فراموشی بزرگ‌ترین درد جانبازان

جانبازان سرمایه‌های ارزشمندی هستند که به آرامی و در میان شلوغی‌های زندگی روزمره از میانمان پرمی‌کشند و ما گاهی فراموش می‌کنیم چه جواهراتی را از دست می‌دهیم.
کد خبر: ۲۷۹۶۲۶
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۹ - 18February 2018

فراموشی بزرگ‌ترین درد جانبازانبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، باید عاشقی کرد تا پی به راز گل سرخ برد و باید هفت شهر عشق را کوچه به کوچه گشت تا بزرگی روح بر قامت‌تان اندازه شود. انسان‌های بزرگ رنج می‌کشند، درد می‌کشند ولی درد و رنج‌شان را فریاد نمی‌کشند و به آرامی به نجوا‌های عاشقانه با معبود گوش می‌سپارند و تن‌شان را در سفری روحانی از درد و رنج‌های زمینی رها می‌کنند.

جانبازان دفاع مقدس از این قسم هستند. سال‌ها رنج و سختی را با جان و دل خریده‌اند و دم نزده‌اند. به راستی جانبازان شهیدان راه عشقند.

 ۱۵ بهمن ماه امسال، حاج‌سیدمصطفی علمدار از جانبازان ۷۰ درصد دفاع مقدس آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست. این جانباز ۷۰ درصد قطع نخاعی از رزمندگان دلاور لشکر ویژه ۲۵ کربلا، در عملیات والفجر ۱۰ در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۶ در سن ۲۱ سالگی به درجه جانبازی نائل شد و ۳۰ سال با شرایط سخت جانبازی زندگی کرد و در ۵۱ سالگی آسمانی شد.

زندگی شهید علمدار پر از حرف‌های ناگفته است. اینکه جوانی پرتحرک و پرجنب و جوش در اوج سلامت و سرزندگی ناگهان قطع نخاع شود و از آن به بعد روی یک تخته بدون تحرک بخوابد خیلی سخت و دردآور خواهد بود. مادر شهید هر وقت پسرش را می‌دید، اشک از دیدگانش جاری می‌شد و دلتنگ روز‌های سلامت دردانه‌اش می‌شد.

این جانباز بزرگوار درباره ناراحتی از جانبازی و سختی‌هایی که در این سال‌ها کشیده، چنین گفت: «اصلاً ناراحت نیستم. من در راه هدف مقدسم به این درجه الهی نایل آمدم، چرا باید ناراحت باشم؟ من به حرف ولی امرم امام خمینی لبیک گفتم. همین که به عنوان یک شیعه در آن دنیا پیش امامم روسیاه نیستم، خوشحالم.»

شهید علمدار با وجود شرایط سخت خودش، حتی از وضعیت دیگر جانبازان غافل نبود و نگران حال دوستان جانبازش بود: «یک دوستی دارم که جانباز شیمیایی است. یک روز به من می‌گفت: تا به حال از خدا خواسته‌ای که دیگر نفس نکشی و نفست قطع شود؟ در ادامه به من گفت: وقتی نفس می‌کشم، نای و ریه‌هایم می‌سوزد و آنقدر درد می‌کشم که از خدا بار‌ها خواسته‌ام، نفس کشیدن را از من بگیرد.»

جانبازان مثل شهید علمدار بسیارند. انسان در هم‌صحبتی و معاشرت با آن‌ها درس بزرگی می‌آموزد و از مسائل کوچک روزمره دور می‌شود. جانبازان مثل کوه محکم و پرغرور هیچ‌گاه از راهی که پیموده‌اند پشیمان نشده‌اند و همواره با عزت و بزرگی از روز‌های جهاد و جانبازی یاد می‌کنند. سخنانشان مایه مباهات و غرور همه است و انسان از این همه بصیرت و بزرگ‌منشی مسرور می‌شود و به خود می‌بالد.

«احمد تعقلی» نیز یکی دیگر از جانبازان ۷۰ درصدی است که ۲۳ بهمن‌ماه به قافله شهیدان پیوست و شهد گوارای شهادت را نوشید. شهید تعقلی در ۲۸ بهمن ماه ۱۳۶۵ و در عملیات بزرگ کربلای ۵ هر دو پای خود را بر اثر اصابت خمپاره از دست داد و علاوه بر آن دچار موج انفجار شد و چندین ترکش در ناحیه صورت داشت. ایشان سه دهه از عمرش را با درد‌های جانبازی گذراند ولی هیچ‌گاه خسته و ناامید نشد و تا آخرین روز‌های عمرش به مبارزه با فرهنگ غرب و استکبار ادامه داد و با احساس وظیفه‌ای مثال‌زدنی در «مسجد باقریه» و محله راهنمایی شهر گنبدکاووس اقدامات فرهنگی خود را با تربیت نیرو‌های جوان و انقلابی دنبال کرد.

جانبازان شیمیایی هم در طول این سال‌ها با مشکلات زیادی زندگی کرد‌ه‌اند و هر دم و بازدم ساده با هزاران درد برایشان همراه بوده است. پیکر مطهر جانباز شیمیایی حاج غلام صادقی مقدم که ۲۱ بهمن ماه به خیل شهیدان پیوسته بود، دو روز بعد در شهر گرگان تشییع شد.

این جانبازان سرمایه‌های ارزشمندی هستند که به آرامی و در میان شلوغی‌های زندگی روزمره از میانمان پرمی‌کشند و ما گاهی فراموش می‌کنیم چه جواهراتی را از دست می‌دهیم. سینه این جانبازان گنجینه هزاران حرف ناگفته و خاطره است و کاش ما که آسایش امروزمان را مدیون این عزیزان هستیم، بتوانیم در میان شلوغی‌ها جایی برای دیدار با این جانبازان بگذاریم. هیچ چیز بیشتر از فراموشی، جانبازان دفاع مقدس را ناراحت و آزرده نمی‌کند.

منبع: جوان

نظر شما
پربیننده ها