به گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «یک نکته از هزاران» مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط ادارهکل حفظ آثار و نشر ارشهای دفاع مقدس استان کرمانشاه جمعآوری و تدوین شده است.
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «حسین فشی» ازپیشکسوتان دفاع مقدس استان کرمانشاه است.
در عملیات «مرصاد»، تعداد زیادی از منافقین کشته شدند و تعداد اندکی که جزو عقبه آنها بودند به عراق برگشتند. گروهی هم به روستاها و کوههای اطراف متواری شدند. گروههای مختلفی برای دستگیری آنها اقدام کردند.
یک نفر به سپاه «کرند» مراجعه کرد و گفت: «من میتوانم ۱۴ نفر منافق را به شما تحویل دهم به شرطی که شما کمک کنید.»
قبول این حرف برای ما سنگین بود، ولی سخنانش خیلی قاطع بود و باعث شد که گروهی از ما با او همراه شویم. آن ۱۴نفر را دست و پا بسته دیدیم و با خود به سپاه آوردیم. این آقا از احرار بود. یعنی قبلاً جزو منافقین بوده و بعد ابراز ندامت کرده و تسلیم اسلام شده بود.
او بعدها ماجرا را اینگونه برای ما تعریف کرد: «با منافقین برخورد کردم و خودم را به عنوان یک منافق به آنها معرّفی کردم. آنها هم به عنوان «بلدچی» به من اعتماد کردند. چند نفر از اهالی روستا را با خودم همراه کردم و حدود ۴۸ ساعت آنها را پیاده بردم. حالا منافقها کاملاً خسته و گرسنه بودند به قول قرآن این چوبهای خشکیده دیگر رمقی نداشتند برای همین در یک شیار کنار یک چشمه به قول خودمان «کانی» توقف کردیم.
برای خلع سلاح منافقها ترفندی به کار بردم. گفتم: «اگر پاسداران ما را مسلّح ببینند، خطرناک است. سلاحها را بدهید تا در جای امنی بگذارم. دوباره وقتی حرکت کردیم، سلاحها را به شما تحویل میدهم.» وقتی همه را خلع سلاح کردیم به راحتی توانستیم دست و پای آنها را ببندیم.
انتهای پیام/