیدند.»
انتهای پیام/ 161