به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، در میان گونههای مختلف اسلام سیاسی در افغانستان، اسلام سیاسی ولایتی هویتی متفاوت و خاص دارد. ایده اصلی نوشتار حاضر آن است تا این گونه اسلام سیاسی در افغانستان را در بازه زمانی نیمه دوم قرن بیستم در چارچوب نظریه تحلیل گفتمان بویژه با تکیه بر آرای لاکلا و موفه مورد مطالعه قرار دهد.
یافتهها نشان میدهد که گفتمان اسلام سیاسی ولایتی با مرکزنشینی مفهوم «ولایت» حلقهای از دالها را پیرامون خود مفصلبندی نموده و در مقایسه با اسلامهای سیاسی وابسته به اهلسنت بویژه خلافتگرایان، هویت سیاسی خاصی را در این مقطع زمانی پدید آورده است.
این گونه اسلام سیاسی علیرغم هویتیابی و کنشگری فعال در فضای سیاسی افغانستان تا سال 2001، سرانجام به دلایل متعددی از جمله امتزاج آن با قومبتگرائی مجالی برای هژمونی در افغانستان نیافت و با ظهور طالبان(1994)، تا حد زیادی تضعیف گردید. با این حال هم اکنون گفتمان اسلام سیاسی ولائی در کنار گفتمان مسلط لیبرال دموکراسی در تحولات سیاسی این کشور نقش آفرینی مینماید. اما در صورت عدم بازنگری و تغییر در برخی از حلقههای مفصلبندی غیر همنشین و نامتجانس این گفتمان از سوی طرفداران آن، در آینده نه چندان دور خطر هضم کامل آن در گفتمان مسلط لیبرال دموکراسی دور از انتظار نخواهد بود.
برای مشاهده کامل مقاله روی فایل مقابل کلیک کنید.
منبع: پژوهشنامه انقلاب اسلامی