سردار نجات:

خاتمی می‌گفت ولایت فقیه «دیکتاتوری مؤمنین» است/ شکل‌گیری جریان استحاله با محوریت خوئینی‌ها

آقای «م-ه» ۲۰ خرداد به یکی از عناصر اصلی کارگزاران می‌گوید همه چیز برای صیانت از آرا‌ آماده است و ما یک اتاق جنگ درست کرده‌ایم. گویی در انتخابات می‌خواهند به جنگ نظام بروند.
کد خبر: ۳۰۰۳۶
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۵ - 30September 2014

خاتمی می‌گفت ولایت فقیه «دیکتاتوری مؤمنین» است/ شکل‌گیری جریان استحاله با محوریت خوئینی‌ها

به گزارش دفاع پرس، از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب به همراه تعداد دیگری از دوستان خود، تشکیلات «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را راه اندازی کردند.

با ایجاد ناامنیهای ضدانقلاب در منطقه کردستان، به همراه شهید بزرگوار محمد بروجردی به این منطقه رفت و جز بنیانگذاران «سازمان پیشمرگان کرد مسلمان» شد.

سال 60 به این نتیجه رسید که دیگر امکان کار کردن با سازمان مجاهدین انقلاب نیست و از آنها جدا شد و به سپاه پاسداران پیوست.

وی پس از تیرماه سال 78 مدتی فرماندهی قرارگاه ثارالله و بعد از فتنه سال 88 نیز مسئول سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بود.

آنچه در زیر میخوانید، مصاحبه تفصیلی است با سردار محمدحسین نجات معاون فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با موضوع «جریان شناسی انقلاب؛ ریزش ها و رویش ها». با این توضیح که این گفتگو اندکی پیش از انتصاب وی به معاونت فرهنگی سپاه انجام شده است.

** عده ای نمازشب میخوانند اما اسلام را قبول ندارند

* «ریزش ها و رویشها» همیشه یکی از بحث های مهم در طول سالهای پس از انقلاب بوده است. با توجه به اینکه حضرتعالی عضو سازمانی بودید که این سازمان ریزش کمی هم در طول سالهای پس از انقلاب نداشت (مخصوصا در دو دهه اخیر)، آیا این افراد از اول «خائن» بودند یا عوامل دیگری مثل عدم شناخت از انقلاب باعث ریزش آنها شد؟

ما از ابتدای انقلاب با 3 جریان سیاسی روبهرو بودیم. یک جریان که اصطلاحا نام آن را «جریان معتقد به خط امام(ره)» گذاشتند که ویژگی آنها دنبال کردن خط اسلام ناب محمدی بود که بعدها خود حضرت امام(ره) آن را توضیح دادند.

آنها به دنبال پیاده کردن احکام اسلامی با توجه به عنصر زمان و مکان و ایجاد نوعی حکومت دینی براساس آموزههای اسلام و گسترش انقلاب اسلامی و صدور انقلاب به سراسر دنیا بودند.

جریان دوم، گرچه مخالف دیکتاتوری بود و با نظامهای خودکامه مخالفت داشت و خود را مقید به اسلام نیز میدانست، اما اسلام آنها فرمولی برای اداره کشور نداشت و تصور آنها این بود که چون اسلام برای اداره کشور نیامده، ما باید فرمول لیبرال دموکراسی غرب را برای اداره کشور عاریه بگیریم.

آنها اعتقادی به «جمهوری اسلامی» نداشتند و به «جمهوری مسلمانان» معتقد بودند بود و یکی از نمادهای اصلی این جریان در اوایل انقلاب، «نهضت آزادی» بود.

اعضای نهضت آزادی با اینکه معتقد به اسلام بودند، نماز شب میخواندند و مفسر قرآن بودند اما این موضوع را که اسلام دین حکومت است، باور نداشتند و میگفتند ما باید از غرب و شرق الگو بگیریم.

جریان سوم، جریانی بود که اصولا اسلام را در هیچ شکلی قبول نداشت و مدل شرق و غرب را برای اداره کشور تجویز میکرد و معتقد بود راه پیشرفت کشور، برداشت یک الگو از شرق یا غرب است.

«جبهه ملی»، «حزب توده»، «حزب ملت ایران» و امثالهم از جمله مصادیق جریان سوم هستند. چون اینها اصل انقلاب را هم قبول نداشتند، از همان ابتدا آنها را «ضدانقلاب» نام نهادند و آنها در عمل هم نشان دادند که دنبال سرنگونی انقلاب هستند.

این سه جریان در طول سالهای پس از انقلاب دائما به یکدیگر تبدیل شدند، افرادی که روزی جزء گروه اول بودند، تحت تاثیر افکار نهضت آزادی، به گروه دوم گرایش پیدا کردند و مقام معظم رهبری و پیش از ایشان نیز حضرت امام(ره)، ریشههای این تغییر را دنیاگرایی، آلودگی نفس، اسیر مال دنیا شدن و امثالهم دانستند.

** علل ریزش در سازمان مجاهدین انقلاب

البته برخی تغییرات هم به دلیل قدرتطلبی برخی جریانها بود؛ مثلا جریان مجاهدین انقلاب در دهه اول انقلاب و در زمان حضرت امام(ره) کاملا انقلابی بودند. کمکم برخی اعضای این سازمان در نحوه دخالت ولایت فقیه و نحوه دخالت نماینده ایشان در تشکیلات سازمان با هم اختلاف پیدا کردند و معتقد شدند که نماینده ولی فقیه در سازمان باید یک عضو ناظر باشد و نباید دخالت کند. برعکس نظر حضرت امام راجع به نماینده خود در سازمان.

همین نگاه باعث جدایی آنها از سازمان شد تا اینکه بعدها در سال 70 با اضافه کردن پسوند «ایران» و حذف نام و علائم جهادی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، اعلام موجودیت کردند.

* مخالفت با ولایت فقیه از دهه 70

البته در اوایل سال 70 شاید به خاطر جذب افرادی که همراهشان بودند نظیر طیفی که با آقای بهزاد نبوی بودند، تعدادی واقعا اعتقاد به ولایت فقیه و نظام اسلامی داشتند اما از سال 70 تا 78، جریان مسلط بر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کاری کردند که آن طیف موافق با ولایت فقیه به مخالفت با آن برخاستند.

شما اگر نگاه کنید، میبینید که افراد متشرع و نماز شب خوان در سازمان کم نیست، اما جریان استحاله در داخل آنها طوری عمل کرد که این افراد به مخالفت با ولایت فقیه پرداختند.

** سازمان مجاهدین انقلاب از ولایتمداری تا مخالفت با نظام دینی

به روزنامه «عصر ما» که روزنامه ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است در سالهای 70 تا 77 نگاهی بیندازید، آن سالها در دفاع از انقلاب اسلامی، دفاع از ولایت فقیه و مخالفت با نهضت آزادی مطلب مینویسند اما اندک اندک مطالبشان به دفاع از نهضت آزادی، دفاع از رابطه با آمریکا، مخالفت با نظام دینی و همان افکار آقای سروش سوق پیدا میکنند.

دغدغه مجمع روحانیون مبارز نیز تا زمانی که با جامعه روحانیت مبارز یکی بودند، «ولایت فقیه» است، اما خطی به رهبری آقای موسوی خوئینیها و آقای خاتمی منشعب میشود که برداشتشان از نظام ولایت فقیه غیر از برداشت بقیه است. خود آقای موسوی خوئینیها بعدها گفته بود که من از ابتدا ولایت فقیه را قبول نداشتم و تحت تاثیر امام خمینی این موضوع را پذیرفتم.

** خاتمی «ولایت فقیه» را «دیکتاتوری مومنین» میدانست

برخی دوستان میگویند زمانی هم که آقای خاتمی رئیسجمهور بود، اعتقاد داشت ولایت فقیه نوعی دیکتاتوری است، یکی از آقایان میگوید که من مفصل با او صحبت کردم و بالاخره چنین گفت که ولایت فقیه، «دیکتاتوری مومنین» است. یعنی ایشان در اوج ریاستجمهوری نیز ولایت فقیه را قبول نداشت.

** همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا معنا ندارد

اینها وقتی در رأس مجمع روحانیون مبارز قرار میگیرند، کمکم اکثریت جریان مجمع را همراه خود میکنند، یکی دبیرکل میشود و دیگری رئیس مجمع و نوعی جریان استحاله را شکل میدهند.

در حال حاضر نیز شاید برخی افراد در مجمع، ولایت فقیه را قبول داشته باشند اما پای حرفشان که مینشینید معتقد به همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا هستند و حاضر به مقابله با این کشور نیستند، در صورتی که ما به هیچ وجه امری به نام همزیستی مسالمتآمیز با آمریکا نداریم. مثل این است که بگوییم در زمان امام حسین(ع)، ایشان و یزید با هم همزیستی مسالمتآمیز داشتهاند. یا حضرت رسول(ص) و ابوسفیان همزیستی مسالمتآمیز داشتهاند. حضرت رسول(ص) آمده که ابوسفیان را بردارد و با کفر مبارزه کند. ما آمدیم که استکبار نباشد و با ظلم مبارزه کنیم. امام(ره) در اوج پذیرش قطعنامه به فرماندهان خود فرمودند این کینههای مبارک خود را حفظ کنید برای رویارویی اصلی همه اسلام با همه کفر.

** ایستادگی برابر رهبری به دلیل ادامه خط امام توسط ایشان بود

مقام معظم رهبری، خط مشی امام(ره) را بعد از رحلت ایشان ادامه دادند. تمام مقاطعی که «جریان استحاله» و «جریان پشیمان از انقلاب» با مقام معظم رهبری رویارو شدند، زمانی است که ایشان در خط امام(ره) ایستادند.

به عنوان مثال در بحث آمریکا. در حال حاضر صحبت از این است که با آمریکا گفتوگو و ارتباط برقرار کنیم یا خیر، باید ببینیم امام(ره) راجع به آمریکا چه میگفت؟ همه بحث این است که آیا ما نسبت به فرهنگ و ارزشهای اسلامی تساهل و تسامح داشته باشیم یا خیر؟

شما ببینید که امام(ره) در وصیتنامه خود راجع به وزرای ارشاد آینده چه توصیهای میکنند؟ همه بحثهایشان در حدود اختیارات ولایت فقیه است.

* ولی اخیرا شخصیتی مثل آقای هاشمی رفسنجانی بحث مخالفت امام(ره) با شعار «مرگ بر آمریکا» را مطرح کردند.

ایشان نمیگویند که امام(ره) با این شعار مخالف بود، میگویند ما تلاشمان این بود که این موضوع را در زمان حیات امام حل کنیم و نگفتند که حل شد.

برخی از افرادی که جزو جریان دوم بودند، از اعضای نهضت آزادی و انقلابی بودند که الان به خارج از کشور به سر برده و به جریان سوم پیوستند، برخی اعضای حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، برخی وزرای دولت اصلاحات هر شب در آنتن خبرگزاریهای BBC و VOA مصاحبه میکنند و همان حرفهای جریان سلطنتطلب را میگویند.

** رویشهای انقلاب را میتوان در همه صحنهها دید

البته علی رغم همه اینها، رویش هم در انقلاب اسلامی بسیار زیاد بوده است، جوانانی که امام(ره) را ندیدند، جنگ را ندیدند، امروز بسیار آمادهتر از زمان گذشته هستند.

زمانی که بنده در دانشگاه حضور داشتم، تعداد کمی دانشجو عضو بسیج دانشجویی بودند، اما امروز شما تعداد اعضای بسیج دانشجویی را در دانشگاهها مشاهده میکنید و یا اعضای تحکیم وحدت که در حال حاضر نظام را قبول دارند.

اعتکافهای دانشجویی عظیم را ملاحظه کنید، در زمان حضرت امام(ره) هم چنین اعتکافهایی با چنین حجم انبوهی بر پا نمیشد. در نشریات و خبرگزاریها ما تعداد بسیاری خبرنگار و روزنامهنگار و عکاس حرفهای و حزبالهی داریم، دانشمندان هسته ای که سنشان حداکثر 35 سال است. اینها رویشهای انقلاب اسلامی هستند که در ابتدای انقلاب وجود نداشت لذا جریان ریزش و رویش وجود داشت.

** جریان روشنفکر مذهبی غربگرا در مقابل نظام اسلامی میایستد

* این 3 جریان در سالهای پس از ارتحال امام چه تغییری کردند و مدیریت رهبری در برابر اینها چطور بود؟

به نظر من همین 3 جریان عمده هنوز هم حضور دارند یعنی «جریان مذهبی معتقد»، «جریان روشنفکر مذهبی غربگرا» و « جریان غربگرا» که مذهبی نیستند.

منظور ما از غرب، غرب جغرافیایی نیست، بلکه غرب عقیدتی است غربی که اصالت را به انسان و ماده میدهد و اصالتی برای خدا قائل نیست.

«جریان روشنفکر مذهبی غربگرا»، مسلمان است و خدا را قبول دارد اما خدا را در چارچوب مسائل فردی قبول دارد و وارد اجتماع که میشود، مدل شرقی یا غربی را برمیگزیند.

این جریان روشنفکر مذهبی غربگرا اگر تغییر عقیده ندهد، مقابل نظام اسلامی میایستد زیرا ما میگوییم اسلام، دینی است که در چارچوب احکام فردی خود را محصور نمیکند، ما آمدیم حکومت کنیم و برای حکومت هم فرمول داریم، انبیاء الهی آمدهاند که این فرمول را اجرایی کنند.

در روضه روز شهادت امام صادق (ع) در محضر رهبر معظم انقلاب، پس از بیان نکاتی توسط سخنران جلسه در مورد خصوصیات حضرت امام صادق(ع)، همانجا مقام معظم رهبری گفتند من نکتهای را به صحبتهای شما اضافه میکنم و آن این است که امام جعفر صادق(ع) از ابتدا تا انتها درصدد ایجاد حکومت بودند.

** بدون تشکیل حکومت نمیتوان در برابر مستکبرین ایستاد

معروف است امام صادق 3 تا 4 هزار شاگرد داشتند اما روایاتی هست که در اواخر عمر ایشان قرار بود حکومتی ایجاد شود ولی سرّ ائمه فاش شد و آن حکومت تشکیل نشد. در اصل حضرت با تربیت شاگردان درصدد تشکیل حکومت بودند.

ائمه ما اگر فرصت و زمینه داشتند به طور حتم حکومت تشکیل میدادند. امام صادق(ع) در پاسخ به این سوال که چرا حکومت اسلامی ایجاد نمیکنید، با اشاره به گله کوچکی از گوسفندان، میفرمایند: اگر به تعداد این گله، شیعه داشتم تشکیل حکومت میدادم.

تا حکومت برقرار نشود نمیتوان با مستکبر مبارزه کرد و حکومت هم باید در چارچوب اسلام باشد. این موضوع مورد اختلافی ما با روشنفکران مذهبی غربگرا است.

** در فتنه 18 تیر و فتنه 88 افراد ریشهداری نقشآفرینی کردند

شیوه مدیریتی رهبری- دفع حداقلی و جذب حداکثری است. در مقاطعی مانند 18 تیر 78 یا فتنه 88 ما شاهد حضور و نقش آفرینی افرادی هستیم که از اول انقلاب دارای مسئولیتهای حساس بودهاند و بیریشه نیستند. برخورد با اینها مدیریت هوشمندانه ای را میطلبد.

** جامعه مدنی مدنظر خاتمی برگرفته از اندیشه غربی است

* این افراد در مقاطعی مثل 8 سال دولت اصلاحات، مجال خوبی برای عرض اندام و فعالیت پیدا کردند. چه کسانی این فضا را در اختیار آنها قرار میدادند؟

آقای خاتمی که در راس دولت اصلاحات قرار گرفت یک روشنفکر مذهبی غربگرا بود. روشنفکر مذهبی غربگرا همانگونه که عرض کردیم، اعتقادی به حکومت ولایت فقیه به این سبکی که ما معتقد هستیم ندارد. از همان روزهای نخست هم بحث «جامعه مدنی» را عنوان کرد. هرچند که بعدها مقام معظم رهبری «مدینهالنبی» را مطرح کردند و ابعادش را شکافتند و ایشان هم گفتند منظورم همان سخن رهبری است.

البته جامعه مدنی مدنظر ایشان برگرفته از اندیشه غربی است. یعنی حکومت مردم بر مردم. آن زمانی که آقای خاتمی با این خصوصیات در راس کار قرار میگیرد، وزیر کشور ایشان آن فرد خاص میشود که معاون سیاسی خود را آقای تاجزاده معرفی میکند که جزو طیف دوم بنیانگذاران سازمان مجاهدین انقلاب و عضو شورای مرکزی حزب مشارکت است و چنین فردی قرار است احزاب و گروهها را سازماندهی کند.

طبیعتا نهضت آزادی از لحاظ فکری با اینها همسو است و مبنای نهضت آزادی این است که موضوعی به عنوان حکومت ولایت فقیه وجود ندارد.

** رشد علمی در کشور با پایان دوره اصلاحات آغاز شد

در دوران اصلاحات، نظام جمهوری اسلامی فرصتی را در اختیار این افراد (نظیر حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران، مجمع روحانیون مبارز) قرار داد اما ببینید اینها این 8 سال چه کار کردند؟ در مباحث علمی و فضای دانشگاهها چیزی جز تنش سیاسی را شاهد بودیم؟

بهره علمی آن 8 سال را با بعدش مقایسه کنید. بعد از این 8 سال است که رشد علمی شروع شد.

** اصلاحطلبان به دنبال فتح سنگر به سنگر در نظام بودند

در مقولات سیاسی نیز آنها در پی افزایش اختیارات رئیسجمهور و کم کردن اختیارات شورای نگهبان بودند، تئوریسینهای این طیف اعتراف میکردند که ما دنبال فتح سنگر به سنگر هستیم.

آنها به جای اینکه وقتی حکومت دستشان بود، مشکل اقتصادی، بیکاری و فرهنگی کشور را حل کنند شعار تساهل و تسامح سر میدادند و میگفتند اجازه دهید دست ما در عرصه فرهنگ مطلقا باز باشد.

وضعیت دانشگاهها، اردوهای مختلط، درگیریها و کشمکشهای سیاسی در محیطهای دانشگاه که باید محل علمآموزی باشد را میدیدیم. شاهد نابسامانی وضعیت فرهنگی در حیطههای فیلم و کتاب بودیم. روزنامههای زنجیرهای نیز محل دروغپردازی و حمله به نظام اسلامی شده بود. آنها بودند که عدالت علیبن ابیطالب(ع) را زیر سوال بردند و گفتند که به خدا هم میتوان دشنام داد.

** تز حجاریان برای آشوب خیابانی همزمان با تحصن مجلس ششم

آن 8 سال نشان داد که اگر اینها سرکار باشند، کاری به مشکلات اقتصادی، احداث پروژههای عمرانی، پیشرفت صنعتی و تکنولوژی و هستهای ندارند بلکه دنبال استحاله در نظام هستند و قصد تغییر نظام دینی را دارند.

مجلس ششم که قادر بود خدمات بسیاری به مردم ارائه دهد تبدیل به اپوزیسیون نظام میشود و تحصن میکنند تا اراده خود را به نظام تحمیل کنند.

در همان زمان تحصن مجلس ششم آقای حجاریان گفته بود اگر همزمان با این اتفاق، حداقل 10 هزار نفر کف خیابان نیرو داشتیم که از ما حمایت میکرد، نظام سقوط میکرد.

اینها دنبال سقوط نظام و فتح سنگر به سنگر بودند اما آقای خاتمی به تدریج در سالهای 81 و 82 فهمید رویه پیشین قابل امتداد نیست، بنابراین شروع به هماهنگ کردن خود با مقام معظم رهبری کرد.

** مدیریت رهبری اصلاح طلبان را مجبور به حرکت در چارچوب اسلام کرد

از این طرف، در همان سالها می دیدیم که مردم به دنبال ارزشها هستند. کاروان شهدا که از نماز جمعه تهران راه میافتاد، تا آخر شهر جمعیت عظیمی آن را تشییع میکردند.

با مدیریت مقام معظم رهبری بود که گفتمان اصلاحات و منادیان جامعه مدنی مجبور شدند بگوید «اصلاحات در چارچوب اسلام» و یا اینکه منظور ما از جامعه مدنی، مدینةالنبی است و مجبور شدند گفتمان خود را منطبق با گفتمان رهبری کنند زیرا فهمیدند که اگر میخواهند بمانند نباید مردم را از دست بدهند.

گفتمان مردم همان گفتمان مقام معظم رهبری مبنی بر عدالت، پیشرفت و حفظ ارزشها بود و اصلاحات در اواخر دوره خود مجبور شد تا حدودی خود را به گفتمان مردم نزدیک کند.

** فعالیت پنهان ضدانقلاب برای استحاله نظام

* 10 سال پس از فتنه 18 تیر 78، فتنه بزرگ دیگری از خرداد 88 شروع شد. ریشه این فتنه جدید در کجا بود. آیا همان افراد مجددا فعال شده بودند و یا جریانات جدیدی وارد ماجرا شدند؟

مقام معظم رهبری مطلبی را در نماز جمعه سال 89 یا 90 فرمودند که جریانی که بعد از رحلت حضرت امام(ره) یک دهه تلاش کرد و آشوبهای سال 78 را به وجود آورد و موفق نشد، در سال 88 تلاش دیگری کرد و سعی کرد تا نظام را سرنگون کند.

از ابتدای انقلاب اسلامی تا سال 60، جریان روشنفکر مذهبی غربگرا در سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، ملی مذهبیها و بنیصدر تبلور پیدا کرده بود، همه اینها نخست مذهبی بودند و برای حکومت نیز تلاش میکردند.

مجاهدین خلق مدعی است که از سال 43 و 44 نبرد مسلحانه کرده تا دیکتاتوری را از میان بردارد. ملی مذهبیها نیز مانند آقای پیمان، آقای میثمی، گروه ایران فردا، نهضت آزادی و بنیصدر و امثالهم مدعی بودند که از قبل از انقلاب با شاه مبارزه میکردند.

همه اینها تا اواخر سال 60 امتحان خود را پس دادند و ثابت شد که مجاهدین خلق سر سازگاری با نظام اسلامی ندارد و نبرد مسلحانه را با حکومت آغاز کرد.

نهضت آزادی هم تا مقطع تسخیر لانه جاسوسی جلو آمد و زمانی که معلوم شد امام(ره) قصد مبارزه با آمریکا را دارد، چون معتقد به این مبارزه نبود، کنار رفت.

بنیصدر هم با مجاهدین خلق هم پیمان شد و وقتی دید تئوریش مبنی بر کنار گذاردن ولایت فقیه عملی نیست، فرار کرد.

امام(ره) هم در سال 60 و پس از آغاز مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق، دستور دادند تمام روزنامههای این جریان بسته شود و فعالیتهایشان تعطیل شد.

همزمانی این اتفاقات در دوران 8 ساله جنگ و تا مقطع رحلت حضرت امام(ره) در سال 68 سبب شد جریان روشنفکر مذهبی غربگرا حرکت اجتماعی فعالی نداشته باشد و فرصت عرض اندام در صحنه میدانی را از دست بدهند اما در پوسته خود، جریان استحاله را انجام میدادند و در دستگاههای اجرایی شروع به فعالیت کردند.

** افراد حزباللهی نتوانستند با میرحسین موسوی کار کنند

به عنوان مثال شما دوران نخست وزیری آقای میرحسین موسوی را ببینید. افراد حزباللهی مثل آقایان احمد توکلی و ناطقنوری و عسکراولادی و مرتضی نبوی نمیتوانند با ایشان کار کنند و اکثر همکارانشان همان روشنفکرهای مذهبی غربگرا میشوند.

این افراد در هر نهاد و حزب و گروهی که حضور داشتند سعی میکردند جریان خود را حاکم کنند و جریان مقابل خود را به بنبست بکشانند.

مثلا جریان بهزاد نبوی در سازمان مجاهدین انقلاب سعی کرد تا آنجایی که ممکن است جریان خود را حاکم کند و زمانی که افراد سازمان قاطع در برابرش ایستادند، جدا شد.

جریان مهندس موسوی هم در حزب جمهوری اسلامی، در برابر جریان خط امام ایستاد که در ظاهر به خاطر مسائل اقتصادی بود اما حقیقت مطلب این است که جریان روشنفکر غربگرا مقابل یک جریان اصیل انقلابی ایستاده بود که در نهایت حزب جمهوری اسلامی نتوانست دوام بیاورد و منحل شد.

در مجمع روحانیون مبارز نیز آقایان کروبی، موسوی خوئینیها و خاتمی مقابل آن جریانی که به اصطلاح اصالت انقلابی بیشتری داشت، ایستادند و در آخر مجبور به انشعاب شدند.

** فکر میکردند بعد از امام(ره) اقتدار رهبری از بین میرود

امام خمینی(ره) بر این جریان غلبه سیاسی داشتند و مقتدرانه برخورد میکنند بطوریکه هیچکدام از این جریانات، قدرت مقابله با امام(ره) را پیدا نکردند اما این جریان بعد از رحلت ایشان و در زمان مقام معظم رهبری خیال کرد که آن اقتدار از بین رفته است.

** با رحلت امام(ره) جریانات مخفی ضدانقلاب سر بر آوردند

سالهای 67 و 68 تمامی این جریانهایی که در خفا بودند، سر برآوردند. مثل «حلقه کیان» که از زمان آقای خاتمی از روزنامه کیهان جدا و بعدها سردمدار بسیاری از روزنامههای زنجیرهای شد.

اوج کار جریان روشنفکر غربگرا برای استحاله جریان اصیل اسلامی از این مقطع شروع میشود. مجمع روحانیون مبارز به تدریج استحاله میشود و به جایی میرسد که مقابل نظام میایستد. مجاهدین انقلاب نیز همینطور.

دفتر تحکیم وحدت که تا سال 76 یک جریان انقلابی است، تغییر موضع میدهد. کافیست شما اطلاعیه این دفتر را قبل از سال 76 و تاکیداتی که بر موضوع ولایت فقیه و مخالفت با آمریکا دارد با اطلاعیه سال 77 اینها مقایسه کنید.

از سوی دیگر و در آن زمان ورود آقایان ظریفیان و خانیکی به وزارت علوم و مسئولیت آقای تاجزاده در معاونت سیاسی وزارت کشور را شاهدیم که در همان مقطع تعرض به شورای نگهبان و نهادهای زیر نظر رهبری اتفاق میافتد و مباحث مربوط به لزوم ارتباط با آمریکا و اتمام قطع رابطه با این کشور مطرح میشود. تا سال 78 که این جریان واقعه 18 تیر 78 را به وجود میآورد.

** موسوی خوئینیها جریان استحاله را با خود به مرکز مطالعات استراتژیک بُرد

مجمع محققین حوزه علمیه قم در همین مقطع به عنوان جریانی مقابل جریان اصیل مدرسین حوزه علمیه قم تاسیس میشود. آقای موسوی خوئینیها به مرکز مطالعات استراتژیک میرود و جریان استحاله نیز به همراه اینها به مرکز مطالعات استراتژیک میرسد. شما افرادی که همراه ایشان به مرکز تحقیقات استراتژیک رفتند ملاحظه کنید، آقایان تاجیک، حجاریان، بهزاد نبوی، آرمین، تاجزاده.

** بورسیههای مرکز تحقیقات استراتژیک تز عبور از جمهوری اسلامی را نوشتند

از همین مرکز تحقیقات استراتژیک، عدهای بورسیه دکترا به خارج از کشور میشوند مثل آقایان امینزاده، تاجزاده، محسن میردامادی و دکترایشان را اخذ میکنند.

این افراد، تز و فرمول عبور از جمهوری اسلامی را براساس موج سوم «هانتینگتون» مینویسند. آقای حسین بشیریه که ایدئولوگ این جریان بود آن را تئوریزه میکند و در سال 76 این تز را عملی کرده و در همان سال توانستند با ایجاد یک جریان اجتماعی، ریاستجمهوری را قبضه کنند. در سال 78 و براساس اتفاقی که در روزنامه «سلام» افتاد به میدان آمدند و جریان 150 نفری که معترض بودند را به یک جریان اجتماعی تبدیل کردند.

** تاجزاده میگفت نقطه ضعف ما نداشتن یک شبکه اجتماعی است

وزیر کشوری که باید مسئول امنیت کشور باشد، از این جریان طرفداری میکند و وزیر علوم و معاونین او به همراه تمامی روزنامههای زنجیرهای به دفاع از آنها برخاستند.

مسئول وقت خوابگاه کوی امیرآباد جزو معرکهآفرینان کوی دانشگاه تهران است. این جریان از سال 78 تا آخر دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی دنبال فتح سنگر به سنگر بود که البته موفق نشد و مدیریت مقام معظم رهبری سبب عدم توفیقشان بود.

بعد از ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، اینها شروع به طراحی موج دیگری کردند تا اتفاقات سال 88 را به وجود آوردند.

تمام وقایع سال 88 از قبل برنامهریزی شده بود. اینها گفتند که نقطه ضعف ما نداشتن یک شبکه اجتماعی است و یا به قول آقای تاجزاده که میگفت ما سازمان رای نداریم.

از دو سال قبل از 88 تلاش کردند تا سازمان رای را به وجود آوردند، ستاد 88 ایجاد کردند که در راس آن خود آقای تاجزاده بود.

سازمان طرفداران آقای خاتمی را به وجود آوردند و مدعی بودند که در سراسر کشور 500 هزار نفر را سازماندهی کردند اما آن چیزی که برادران اطلاعات به دست آوردند، در تهران رقمی حدود 270 تا 280 هزار نفر به عنوان سازمان رای در یک شبکه اجتماعی درست کردند.

** ستاد صیانت از آرا یعنی شبهه تقلب در انتخابات

اواخر اسفند سال 87، ستاد صیانت از آرا را تشکیل دادند. صیانت از آراء عبارة اخرای این موضوع است که قرار است تقلبی اتفاق بیفتد. مگر صیانت از آرا وظیفه شورای نگهبان و وزارت کشور و رئیسجمهور نیست؟ این ستاد دائما شروع به دادن اطلاعیه کرد. آقای ابطحی بعدها در بازجوییهایش گفت که «تقلب» کلید رمز انقلاب مخملی یا اغتشاشی بود که آنها میخواستند انجام دهند.

** اصلاحطلبان در ابتدا به موسوی مشکوک بودند

تمام این جریانات، زمانی که آقای موسوی میخواست کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شود، نسبت به او شک داشتند. آقای بهزاد نبوی میگفت موسوی آدم دگمی است و معلوم نیست بتوانیم با او کار کنیم. بعدها موقعی که با آقای موسوی جلسه گذاشتند، گفتند که هر قدر بیشتر با آقای موسوی محشور میشویم، احساس همراهی بیشتری میکنیم. آقای موسوی هم فهمید که تازه اینها ر

نظر شما
پربیننده ها