به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مرور هشت سال جنگ نابرابر و اتفاقاتی که بر سر ما آمد تلخ است و باید گاهی هم به همان تلخی بیان شود؛ اما نباید پتانسیل شیوه دیگرِ روایتگویی را نادیده گرفت. جبهه علاوه بر لحظات نورانی، دردناک و وحشتآور، پُر بود از لحظات شادی و شوخی. رزمندگان همیشه دنبال فرصتی بودند که فضای جبهه را عوض کنند.
جنگ تحمیلی درست است که همهاش نامردی علیه ما بود، اما در آن میان کسانی هم بودند که با اندکی شوخی روحیه رزمندهها را حفظ میکردند. حالا گاهی با گفتن شعر، طنز و گاهی هم با انجام کارهایی که نیروهای ِ بعثی را به بازی میگرفتند. حال از این منظر، بهدنبال شوخیهای رزمندگان دفاع مقدس رفتیم که در ادامه «رضا امیری» از رزمندگان دوران جنگ تحمیلی خاطرهای را به شرح زیر نقل میکند:
«بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم، یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی و حالت خنده گفت: چیه، چه خبره؟ تو که چیزیت نشده بابا...!
تو الان باید به بچههای دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه میکنی؟! تو فقط یک پایت قطع شده، ببین بغل دستی است سر نداره هیچی هم نمیگه، این را که گفت بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود.
بعد توی همان حال که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد، کلی خندیدم و با صدای آروم گفتم عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا. این امدادگر هم جمله من را شنید و گفت: حقته بزارم همین جا بمونی..»
انتهای پیام/ 116