«صبر»‌ فرهاد 4 لاله خونین داشت

«برادر عموییان و ملکی در تپه‌های چغالوند بر اثر رفتن روی مین به شهادت رسیده‌اند که (از شنیدنش) بسیار ناراحت شدم.
کد خبر: ۳۱۱۷۹
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۹۳ - ۰۵:۳۰ - 16October 2014

«صبر»‌ فرهاد 4 لاله خونین داشت

به گزارش دفاع پرس، انگار همین دیروز بود که با عموییان دست دادم. ولی سرنوشت هر انسانی در دست اوست (خدا). کسی نمیداند به چه وسیلهای خواهد رفت...» این جملات، سطرهایی از دفتر خاطرات شهید فرهاد بجنوردی است که پس از شهادتش در شهریورماه 1360 از او به یادگار مانده است. این خاطرات حلقه وصلی شد تا برای شناخت فرهاد و زندگی 21 سالهاش به تکاپو بیفتیم و گفتوگویی را با مینا بجنوردی خواهر و داوود تاجیک یکی از دوستان و همرزمانش انجام دهیم، فرهاد بچه خیابان جیحون تهران بود که با فعالیتهای هنریاش تعدادی از نوجوانان این محله را با خط امام آشنا ساخت و چندتایی از این بچهها مثل خود او در دفاع مقدس به شهادت رسیدند. حالا از این شهدا نامی باقی مانده و یادی. حداقل فرهاد خوب درک کرده بود باید روزهای حضور در جبهه را با جزئیات ثبت کند. لحظاتی سرنوشتساز که اکنون کلیت آن با نام «دفاع مقدس» قلب تپنده تاریخ معاصر کشورمان شده است.

پسر شوخ خیابان جیحون

فرهاد متولد 1339 و کوچکترین عضو خانواده بود. یک بچه شاد و اهل مزاح و شوخی، خیلی متدین بود. آن موقع ما در خیابان جیحون تهران زندگی میکردیم و پدرمان کارمند راهآهن بود. زندگی معمولی داشتیم، ولی فرهاد که پس از پیروزی انقلاب دچار تحول روحی عمیقی شده بود، خیلی مراقبت میکرد تا مبادا دچار تجملات شویم. خودش هرچه درآمد داشت صرف امور خیریه و کمک به محرومین میکرد. حتی به من اعتراض داشت که چرا مهمانیهای پرهزینه میگیرم. این طور هم نبود که تنها در گفتار امر به معروف کند. بلکه وقتی غذاهای گرانقیمت به او تعارف میکردیم، لب نمیزد و میگفت در حالی که خیلی از مردم به نان شب محتاج هستند من چرا باید از این غذاها بخورم؟ واقعاً فرهاد یک جوان پاک و خالص بود.

خواهر شهید

مسلمان انقلابی

آشنایی من با فرهاد بجنوردی به اوایل انقلاب برمیگردد. بچه محل بودیم ولی تا آن زمان او را ندیده بودم. فرهاد یک سالی از من بزرگتر بود و تا آنجایی که خبر داشتم، در میان خانوادهاش، او طور دیگری بود. در حالی که یکی از برادرانش به خارج از کشور رفته و به نظرم هنوز هم در آنجا سکونت دارد، او عشق خدمت به نظام اسلامی را داشت. همیشه میگفت من مسلمان بعد از انقلاب هستم. این حرفش معنی زیادی داشت و حکایت از تحول روحیاش پس از پیروزی انقلاب اسلامی داشت. چنین تحولی را ما در خیلی از رزمندهها و شهدا دیدهایم.

داوود تاجیک، همرزم شهید

فعالیت هنری

بعد از پیروزی انقلاب تا آنجایی که به یاد دارم، برادرم همیشه در فعالیت بود. به کارهای هنری علاقه داشت و بچههای نوجوان را دور خودش جمع میکرد و برایشان کلاسهای تبلیغی و عقیدتی برگزار میکرد. فرهاد این کلاسها را بهانهای قرار داده بود تا شاگردانی را برای پیروی از اندیشههای حضرت امام(ره) تربیت کند. بعدها جلساتش را به مسجد محله گسترش داد و به همراه شاگردانش، تئاتری را اجرا کردند. خیلی از این بچهها بعدها به شهادت رسیدند.

خواهر شهید

نقد کتابهای شهید مطهری

در اولین روزهای آشناییام با فرهاد، مرا به شرکت در جلسات نقد کتابهای شهید مطهری دعوت کرد. او ابتدا این جلسات را در خانهشان برگزار میکرد تا بچههای محله را با ایدئولوژی انقلاب اسلامی و اندیشههای انقلابیونی چون شهید مطهری آشنا کند، خیلی از بچههای شرکتکننده در این جلسات سن و سال کمتری نسبت به ما داشتند که آن موقع 18 ـ 19 ساله بودیم. این بچهها نوجوانانی بودند که رفته رفته از طریق همین جلسات جذب اندیشههای استاد مطهری و به تبع آن حضرت امام شدند و پس از آن تمام قد در مسیر دفاع از کشور اسلامی ایستادند. تا آنجایی که چندتایی از آنها مثل مجید آرمیون، امیر گلکار، عباس فروزنده و حمیدرضا رمزی به شهادت رسیدند. رمزی در سومار به شهادت رسید و سه تای دیگر همگی در کربلای 5 به استاد شهیدشان فرهاد پیوستند. این چهار نفر در تئاتری که بعدها فرهاد با نام «صبر» کارگردانی کرد نقش ایفا کردند و بعدها با شهادتشان هنری والاتر آفریدند.

همین جلسات بعدها اندیشه تأسیس هیئت فاطمه الزهرا(س) را در ذهنمان روشن کرد. این هیئت هنوز هم برقرار است و هر هفته جلسه دارد.

همرزم شهید

نمایش صبر

تئاتری که فرهاد کارگردانی کرده و به همراه شاگردانش اجرا کرده بودند، صبر نام داشت. هنوز صحنههایی از این نمایش وجود دارد، بعد از این کارهای فرهنگی بود که برادرم وارد سپاه شد و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت. در جبهه هم او به نوعی دیگر فعالیت فرهنگی را دنبال میکرد. از فرهاد دفترخاطراتی برجای مانده است که در آن یاد و نام خیلی از شهدا دیده میشود. ما هنوز کپی این دفتر را به یادگار پیش خودمان نگه داشتهایم.

خواهر شهید

اثر ماندگار

«نمایش صبر» یادش بخیر! چند تا از بازیگران این تئاتر شهید شدهاند. از جمله کارگردانش که خود فرهاد بود. این نمایش و فعالیتهای دیگر را ما در مسجد امام عصر(عج) محلهمان انجام میدادیم. فرهاد روح لطیفی داشت و بعد از آشناییاش با آقای بهزاد بهزادپور که کارگردان نمایشهای معروف شب مهتابی هستند، نمایشنامه «صبر» را نوشت و خودش هم آن را کارگردانی کرد. تصاویری از این نمایش و به نظرم نواری صوتی از صدای بچههای دستاندرکار هنوز برجای مانده است. با توجه به اینکه خیلی از عوامل این نمایش به شهادت رسیدهاند، باید صبر را یک اثر ماندگار از جمع شهدا بدانیم.

همرزم شهید

ورود به سپاه تا شهادت

اوایل سال 59 بود که من و فرهاد برای پیوستن به سپاه اقدام کردیم، ولی چون من یکسال سنم از او کوچکتر بود و از طرف دیگر دفترچه اعزام به خدمت گرفته بودم، مرا پذیرش نکردند و فرهاد به عضویت سپاه درآمد. بعد از آن او در ذیل نیروهای گردان 9 قدر سپاه مدتی در حفاظت فرودگاه مهرآباد بود و بعد از شروع جنگ هم در ذیل بچههای شهید وزوایی به جبهههای غرب رفت و چندین ماه در این جبههها جنگید و در عملیات بازیدراز هم شرکت کرد. فرهاد بجنوردی عاقبت در 6/6/60 در جبهههای غرب به شهادت رسید و به عنوان دومین شهید محله ما شناخته شد. در حالی که هیچ گاه پیکرش یافت نشد و هنوز نیز چشم انتظار یافتن نشانی از او هستیم. فرهاد هنرمندی بود که با شهادتش، زیباترین هنر خود را به منصه ظهور رساند. در حالی که خیلی از وقایع حضور در جبهه را در دفترخاطراتش ماندگار کرد.

همرزم شهید

برگهایی جاودان

از شهید فرهاد بجنوردی دفتر خاطراتی برجای مانده است که با قلم شیوای او نابترین لحظات حضورش در جبههها به ثبت رسیده است. برگی از این دفتر جاودان را تقدیم حضورتان میکنیم: در آنجایی که محسن چریک شهید شده (ارتفاعات افشارآباد) در ارتفاعات بالاتری قرار داریم. دشمن در فاصله 500 الی 600 متری ما قرار دارد و توپخانه آنها به ما خیلی نزدیک است. در بعضی از شبها زمانی (نوعی از گلولههای توپ) بالای سر ما میزنند. قصد ماندن ما در اینجا برای شناسایی است... اینجا تپههای زیبایی دارد. اصلاً غرب (جبهههای کردستان) بسیار زیبا و دیدنی است. انشاءالله جنگ که تمام شد، سفر به این نقاط خوب است. به عنوان مثال پایینتر از ما دشت بزرگی است که محسن چریک در آنجا به شهادت رسید... (سعید گلابخش معروف به محسن چریک از جمله سرداران غرب غریب است که هفت آبان سال 59 در منطقه افشارآباد به شهادت رسیده است).

 

منبع:روزنامه جوان

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار