به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، خاطرهای از زندگی سردار شهید «عباس بابایی» را در ادامه میخوانید.
عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونهمون رو عوض کنیم، میخوام خونهمون رو بدیم به یکی از پرسنل نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونهی دو اتاقه زندگی میکنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم یه جای دیگه
اون بنده خدا وقتی فهمید فرماندهاش میخواد اینکار رو کنه قبول نکرد. اما با اصرار عباس بالاخره پذیرفت و خونهمون رو باهاشون عوض کردیم...
منبع: کتاب خدمت از ماست