به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خرمآباد، کتاب «مهتاب و باروت» روایتگر خاطراتی از بانوان فعال در روزهای پرالتهاب تظاهراتهای انقلابی و دوران جنگ تحمیلی است که «علویه طاهره موسوی» با هدف به تصویر کشیدن فداکاریها و ایثارگریهای این بانوی فداکار، آن را گردآوری وتدوین کرده است.
کتاب «مهتاب و باروت» ۴۰۰ صفحه است که انتشارات «پراکنده» سال ۱۳۹۶ آن را با حمایت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان لرستان و دانشگاه لرستان به چاپ رسانده است.
از ویژگیهای برجسته این کتاب، استفاده از زبانی داستانی در بیان خاطرات است و مؤلف با ترکیب عناصر داستان با خاطرات، آن را به زندگینامه داستانی تبدیل کرده است.
در قسمتی از کتاب «مهتاب و باروت» میخوانید:
پاسی از نیمه شب هم گذشته بود، شهر در سکوت یک دستی به سر میبرد، «زرین تاج» و «کسائی» و چهار فرزندش هم مثل بقیه مردم شهر خواب بودند وکز کرده بودند لای همین سکوت، زرین تاج باردار بود.
دقُالباب، یکریزی سکوت را شکست، زرینتاج چشمهایش را باز کرد و گوش تیز کرد به طرف صدا، دوباره بیوقفه در زدند کسائی هم بیدار شد، پتو را عین صفحه کتاب کنار زد و خودش را از رختخواب کَند، نگاهی به ساعت انداخت، عقربه آرام مدارش را طی میکرد. ساعت از ۳ نصف شب گذشته بود، دقُالباب هر لحظه شدیدتر میشد. کسائی چشمش را از ساعت گرفت و دمپاییهایش را نوک پا انداخت و دوید به طرف در، در نیمه باز بود که با فشار کسی که در میزد، کامل باز شد. «آقای رحیمی» داخل راهرو آمد و در را پشت سرش بست و نفس راحتی کشید. کفشهایش را بغل کرده بود و کلی دویده بود، نفس نفس میزد بدون اینکه حرفی بزند؛ زرینتاج و کسائی شستشان خبردار شد که «ساواک»، سید را دنبال کرده است. زرینتاج و شوهرش بیدرنگ، رحیمی را در پستویی بردند و در نقطهای امن پنهان کردند، هنوز چند دقیقه از این ماجرا نگذشته بود که دوباره دقُالباب شروع شد؛ بدون اینکه پشت در بمانند تا کسی در را به رویشان باز کند با لگد در را از ریشه درآوردند و عین گرگ هار ریختند وسط خانه...
انتهای پیام/