«رضا امیرخانی» نویسنده در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، با بیان اینکه گونه ادبیات انقلاب، گونهای است که به موضوع پیروزی انقلاب در سال 57 یا زمینههای آن میپردازد، اظهار داشت: در گونه ادبی انقلاب ما پیش از پیروزی انقلاب نیز میتوانیم آثاری را پیدا کنیم که زمینهچینی انقلاب یا انقلاب اسلامی را میتوان در آن پیدا کرد. اما بعد از پیروزی انقلاب اینگونه ادبی تحت سیطره گونه مهمتر، بزرگتر و مردمیتری به اسم ادبیات جنگ، از بین رفت.
وی گفت: داستانهایی که پیرامون انقلاب 57 نوشته شد، مورد استقبال قرار نگرفت و نویسندگان نیز سمت آن نرفتند. من برای این مسئله استدلالی دارم که به یک معنا استدلالی اجتماعی است؛ که چرا نویسندگان ما به سمت ادبیات جنگ رفتند و به سمت ادبیات انقلاب نرفتند.
این نویسنده تصریح کرد: چیزی که امروز به عنوان یک گونه ادبی خلأ آن احساس میشود؛ یعنی ما وقتی میبینیم بازسازی و بازیابی دوره پهلوی شکل میگیرد؛ احساس میکنیم که چقدر ادبیات و متن درباره آن دوره کم داریم که به راحتی میتوان هر نکته منفی یا مثبتی دوره پهلوی را بد یا خوب میبیند و آن را مقایسه میکند؛ ادبیات انقلاب است.
امیرخانی افزود: عمده کسانی که بعد از انقلاب اسلامی وارد فضای ادبیات شدند به محض اینکه خواستند خودشان را بشناسند، گرفتار ادبیات جنگ شدند. ادبیات جنگ به یک معنا خیلی حق ادبیات انقلاب را گرفت و خورد. چرا؟ ادبیات جنگ به خلاف تعبیر عمومی که وجود دارد «جنگ، جنگ کاملاً مردمی بود» به نظر من جنگ ما جنگ مردمی نبود و به همین دلیل ادبیات جنگ شکل گرفت.
وی با تاکید بر اینکه فضل دفاع مقدس بر داوطلبانه بودن آن است، گفت: جنگ ما فضل بالاتری از جنگ مردمی بودن دارد. جنگ مردمی یعنی اینکه کسی که در استانهای شرقی کشور و شمالی زندگی میکند کاملاً تحت تاثیر جنگ باشد؛ اما میبینیم استانهایی داریم که در 8 سال جنگ حتی یک بار صدای آژیر قرمز را نشنیدند؛ پس اینجور نیست که بگوییم همه مردم به صورت یکسان در ارتباط با جنگ بودند. با اینکه تحریم و مسائل اقتصادی روی همه مردم فشار میآورد و تعداد شهدا، عدد قابل توجهی بود اما وقتی این آمار را با جنگهای بزرگ دنیا مقایسه میکنیم متوجه میشویم به این معنا جنگ ما مردمی نبوده است و همه مردم درگیر آن نبودند.
نویسنده رمان «داستان سیستان» بیان کرد: فضل جنگ ما این بود که یک جنگ داوطلبانه بود. یعنی عمده کسانی که در جنگ شرکت میکردند، آدمهایی بودند که داوطلبانه در جنگ شرکت میکردند. بنابر این من فکر میکنم آرام آرام این عبارت پربسامد «جنگ مردمی» را باید به عبارت «جنگ داوطلبانه» تبدیل کنیم. چرا که در جنگ داوطبانه فضل بیشتری است.
این نویسنده افزود: کسانی که گرفتار جنگ بودند، تعداد کمی بودند لذا کسانی که به دفاع از کشور پرداختند مردمی و به میل خودشان وارد جنگ شده بودند. آنها بعد از مدتی که به شهر باز میگشتند احساس میکردند که جامعه از او بی خبر است یا اخبار رسمی برای اطلاع از وضعیت جنگ کافی نیست. و به نظر من ادبیات جنگ را آنها شکل دادند. کسانی که در جنگ بودند و نسبت به ادبیات رسمی، حرفهای دیگری برای گفتن داشتند. این گروه و این انگیزه و این پتانسیل تبدیل به ادبیات باشکوه و ژانر جنگ شد. ژانر دفاع مقدس و جنگ اینگونه شکل گرفت.
امیرخانی با طرح این سوال که چرا ادبیات انقلاب شکل نگرفت، عنوان کرد: انقلاب ما به تعبیری درست یک انقلاب مردمی بود. یعنی اینجوری نبود که در تهران و مرکز فقط عدهای در مبارزه باشند بلکه مبارزه در همه شهرها و روستاها وجود داشت و هر کسی خودش را به یک معنا سهامداری از شرکت سهامی عام انقلاب اسلامی میدانست. هر کسی احساس میکرد باید به اندازه توان خودش در جریان انقلاب کوشیده باشد و لذاست که کسی حرف تازهای برای دیگری نداشت. قصهای نبود که کسی برای کسی تعریف کند. اگر کسی میخواست بگوید به راهپیمایی رفتهایم، خوب عده زیادی به راهپیمایی رفته بودند. در آن نسل همه این بحثها را درک کرده بودند و ادبیات مکتوم وجود نداشت که کسی برای افشای آن مورد تقدیر قرار گیرد و این خلاف ادبیات جنگ بود.
نویسنده «نفحات نفت» گفت: اما کسی که میگفت در خط مقدم جنگ بودم شاید فقط 5 درصد ایرانیها با او همذاتپنداری میکرد و 95 درصد از ایرانیها هیچ تصویری از خط مقدم نداشتند. اما اگر کسی عنوان میکرد که در مبارزه شرکت کرده است برعکس مردم تا حدودی مبارزه او را درک میکردند. به این معنا به لحاظ نسلی ادبیات انقلاب شکل نگرفت.
وی بیان کرد: یکی از ویژگیهای مهم انقلاب 57 این بود که در آن اسلحه وجود ندارد. یعنی انقلاب اسلامی سال 1357 به هیچ عنوان با اسلحه پیروز نشد؛ و گروههای مسلح کمترین نقش را در آن داشتند. گروههای مسلح مذهبی که قسمتی از آنها را سازمان مجاهدین و دیگران که کارهای مسلحانه را شروع کرده بودند.
این نویسنده افزود: نکته عجیبتر اینکه در میان کسانی که رفتار و کردارشان به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد هیچ شخصیتی وجود ندارد که صاحب کتاب نباشد. این یکی از نکات خیلی برجسته انقلاب اسلامی است که تمام یاران اصلی امام خمینی (ره)، هیچکدام بدون کتاب نیستند. و پیش از اینکه وارد مبارزه شده باشند و در حین مبارزه، قسمت فرهنگی مبارزه برایشان یک مبارزه جدی بود. چیزی که طبیعتاً سینما نمیتوانست خیلی به آن بپردازد. قسمتی از این مسئله با ادبیات برمیگشت که ادبیات بتواند این نگاه را در گونه ادبیات انقلاب اسلامی 57 به وجود آورد که به نظرم ما اصلاً به سراغ آن نرفتیم. و از این همه شخصیت متعددی که وجود داشت و هر کدامشان در ساخت گفتمان منجر به انقلاب تلاش کردند فقط مثلا به دنبال شهید اندرزگو رفتیم که جز کسانی بود که قسمتی مبارزه مسلحانه داشت.
امیرخانی گفت: به نظرم این بخش از کار که به عهده ادبیات بوده است، ادبیات هیچگاه آن را پیگیری نکرده است. برای اینکه قسمت مکتوبی نداشته و انگار همه وقایع انقلاب را میدانستند. اما امروز در چهل سالگی انقلاب خلأهای ادبی احساس میشود که برای نسلهای بعدی خلأهای ذهنی بیشتر خواهد شد که پُر کردن این خلأها وظیفه ادبیات است ولی پرداختن به آن سخت است.
نویسنده کتاب «نشت نشا» تصریح کرد: ادبیات انقلاب اسلامی جز گونههای ضعیف ماست و آثار درخشان آن کم است. بعضی از این آثار همان آثاری است که در همان سالها نوشته شده است و بعد از آن خیلی کم کار درخشان و جریانساز درباره ادبیات انقلاب اسلامی وجود دارد.
وی خاطرنشان کرد: ادبیات مبارز و آرمانگرای ما پیش از انقلاب اسلامی فقط یک الگو داشته و آن الگو نیز الگوی چپ بوده است. این الگوی چپ نه فقط در ادبیات داستانی ما، بلکه در دین ما نیز نقش داشته است. یعنی دین به هر صورت یکی از قسمتهای اصلی و زیرساختی انقلاب 57 است اما درگیر ادبیات چپ بوده چون گفتمان قالب متعلق به ادبیات چپ بوده است لذا ادبیات چپ اجازه نمیداد ادبیات انقلاب اسلامی شکل گیرد.
انتهای پیام/ 121