به گزارش گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، حماسه دفاع مقدس روز به روز بالندهتر شد و جوانان ما چونان کوهی استوار در برابر تهاجم دشمن ایستادند. مقدسترین و با ارزشترین استقامت، دفاع از عقیده است و بدون شک دوران هشت ساله جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از افتخارات بزرگ و بینظیر ایران اسلامی است.
شهادت زندگانی جاودانه یافتن است؛ اوج و عروج تعالی است. شهادت تکامل ایمان و نهایت خلوص قلبهاست. شهادت مردن تحمیلی نیست، انتخاب آزادانه و آگاهانه است؛ خلوت عاشق و معشوق است.
شما میتوانید در ادامه شرح کوتاه زندگی شهید سید ابراهیم اسماعیلی یکی از شهدای دوران دفاع مقدس را بخوانید.
سردار توانمند و شجاع اسلام شهید سید ابراهیم اسماعیلی در تاریخ 1342 در خانواده ای از سادات مكرم و پر از انوار الهی و سرشار از نور معرفت در روستای «درگه ارسخان» به دنیا آمد.
شهامت كم نظیر ایشان از كودكی آمیزه وجودش بود. پس از پیروزی انقلاب، پروانه وار به جمع مشتاقان مدرسه عشق و مكتب ایثار پیوست. پس از خدمات شایان توجه در جبهه و ابراز رشادت و شجاعت سرانجام در تاریخ 65/10/25 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به فیض شهادت نایل آمد و پیكرش را در زادگاهش به ودیعت نهادند.
سردار توانمند و شجاع اسلام شهید سید ابراهیم اسماعیلی در تاریخ 1342 در خانواده ای از سادات مكرم و پر از انوار الهی و سرشار از نور معرفت در روستای «درگه ارسخان» چشم به عالم هستی گشود. شهامت كم نظیر ایشان از كودكی آمیزه وجودش بود. پس از پیروزی انقلاب، پروانه وار به جمع مشتاقان مدرسه عشق و مكتب ایثار پیوست. پس از خدمات شایان توجه در جبهه و ابراز رشادت و شجاعت سرانجام در تاریخ 65/10/25 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به فیض شهادت نایل آمد و پیكرش را در زادگاهش به ودیعت نهادند.
شهید دوران كودكی مادر مهربانش را از دست داد و از عواطف مادری كاملاً بی بهره ماندند و در آغوش پدر و در دامن پر مهر و محبت خواهرانش دوران كوچكی را سپری نمود و با هزاران آرزو و آمال برای اولین بار پا به مدرسه ابتدایی روستا گذاشت. دوران ابتدایی را ضمن تربیت صحیح و ملكوتی خانواده در مدرسه روستا به پایان رسانید و سپس به مدارس راهنمایی شهرستان نقده راه پیدا نمودند كه در تمام پایه های درسی دانش آموزی موفق و در عین حال خداجو بوده و با نمرات بالایی كلاس های راهنمایی را یكی پس از دیگری با توفیقات فراوان به پایان رسانید.
او را تمامی اهل محل و خویشان به پاس ادب و احترامش با اسن مستعار سیدی می نامیدند و این نام نیك زبانزد عام و خاص مردم گردیده بود. سید را همه بیش از خانواده اش دوست می داشتند و او را الگوئی برای تربیت فرزندان خود می دانستند. او تمثیلی برای هم سن و سالانش در آن روستا بود. ادبی همچون ادبا و شهامت بی نظیری را از او سراغ داشتیم. اخلاقیات و متانت او را می ستودیم و پس از طی این مراحل از زندگی دوران دبیرستانی این بزرگوار را شاهد بودیم كه همزمان و با دوران داغ انقلاب مقارن بود. شهید عزیز همكلاسی ها و هم سن و سالانش را برای راهپیمایی و نماز جماعت روز و شب دعوت می نمود.
صوت دلنشین در مراسمات عزاداری و نوحه سرایی خاطره ای به یاد ماندنیست و هرگز فراموش نخواهد بود. او را جوانان روستا برای خود محوری استوار و یاوری متقی می دیدند و در كنارش ادعیه فراوانی از جمله دعاهای توسل و كمیل را در مسجد روستا برپا می داشتند. او در سال 1361 موفق به اخذ دیپلم در رشته اقتصاد گردید و مرحله جدیدی در زندگی شهید آغاز شد. او به مرحله كاملی رسیده و در این ایام سنش حدود 18 سال گشته و می بایست وجوباً به تكالیف شرعی خود عمل نماید و از امامش تقلیدش را محكم تر از پیش استمرار بخشد. تقلیدی كه مقتدایش جهاد فی سبیل ا... را در رأس تكالیف شرعی دانسته و عزت و شرف مسلمین را در گرو مبارزات می داند.
او در شعارش می گفت كه (ایمان نه تنها سجده و قنوت اش) سكوت را شكست و با استماع ندای هیهات من الذله امامش را راهی جبهات جنگ شد و مدتی را در كنار بسیجیان دلاور خطوط توحید به مبارزه علیه صدام و حامیانش پرداخت و این بار جوانان روستا و اهالی آن بیش از پیش به وی اعتماد نموده و گرداگرد او را حلقه می زدند.
روستا فاقد روحانی بود و جملگی او را با شناختی عمیق و دقیق به عنوان پیش نماز و امام جماعت انتخاب نمودند و ریش سفید و جوان و پیر و برنا در مسجد روستا به وی اقتدا می نمودند و نماز جماعت به پا می داشتند او را امین و سخی می دانستند و بعداً به دلیل شوق و علاقه زیادی كه در او وجود داشت و می بایست به خدمت سربازی نیز برود، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب می كرد و مدت دو سال در پادگان های آموزشی سپاه و در انواع آموزشهای رزمی و عقیدتی شركت نموده و در پایگاه های عملیاتی با مسؤولیت های مختلف و نیز در واحدهای سپاه پاسداران مشغول خدمت می شود. در واحد با خیل سپاهیان بسیج عازم میادین نبرد می شود و در عملیات مسلم بن عقیل مشاركت می كند و از فضل خدا سالم به خانواده برمی گردد و در سال 1364 كه از طریق بسیج عازم جبهه گردیده بود، به عنوان جوانی دلاور زمانی كه واحد اطلاعات و عملیات جبهه داوطلب می خواهد، شجاعانه قیام می كند و در این واحد در قعر میادین مین دشمن به مأموریت های شناسایی می پردازند و در یك شب تاریك در منطقه جنوب و در محل عملیات رمضان از ناحیه پا به شدت مجروح و بدون اطلاع خانواده توسط همرزمانش از مهلكه نجات و به بیمارستان در تهران اعزام می شوند و پس از التیامی جزیی با عصا و لنگ لنگان به خانواده می آید و آشنایان دورادورش را همچون نگینی می گیرند و عده ای گریه و كسانی نذر و قربانی می كنند و حمد و ثنای خداوندی را به پاس سلامتی اش می شد. این بار شكسته پا می یابند و ایشان برایشان بسی جای مسرت و خوشحالی است.
با فرارسیدن اسفند ماه 1364 از سوی امور تربیتی اداره آموزش و پرورش شهرستان نقده به مربی تربیتی اعلام نیاز می شود و شهید اسماعیلی با قوه و درایتی كه در خود سراغ دارد، به یاری این اداره جهت تربیت نونهالان مملكت اسلامی می شتابد و مدارس را بهترین مكان جهت سوق جوانان به سوی ا... و آرمان های والای انقلاب می داند. دوره كوتاهی را می گذراند و با شیوه های تعلیم و تربیت به طور كلاسیك آشنا می شود. او قبلاً مدرسی زبده و خطیبی توانا در سپاه محسوب می شد و به همین خاطر در آزمون چند هزار نفی به عنوان نمونه ترین مربی انتخاب و به مدارس معرفی می شود. او مدرس قرآن و بینش اسلامی در مدارس بود و آن چه را كه امام و در نهایت خداوند تبارك و تعالی راضی می شود، آن گونه عمل می نمود و در ضمن تدریس قرآن و دینی مسایل ریاست را كه همانا عین دیانت ما می باشد، به دانش آموزان مطرح می نمود و بیشتر دانش آموزان مدرسه راهنمایی امیر كبیر از زبان وی با مسایل جبهه و جنگ آشنا می شوند و بعد از گذشت دو ماه كه در اوایل تشریف فرمایی اش در مدرسه طالقانی محمدیار تدریس می نمودند به همره دانش آموزان آن مدرسه (البته چند نفرشان) در 30 فروردین ماه سال 65 به جبهات نبرد حق علیه باطل اعزام می شوند و رزمندگان آشنای لشكر 31 عاشورا او را از میان بسیجیان انتخاب می كنند و مدتی را به دوره ویژه فرماندهی اعزام می نمایند. او مدتی را در (سد دز) واقع در استان خوزستان با شیوه های جنگ در دریا و شنا و غواصی آشنا می شود و مدتی را در پادگان شهید باكری با انواع سلاح های سبك و سنگین آشنا می شود و او را به عنوان یكی از كادرهای گردان امام سجاد معرفی می نمایند و بعد از مدتی با صلاحدید فرمانده خود به پشت جبهه آمده و بار دیگر به تدریس اشتغال می یابد و همچنان كه ذكر آن گذشت در مدرسه راهنمایی امیر كبیر به تعلیم و تربیت جوانان می پردازد و گو اینكه همیشه در اوقات نماز ظهر با دانش آموزان اقامه می نماید و در بین الصلاتین به تدریس احكام از رساله امام امت می پردازد و این یك خاطره از یاد نرفتنی در ذهن دبیران و دانش آموزان و مدیریت مدرسه یاد شده به جای می ماند.
به یاد ماندنیست كه در هر فرمانی پیشقراول لشكرها بود و با اعلام اعزام هایی كه به نام چهارده معسوم نامگذاری گردیده بود، به شور و شوقش افزوده گردیده و به سپاهیان حضرت محمد (ص) پیوست و این بار 9 آذر ماه سال 1365 بود كه پنجمین و شاید آخرین اعزامش از طریق بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود كه در عهد و میثاقش وفادار ماند و صدق و صفای باطنی خود را به اثبات رسانید و سینه مالامال از عشق خدا را سپر بلا نمود و با شركت فعالانه در كربلای 5 به ملكوت اعلی پیوست. رفت تا ایمان نرود مرد تا دین نمیرد.
فرازی از وصیتنامه شهید سید ابراهیم اسماعیلی
«الذی خلق السماوات و الحیوه لیبلوكم احسن عملاً»
اوست خدای كه مرگ و زندگی را آفرید تا ببیند كه در پیكار حق و باطل كدامین از شما نیكوكار است. شهادت می دهم كه خداوند زندگی را برای امتحان بندگان خودش خلق نموده است و در این آزمایشگاه كسانی رستگار خواهند شد كه به رسالت رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص) و جانشینان بر حق او از امام زمان (عج) و در زمان غیبت امام عصر حضرت امام خمینی به عنوان ولی بر حق مسلمین اعتقاد و یقین قلبی داشته باشند و بر این اساس عمل بكنند. خدایا دوستی محمد و آل او را جواز عبور از صراط قیامت دانسته ای. با تمام وجودم اقرار می كنم كه جز حب و دوستی آل محمد (ص) و فرزند برومند فاطمه زهرا (ع) امام امت مرا به هواداری خون و شهادت كشانده است و این را با آگاهی كامل و شناخت عمیق انتخاب نموده و هر گونه مصیبت و سختی را در این راه با جان و دل خریدارم و انگیزه ام در این انتخاب همان انگیزه شهدای كربلا است و به تبعیت از سالار شهیدان امام حسین (ع) كه در مقابل لشكر یزید فرمودندكه هرگز زیر بار ذلت نخواهم رفت و در این راه و برای تحقق این شعار خودش و تمامی یارانش را حتی فرزند شش ماهه اش علی اصغر را به قربانگاه فرستاده. امروز نیز ما در یك دو راهی حساس قرار گرفته ایم. یا باید در زیر بمب های به ظاهر سوزان یزیدیان زمانه بسوزیم و شهادت را با جان و دل پذیرا باشیم. یا باید قبول ذلت بكنیم و امام در مقابل همه جهانیان شعار مرادمان حسین (ع) را سر می دهیم. هیهات من الذله.
ما امروز به این مسأله باید دقت داشته باشیم كه امروز هر كسی كه به استقلال و آزادی كشور می اندیشد، باید عملش به نحوی در رابطه با جنگ معنی پیدا كند. امروز حمایت از علی مرتضی، شركت در جبهه های جنگ و یاری كردن دین خداست و ما با اعتقاد به این مهم كه در هر حال پیروز هستیم یا بكشیم و یا به فوز عظیم شهادت نایل شویم. چون اعتقاد داریم كه با شهادت یك زندگی جاوید را آغاز خواهیم كرد و رزممان را برای این اساس تا رفع كل فتنه ادامه خواهیم داد، تا دین اسلام پیروز شود و احكام الهی در سطح گیتی به اجرا درآید و مستضعفین وارث زمین گردند. (طبق فرموده قرآن كریم)
خدایا: وصیت نامه را در حال شرمندگی می نویسم. چون به پرونده ام نگاه می كنم، می بینم چیزی جز نافرمانی و معصیت و سیاهی در پرونده اعمالم چیزی نمی بینم. به گذشته خود نگاه می كنم. جز نافرمانی و معصیت چیزی نمی بینم و تنها در این موقع دعای مولایم علی (ع) را زیر لب زمزمه كردم. الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب.
خدایا قلبم را حجابی از سیاهی و گناه پوشانده و نفسم معیوب شده است. عقلم شكست خورده و هوای نفس بر من غالب گشته. لذا طاعتم كم و معصیت زیاد شده است. خدایا خودت دعوت كردی كه با بار گناهان بسیار زیاد بیایم برگردم. گفتی بنده ام، تو را به تجارتی كه گناهان تو را از بین می برد، دعوت می كنم. ایمان به خدا و رسول خدا (ص) و جهاد در راه خدا. در این صورت گناهانت را می بخشم. خدایا فرمان رهبرم خمینی را لبیك گفته و این وادی خون و شهادت را انتخاب كردم و خاضعانه و خاشعانه از تو می خواهم كه از تقصیرات بنده معصیت كارت بگذری و مرا نیامرزیده از دنیا نبری. خدایا مرا پاكیزه بپذیر.
سخنی با خانواده مان و اهل فامیل و دوستان
به نمازهایتان زیاد اهمیت بدهید و فرزندانتان قرآن بیاموزند و در مجالس سوگواری اباعبدا...(ع) زیاد شركت كنید و هنگام خرید كردن به شهدای كربلا بگیرید. مخصوصاً سالار شهیدان و رسالت حضرت زینب (س) را وظیفه خود بدانند.
در آخر از همه فامیل و دوستان و آشنایان و كسانی كه به نحوی با آنها برخورد داشتم، طلب حلالیت می نمایم و امیدوارم كه ادامه راه شهدا را وظیفه خود قلمداد نموده و دل در ظواهر فریب انگیز دنیا نبندید و به آخرت خود فكر كنید و بدانید كه دنیا محل آزمایش الهی است. خوشا آنان كه این دنیا را در جایی ترك می كنند كه خدا از آنها راضی است و این راه همان شهادت و ایثار و همه جان در راه احیاء قوانین اسلام عزیز خدایا از تو می خواهم كه مرگم را شهادت در راه خودت قرار دهی. والسلام
بنده گناهكار سید ابراهیم اسماعیلی
65/10/18
منبع: صدا و سیما