به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، با گذشت یک هفته از تصویب لایحه الحاق ایران به کنوانسیون تأمین مالی تروریسم در مجلس شورای اسلامی هنوز اظهارات موافقان و مخالفان در رسانههای کشور منعکس میشود.
موافقان عمدتاً بر خارج شدن بهانهها از دست آمریکا جهت تداوم یا افزایش فشار بر کشورمان و امکان قائل شدن حق شرط بهمنظور جلوگیری از تحمیل پذیرش برخی مصادیق تروریسم از سوی این کنوانسیون تأکید دارند و مخالفان نیز درست در نقطه مقابل، افشا کردن چرخه مالی و بانکی کشور را برای نهادهایی از قبیل FATF نه تنها بر فشارهای آمریکا بر ایران بیتأثیر بلکه آن را موجب باز شدن مسیرهای جدیدتری برای واشنگتن جهت هجمه بیشتر اقتصادی بر تهران میدانند، اما مخالفان بهویژه بر تغایر مفهوم و مصداق تروریسم برای کنوانسیونهای بینالمللی و جمهوری اسلامی ایران تأکید میکنند.
آیا مراد از تروریسم و مصادیق اقدامات تروریستی در کنوانسیونهای مرتبط با برنامه جامع گروه ویژه اقدام مالی ـ FATF ـ با ذهنیت دولت و مجلس ایران یکسان است؟
سعدالله زارعی کارشناس مسائل منطقه و سیاست خارجی با استناد به واکنش آمریکا و اروپا نسبت به حملات رژیم اشغالگر قدس به مردم فلسطین و لبنان و متقابلاً دفاع حماس و حزبالله از خود در برابر این حملات به این سؤال پاسخ میدهد.
متن کامل گفتوگو با این تحلیلگر مسائل منطقهای را در ذیل بخوانید:
شما در توئیتی که پس از تصویب لایحه پیوستن جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون بینالمللی مقابله با تأمین مالی تروریسم (CFT) منتشر کردید، نوشتید که حتی اگر شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام هم این مصوبه را رد کنند، مصوبه مجلس طمع آمریکا را در تشدید فشار بر ایران افزایش خواهد داد. به نظر میرسد نکتهای که شما به آن اشاره کردهاید در میان واکنشهای دیگر قدری مغفول ماند و کسی از این زاویه به این مصوبه نگاه نکرده بود، چرا که برخی مخالفان الحاق ایران به CFT با این امید که شورای نگهبان آن را مغایر موازین شرع و یا قانون اساسی تشخیص خواهد داد، تصویب آن را در مجلس به خودی خود زیانبار نمیدانند.
من در آن توئیت نوشته بودم که این ماده واحده که در مجلس تصویب شده است حتی اگر از فیلتر شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام هم رد شود آثار منفی خود را بر منافع ملی ما خواهد گذاشت، چرا؟
به خاطر اینکه آمریکاییها به دنبال خود این مصوبه نیستند، چرا که دولت آقای روحانی اساساً با همه تار و پودش در مسیر اجرای این مصوبه قرار دارد و حتی اگر پیش از تصویب الحاق ایران به CFT هم دولت آمریکا از دولت کنونی مطالبه اطلاعات قید شده در FATF را درباره گردش مالی بانکهای کشور میکرد، حتماً این دولت اطلاعات مزبور را به آمریکاییها میداد؛ کما اینکه این کار را انجام دادند و اسامی خیلی از کسانی که در زمینه تبادلات ارزی در صرافیها مشغول بودند به گروه ویژه اقدام مالی ارائه شد و البته کار غیرقانونی هم بود و اثرات مخربی را هم بر اقتصاد ما داشت.
آمریکا علامتی را که میخواست از تصویب CFT دریافت کرد
پس مسئله آمریکاییها اصلاً تصویب یا عدم تصویب الحاق ایران به CFT و پذیرش برنامه جامع تدوین شده از FATF برای ما نیست، بلکه آنها بهدنبال علامتی بودند برای اینکه اگر فشار وارد آورند نتیجه میگیرند یا نه؟ که تصویب این لایحه برای دولت آقای ترامپ نشانه روشنی بود در این باره.
آمریکاییها بهدنبال خود مصوبه الحاق به CFT نیستند، چرا که دولت آقای روحانی اساساً با همه تار و پودش در مسیر اجرای این مصوبه قرار دارد و حتی اگر پیش از تصویب هم آمریکا از دولت کنونی اطلاعات قید شده در FATF را درباره گردش مالی بانکهای کشور مطالبه میکرد، حتماً این دولت اطلاعات مزبور را به آمریکاییها میداد؛ کما اینکه این کار را انجام داد.
الان دولت آمریکا برای اروپاییها مدرکی برای حقانیت موضع خود در قبال ایران در دست دارد، چرا که اروپاییها میگفتند فشار بر ایران دیگر جوابگو نیست، اما الان آمریکاییها میتوانند با استناد به تصویب الحاق CFT در مجلس شورای اسلامی ثابت کنند که فشارهایشان بر دولت ایران جواب داده است و همین مسئله اروپاییها را ترغیب به آن میکند که همکاری بیشتری با آمریکاییها انجام دهند.
از این رو من در توئیت خود نوشتم که حتی اگر مصوبه مذکور به واسطه عدم تأیید در شورای نگهبان و یا مجمع تشخیص مصلحت نظام به قانون تبدیل نشود، باز هم اثرات مخرب خود را خواهد گذاشت.
شما روند بررسی و تصویب لایحه پیوستن ایران به CFT را در مجلس چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا به نظر شما از نظرات همه کارشناسان در این باره بهره گرفته شد و رایزنیهای کافی جهت اخذ تصمیم دقیقتر در این باره از سوی نمایندگان و کمیسیونهای تخصصی و هیأت رئیسه صورت گرفت؟
ما اساساً از سوی کسانی که الحاق ایران به CFT را مفید میخواندند و در دفاع از آن هم، هم در مجلس و هم در اظهارنظرها سخن گفتند، استدلال قویای ملاحظه نکردیم، شاید بالاترین دفاعی که از این لایحه شد، صحبت آقای ظریف وزیر امور خارجه بود که در صحن مجلس گفت: من تضمین میدهم این لایحه بهانه را از دست آمریکاییها خواهد گرفت.
این سخن بسیار عجیب بود؛ ما از آقای ظریف بهعنوان یک فرد آمریکاشناس توقع نداریم که بگوید اگر ما بهانهای را از دست آمریکاییها بگیریم آنها دیگر با ما دشمنی نخواهند کرد. ایشان که خود شاهد بوده است که در طول این چند سال و از جمله در دوران مسئولیت خودش در سمت وزیر امور خارجه همین نگاه بهانه ندادن به دست آمریکاییها دنبال شد، آیا دشمنی آمریکاییها در طول همین 6 ساله مسئولیت آقای ظریف کمتر از دوران وزارت آقای صالحی و متکی و ... بود؟
آیا این دشمنی، روند کاهشی داشته است و یا اینکه سیر صعودی هم به خود گرفته است؟ پس این را آقای دکتر ظریف قطعاً آگاهی دارند؛ و نکته دوم آقای ظریف اساساً از طرف چه کسی صحبت میکند؟ ایشان میگوید «آمریکاییها بهانهجویی نخواهند کرد»!
ظریف از طرف کدام نهاد آمریکایی ضمانت میدهد؟
ایشان از طرف کدام نهاد آمریکایی ضمانت میدهد؟ چه کسی این کاغذ را به آقای ظریف داده است که اگر الحاق به CFT را تصویب کردید ما دیگر بهانهجویی و دشمنی نخواهیم کرد؟
این واقعاً از ایشان عجیب بود که گویی در نقش سخنگویی وزارت خارجه آمریکا ظاهر شد. با چه مبنای منطقی ایشان از طرف خود و رئیسجمهور آن تضمین را میدهد؟
آیا این ضمانت دادن از سمت آمریکاییها الان که دولت جمهوریخواه و شخصی مانند آقای ترامپ در قدرت است، عجیب است و یا آنکه اساساً تضمین دادن از سوی هر دولتی در آمریکا و یا هر دولت خارجی جای سؤال دارد؟ اگر یادتان باشد آقای عراقچی در زمان مذاکرات برجام گفته بود «امضای کری تضمین است» که تیتر بعضی از روزنامههای مدافع برجام هم شد.
زارعی: شما اصلاً بحث آمریکا را کنار بگذارید.
راجع یک دولتی معمولی دیگر صحبت میکنیم؛ مثلاً دولت الجزایر که همواره هم رابطه خوبی با کشور ما داشته است.
چگونه از سوی یک دولت دیگر میتوان وعده داد؟
وزیر خارجه ما چگونه و با چه منطقی میتواند با اطمینان بگوید که اگر ما فلان کار را انجام دهیم دولت الجزایر هم فلان اقدام را نخواهد کرد؟ چگونه از سوی یک دولت دیگر میتوان وعده داد؟
نکتهای که اینجا به نظر من اهمیت دارد این است که اساساً قضایای برجام و FATF در کشور ما عامدانه جناحی شد به شکلی که منافع ملی در این میان گم شد و الان این ۲ موضوع بهصورت یک دعوای جناحی در جامعه نگریسته میشود.
اروپاییها میگفتند فشار بر ایران دیگر جوابگو نیست، اما الان آمریکاییها میتوانند با استناد به تصویب الحاق CFT ثابت کنند که فشارهایشان بر دولت ایران جواب داده است.
حامیان پیوستن ایران به FATF همه ظرفیت خود را در قالب جناح خود به میدان آوردند، بیانیه دادند، تیترهای پی در پی در روزنامههایشان زدند، سخنرانی کردند و جبههای در دفاع از پذیرش برنامه جامع FATF ایجاد کردند.
در حالی که پیوستن ایران به CFT مقولهای از نوع منافع حیاتی ملی و تمامیت ارضی و ... نیست، بلکه یک مسئله کاملاً معمولی است که میخواهد مشخص کند ما به یک کنوانسیون بپیوندیم یا نپیوندیم؟
این همه کنوانسیون وجود دارد که بسیاری از کشورها به آنها نپیوستهاند، اما این جبهه و بسیج همگانی جناحی برای الحاق به یک کنوانسیون در ایران فکر میکنم در کل دنیا بیسابقه و بینظیر است.
شما فکر میکنید چه انگیزهای را از جناحی کردن پیوستن به یک کنوانسیون دنبال میکردند؟
من فکر میکنم میخواستند با این کار یک خوابآلودگی در جامعه نخبگان فکری کشور ایجاد کنند، تا به تصور اینکه پیوستن به CFT یک دعوای جناحی است نخبگان و کارشناسان بگویند: «ما چرا وارد یک دعوای جناحی بشویم؟» و از ورود به چنین مقولهای خودداری کنند.
یعنی طراحان راهاندازی این جبهه طیفی و جناحی در حمایت از پذیرش FATF هم برای آنکه متخصصان امر را از صحنه اظهارنظر در این باره حذف کنند، بهشدت رنگ جناحی به این مقوله دادند و آن را تبدیل به یک اختلاف و بحث میان اصلاحطلب و اصولگرا کردند و همین تیترهایی که امروز شما این روزها در رسانهها میبینید ... آن هم برای کنوانسیونی که ما را متعهد میکند که یک مجموعه اقدامات را انجام داده و به الزاماتی پایبند باشیم که در نتیجه برخی اختیارات ملی خود را باید از دست خود بگیریم و به نهادهای فراملی بدهیم.
این همه کنوانسیون وجود دارد که بسیاری از کشورها به آنها نپیوستهاند، اما این جبهه و بسیج همگانی جناحی برای الحاق به یک کنوانسیون در ایران فکر میکنم در کل دنیا بیسابقه و بینظیر است.
حال به فرض آنکه به این جمعبندی رسیدهاند که باید این الحاق را تصویب کنند؛ اما این هلهله و شادی دیگر برای چیست؟ و یا اینکه هیاهویی که راه انداختهاند که اگر ایران به CFT نپیوندد منافع ملی به خطر میافتد و نرخ ارز افزایش مییابد و تحریمها باقی میماند و ...
درباره وعدههایی که از سوی جریان مدافع پیوستن به CFT در داخل کشور داده شد، مبنی بر اینکه در صورت الحاق ایران تحریمها لغو میشود؛ واقعاً باید پرسید از طرف چه کسی این وعده را میدهند؟ از طرف آمریکا و اروپا؟
مگر تحریمها علیه ایران ماهیت حقوقی داشته است؟ خیر، یک تصمیم سیاسی بوده.
این تیترها در برخی روزنامهها برای ما آشنا است چرا که هنگام اجرای برجام هم تیترهایی مبنی بر لغو تحریمها و آزادی اموال بلوکهشده ایران در همین روزنامهها دیدیم ...
زارعی: بله، آن زمان هم همین گونه تیتر زدند.
این پرسش مطرح میشود که تحریمهای هستهای آن زمانی که آمریکا در برجام بود و یکی از طرفهای توافق با ایران بود، لغو نشد، حال چگونه در حالی که آمریکا از برجام خارج شده است و ما صرفاً با کشورهای اروپایی در حال گفتوگو هستیم میتوان با تمسک به یک کنوانسیون همانند CFT و مجموعه برنامههای FATF آمریکا و اروپا را متقاعد کرد که تحریمهای ایران را طبق وعده داده شده لغو کنند؟
بله، این نکته بسیار مهم و قابل بحثی است ...
پذیرش برنامه FATF به معنای عضویت نیست
نکته دیگر این است که حامیان پیوستن ایران به CFT میگویند که الحاق ایران در کنار برخی محدودیتها دارای مزایای بسیار است، اما توجه نمیکنند که ایران با مصوبه این هفته مجلس صرفاً مفاد CFT را پذیرفته و برنامههای FATF را برای خود لازمالاجرا کرده است، ولی این به این معنا نیست که FATF ایران را پذیرفته باشد یعنی پذیرش الزامات آنها از سوی ما به معنای پذیرفته شدن ما از سوی آنان برای ورود به مجموعهشان نیست.
ایران با تصویب الحاق CFT درخواست عضویت داده، اما آیا این به معنی این است که به ایران یک صندلی در آن اختصاص داده میشود؟
اختیار اینکه ما چه زمانی عضو FATF شویم در دست وزارت خزانهداری آمریکا است، چه کسی به ایران گفته است که در صورت تصویب الزامات، ایران عضو کنوانسیونهای FATF خواهد شد؟
و چه کسی در این باره بازه زمانی به ایران داده است؟ و باز چه کسی میتواند بگوید در مراحل بعد مجدداً شروط جدیدی برای ما جهت عضویت نخواهند گذاشت؟
اما اینها به مردم گفته نمیشود؛ نمیگویند که ما اطلاعات بانکی خود را بهطور کامل برای وزارت خزانهداری آمریکا افشا کردیم و صورتحساب دخل و خرجهای خود را به آنان گزارش میکنیم، اما مشخص نیست که چه زمانی عضویت ما در FATF قبول میشود و از مزایای آن برخوردار میشویم.
عربستان سالهاست FATF را پذیرفته، اما هنوز پشت در مانده است
در حالی که عربستان سعودی که اتفاقاً هیچ حساسیتی هم بر روی آن ندارند، سالهاست FATF را پذیرفته است، اما هنوز عضویتش پذیرفته نشده است. یعنی هنوز پشت در مانده و اجازه ورود به این کشور ندادهاند. حال حساب کنید به جمهوری اسلامی که اینقدر هم نسبت به او کینه دارند چه زمانی اجازه عضو شدن خواهند داد.
در نتیجه حقیقت درباره FATF به مردم گفته نمیشود بلکه فقط یک تصویر خیالی و دهشتناک از دشمن برای مردم ترسیم میشود تا توجیهی برای پذیرش الزامات گروه ویژه اقدام مالی باشند.
برگردیم به اظهارات وزیر امور خارجه کشورمان در صحن مجلس در روز تصویب CFT ... ایشان گفتند: «نه من و نه رئیسجمهور تضمین نمیدهیم که مشکلات کشور در صورت پیوستن به این کنوانسیون حل شود، اما تضمین میدهیم که بهانههای آمریکا علیه کشورمان از دستش گرفته شود». این در حالی است که در طول این سالها بارها از سوی بعضی کارشناسان و نیز رهبر معظم انقلاب عنوان شده است که دشمن از جمله آمریکا هیچگاه بهانههایش تمامی ندارد و ما هر قدم که عقب بگذاریم او باز پا را فراتر مینهد تا زمانی که همه اندوختهها و داشتههای ما را از ما بگیرد.
به نظرم این به تفاوت نگاهها برمیگردد در جمهوری اسلامی ایران دو نگاه نسبت به مسائل ایران و آمریکا وجود دارد، یک نگاه مبتنی بر این است که آمریکاییها بهدنبال براندازی نظام اسلامی هستند و این سیاست ثابت آنهاست که حتی از استراتژی هم بالاتر است و جدید هم نیست از ابتدا بوده تا انتها هم خواهد بود.
برای این نگاه مستندات فراوانی از خود مقامات آمریکایی وجود دارد از جمله اظهارات صریح آنان.
پس این نگاه در عمل و به صورت میدانی اثبات شده است؟
بله، آنها خود به صراحت میگویند که به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند، همانطور که ایران به دنبال براندازی رژیم صهیونیستی است؛ آیا ما تا به حال این را پنهان کردهایم؟ آیا کسی تردید دارد که ایران اسلامی درصدد برانداختن رژیم اشغالگر قدس است؟
اگر شما میگویید لابی ضد ایرانی در آمریکا در اقلیت است، طرحهای براندازانه دستکم باید 100 رأی مخالف بیاورد که در آن صورت هم باز یک چهارم آراء کنگره میشود. چگونه میتوان از وجود جریان و طیفی در آمریکا مخالف با فشار علیه ایران سخن گفت؟
دقیقاً به همین اندازه در دنیا هم کسی تردید ندارد که سیاستمداران آمریکا بهدنبال برانداختن نظام جمهوری اسلامی ایران هستند، البته در اینکه آمریکاییها موفق هستند یا نه، بحثهایی وجود دارد، ولی اینکه آمریکا نمیتواند با اینکه نمیخواهد متفاوت است.
نگاه دوم درباره مواجهه ایران و آمریکا این است که آمریکا یک واقعیت است و در درون آن یک لابی صهیونیستی ـ. سعودی قرار دارد که با اعمال فشار در هیأت حاکمه آمریکا میخواهند آن را به سمت درگیری با ایران پیش ببرند و بعد هم عنوان میکنند که در دوره جمهوریخواهان معمولاً قدرت این لابی افزایش مییابد و دولت آمریکا را مدیریت میکند، اما در دوره دموکراتها این هیأت حاکمه آمریکا است که لابی مذکور را مدیریت میکند.
بر اساس این تحلیل میگفتند اگر خانم کلینتون برنده شود به سود ماست، چون با ما مدارا میکند و اگر جمهوریخواهان پیروز شوند، شرایط سختی بر روابط دو کشور حاکم میشود.
نتیجه این نگاه این است که آمریکا بهدنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه صرفاً یک جریان در آمریکا این هدف را دنبال میکند و آن جریان دولت و کنگره و اکثریت سیاستمداران آمریکا نیستند، بلکه فقط همین جریان لابی صهیونیستی ـ. سعودی به دنبال آن هدف است که باید از طریق تقویت طیف مقابلش آن را مدیریت کنیم تا این جریان برانداز به حاشیه رود.
این تفکر میگوید باید با آمریکاییها وارد تعامل شد و با به راه انداختن یک لابی به جریاناتی که مخالف لابی ضد ایرانی هستند کمک کرد ... خب ... این یک منطقی در میان بعضی طیفها و چهرههای جمهوری اسلامی است که به آن معتقدند و بهویژه از سالهای 1370 به این طرف مرتب تقویت شده است و بخشهایی از جمهوری اسلامی ایران را هم تحت تأثیر خود قرار داده است.
پاسخ نمیدهند چرا لوایح علیه ایران در کنگره آمریکا فقط یک رأی مخالف میآورد؟
البته این تفکر، پاسخ بعضی سوالهای خیلی ساده را نمیدهد، مثلاً اینکه چگونه یک قانون براندازی علیه جمهوری اسلامی ایران که در کنگره آمریکا مطرح میشود فقط و فقط یک رأی مخالف میآورد؟ و یا حتی بعضاً بدون هیچگونه رأی مخالفی تصویب میشود و گاهی نیز با یک رأی ممتنع؟
اگر شما میگویید لابی ضد ایرانی در آمریکا در اقلیت است، طرحهای براندازانه دستکم باید 100 رأی مخالف بیاورد که در آن صورت هم باز یک چهارم آراء کنگره میشود. چگونه میتوان از وجود جریان و طیفی در آمریکا مخالف با فشار علیه ایران سخن گفت؟
طرحی که اکثریت قریب به اتفاق آراء را در کنگره آمریکا میآورد، یک تصمیم «آمریکایی» است، نه تصمیم منحصر به لابی صهیونیستی؛ هر چند که ماهیت صهیونیستی داشته باشد، اما دیگر یک تصمیم آمریکایی به حساب میآید.
این تصمیم رونالد ریگان بوده است که ما را تحت تحریم شدید اقتصادی قرار دهد. این تصمیم آقای بیل کلینتون بوده است که مهار ۲ جانبه را علیه ایران مطرح کرد. این تصمیم جورج بوش بود که ما را بهعنوان محور شرارت معرفی کرد. این حرف خود باراک اوباما بود که گفت: من اگر میتوانستم پیچ و مهرههای تأسیسات هستهای ایران را باز میکردم و این تصمیم دونالد ترامپ است که تصریح میدارد من در کنار ملت ایران هستم تا نظام این کشور تغییر کند.
اما تفکری که قائل به آمریکایی بودن مصوبات ضد ایرانی کاخسفید و کنگره نیست، در مجلس ما میگوید برای شفافسازی اقتصادی برنامههای FATF را بپذیرید تا مشکلات اقتصادی کشور کاهش یابد.
این تفکر پاسخ نمیگوید که آیا دولت جمهوری اسلامی ایران هماکنون شفافسازی نمیکند؟ مگر در داخل کشور کسی دست شما را برای شفافسازی بسته است؟
جزییات بودجه دفاعی در همه جای دنیا محرمانه است
آن زوایایی از بودجه ما که راجع به آن سربسته صحبت میشود، بودجه امنیتی و نظامی ماست که در همه جای دنیا هم همین گونه با آن برخورد میشود. یعنی عدد آن را همه میفهمند، اما جزئیات آن محرمانه است.
وقتی که در مجلس صحبت از شفافیت میشود، منظور بودجه عمومی کشور که نیست، چرا که همه از آن مطلع میشوند و در دسترس نهادهای نظارتی هم قرار دارد، اما بگویید در حوزه امنیتی و نظامی کدام کشور زیر بار شفافسازی رفته است؟
طرحی که اکثریت قریب به اتفاق آراء را در کنگره آمریکا میآورد، یک تصمیم «آمریکایی» است، نه تصمیم منحصر به لابی صهیونیستی؛ هر چند که ماهیت صهیونیستی داشته باشد، اما دیگر یک تصمیم آمریکایی به حساب میآید.
آیا آمریکاییها در این زمینه شفاف عمل میکنند؟ شما الان به آمریکاییها بگویید چقدر پول صرف حمایت از داعش کردید؟ مگر آقای ترامپ در تبلیغات انتخابی خود نگفت که خانم کلینتون در زمانی که وزیر امور خارجه بود به داعش و القاعده کمک کرده است؟
البته اینجا یک حرف غیرمنطقی دیگر هم بیان میشود که متأسفانه آگاهانه بوده و از روی جهل هم نیست و آن اینکه این شفافیت مالی که در چارچوب CFT و برنامههای جامع FATF تصویب شده است مربوط به چرخه مالی بانکهای ماست و در آن مواردی که ما محرمانه عمل میکنیم، چون در چارچوب شبکه بانکی ما نیست، همانطور که تاکنون در این زمینه عمل میکردیم از این به بعد هم همانگونه عمل میکنیم و موضوع به روال سابق محرمانه باقی خواهد ماند.
آقای عراقچی اعلام کرد که ما در آن مواردی که تاکنون به صورت «چمدانی» پرداخت میکردیم، از این به بعد هم همانطور پرداخت میکنیم، اما این یک مغلطه عامدانه و آگاهانه است، به خاطر اینکه کسی که میخواهد پول را چمدانی بدهد از کجا آورده است؟ این پول باید از یک جایی صادر شده باشد و بعد بهصورت دلار در آمده باشد، یعنی چه نفت باشد و چه صادرات غیرنفتی باید در بازار بیرونی تبدیل به ارز شده باشد و ما به ازای آن وارد سیستم بانکی ما شده باشد.
به محض آنکه کالایی در خارج از کشور فروخته شود همان خریداران و شبکه بانکی، آمار فروش ما را به CFT منتقل میکنند و آنها اطلاعات کاملاً دقیقی دارند از پولی که ما از بابت صادرات دریافت میکنیم و فردای آن روز CFT به ما حکم میکند که گزارش دقیق میزان پولی را که دریافت داشتهایم بدهیم.
اول آمدند گفتند برجام، همه تحریمها را برمیدارد، بعد گفتند صرفاً تحریمهای هستهای را لغو میکند، بعد هم که تحریمهای هستهای لغو نشد، گفتند که اصلاً برجام از اول هم برای لغو تحریمها نبوده است، بلکه صرفاً گام آغازین برای اعتمادسازی بوده است.
این گونه نیست که ما بگوییم «میزان اندکی از پول خود را داخل چمدان گذاشتیم و گزارش آن را هم نمیدهیم و به شما ـ. گروه ویژه اقدام مالی ـ. ربطی ندارد و بقیه آن نیز بدین صورت در شبکه بانکی چرخش داشته است» ... ایران چه با چمدان و چه از طریق سیستم بانکی پولهایش را جابهجا کند باید پاسخ دهد که پولهایش کجا رفته است و همان مقصد پولهای شما باید قابل بازرسی باشد و دقیقاً کنترل میکنند که پولی ایران به فلان گروه داده است، آیا از نظر FATF قانونی است یا غیرقانونی و در فهرست سیاه گروه ویژه اقدام مالی قرار داشته است یا نه؟
علاوه بر آن حتی اگر گروهی که ایران به او پولی داده است در فهرست سفید FATF هم باشد، همان گروه باید پاسخ دهد که این پول را چگونه هزینه کرده است؟
آیا آن گروه هم پول را خرج گروه یا فعالیت مورد قبول FATF کرده است یا در چرخه دیگری عمل کرده است؟
مثلاً بر فرض که حزبالله در لیست سفید و حماس در لیست سیاه باشند، اگر ایران کمکی به حزبالله بکند، گروه ویژه اقدام مالی از حزبالله سوال میکند که کمک ایران را در کجا هزینه کردید؟
CFT آغازی برای ضربه زدن به نفوذ ایران در منطقه است
و این یک آغاز است در زمینه کنکاش دقیق ارتباطات خارجی ایران در حوزه امنیت و اجازه تفتیش در سیستم مالی ما برای ضربه زدن به نفوذ ما در محیط منطقه و بینالملل یعنی همان اصلیترین مسئله آمریکا در منطقه.
اصلیترین مسئله آمریکا در مورد ایران برجام و اقتدار موشکی ما نیست، بلکه نفوذ ایران در منطقه است که محیط بر آنان بهشدت تنگ کرده است و همان جایی است که یک مقام آمریکایی میگوید ایران در عراق سه بر صفر بازی را از ما بُرد.
با جناحی کردن CFT مانع آن شدند که ظرفیت ملی پای کار بیاید و با دعوای جناحی راه انداختن 90 درصد جامعه را عقب زده و بیاثر کردند و مسئله را در یک سطح 10 درصدی محدود نگه داشتند و، چون دولت را در دست دارند با ابزارهای در اختیارشان مجلس را هم با خود همراه کردند.
همین اقتدار منطقه اگر برای ایران نباشد، آشوبهای داخلی میتواند نظام را ساقط کند. چرا اتفاقات داخلی به نظام ما ضربه نمیزند؟ به این دلیل که هر کس از بیرون به ایران نگاه میکند آن را کشوری مقتدر میبیند و اگر این اقتدار نباشد، عناصر شرورتری هم به صحنه خواهند آمد، ترورها در مرزهای ما افزایش مییابد و اتفاقات ناامنکننده، سیر صعودی گرفته، تعلق خاطر مردم هم به نظام کاهش مییابد و در نهایت نظام در یک سراشیبی قرار میگیرد.
اگر کمک ایران به حزبالله لبنان نباشد و نفوذ ایران در منطقه کمرنگ شود، خود ما در داخل مضمحل خواهیم شد. اینها در این صحنه متأسفانه عمداً مسائل را واضح بیان نمیکنند.
منظورتان از «اینها» کیست؟
منظور همانهایی هستند که در داخل از FATF دفاع میکنند، البته من منظورم بهطور دقیقتر همه موافقان FATF نیست، بلکه مقصودم طراحان و خطدهندگان حمایت از آن در کشور است؛ همانها که وقتی با مردم مواجه میشوند یک برجامی را نشان میدهند که کلید حل مشکلات ماست حتی حل مشکل آب خوردن را هم به آن گره میزنند و پس از آن با جناحی کردن موضوع مانع آن میشوند که ظرفیت ملی پای کار بیاید و با دعوای جناحی راه انداختن 90 درصد جامعه را عقب زده و بیاثر میکنند و مسئله را در یک سطح 10 درصدی محدود نگه میدارند و، چون دولت را در دست دارند با ابزارهای در اختیارشان مجلس را هم با خود همراه میکنند و موضوع را همانطور که میخواهند به پیش میبرند.
ماجرا به FATF ختم نخواهد شد
مطمئن باشید که موضوع به اینجا هم ختم نخواهد شد و ما دستکم 10 الی 15 مورد دیگر شبیه CFT خواهیم داشت که یکی یکی رو میکنند و البته به مرور فاصله میان آنها را با هم کاهش میدهند تا اینکه کلّ این پروژه الحاق ایران به سیستم سرمایهداری غربی را به اتمام برسانند.
شما ببینید اول آمدند گفتند برجام، همه تحریمها را برمیدارد، بعد گفتند صرفاً تحریمهای هستهای را لغو میکند، بعد هم که تحریمهای هستهای لغو نشد، گفتند که اصلاً برجام از اول هم برای لغو تحریمها نبوده است، بلکه صرفاً گام آغازین برای اعتمادسازی بوده است.
گویا FATF هم اعلام کرده است که با پذیرش 41 بند برنامه جامع از سوی ایران، تازه گام بعدی آغاز خواهد شد و هیچگونه وعده روشنی به ایران ندادهاند ... اینجا خوب است بحث دیگری را هم مطرح کنیم درباره اینکه آیا همه کشورهایی که برنامه جامع گروه ویژه اقدام مالی یا همان FATF را پذیرفتهاند از هرگونه حمایت مالی از گروههای تروریستی منع شدهاند؟ به عنوان مثال آیا عربستان سعودی در نتیجه پذیرش کنوانسیونهای FATF نتوانست از داعش حمایت مالی بکند؟ و یا اینکه چگونه انگلستان میزبان پایگاه رسانهای گروه تروریستی الاحوازیه است؟
زارعی: تروریسم یک واژه سیاسی است نه حقوقی.
تروریسم از نظر حقوق یعنی اقدامات یک گروه خارج از دولت از طریق بکارگیری سلاح و زور برای به قدرت رسیدن که توأم با تهدید جانی شهروندان باشد.
چگونه سپاه یک گروه تروریستی محسوب میشود؟ آیا سپاه گروهی خارج از حکومت است؟ آیا سپاه با استفاده از زور میخواهد به قدرت برسد و جان شهروندان را تهدید میکند؟ یا آیا حزبالله لبنان امروز جان شهروندان لبنانی را تهدید میکند؟
آنچه امروز از زبان آمریکاییها و نهادهایی که بهگونهای تحت مدیریت آنها هستند، در تعریف تروریسم مطرح میشود غیر از معنای حقوقی آن است و یک معنای سیاسی برای آن درست کردهاند و در حقیقت، ماهیت تصمیم سیاسی پیدا کرده است و بر مبنای آن تصمیم میگیرند، مثلاً جمهوری اسلامی ایران را در فهرست حامیان تروریسم قرار دهند و یا کشور و گروه دیگری از آن خارج شوند.
اگر مبنای حقوقی ملاک باشد ما مُحِق و آمریکاییها محکوم خواهند بود، آمریکاییها در خارج از جغرافیای خودشان عملیات نظامی سنگین کردهاند و دست به اشغالگری زدهاند، اما اینجا آن تعریف حقوقی کنار گذاشته میشود و تعریف سیاسی و الصاقی به میان میآید از این رو آنها که در مجلس پس از تصویب CFT اعلام کردند که ما با افتخار به منع تروریسم رأی دادیم در سادهترین شکل آن این است که اشتباهاً معنای حقوقی تروریست را در نظر گرفتهاند در حالی که این یک مسئله کاملاً سیاسی است.
نمایندگان مجلس هنگام رأی به CFT به چه چیزی توجه نداشتند؟
امروز بخش نظامی حزبالله لبنان در فهرست سیاه غرب قرار دارد. حال، باید از نمایندگان موافق الحاق کنوانسیون بینالمللی مبارزه با تروریسم پرسید که آیا شما به این موضوع هنگام رأی دادن توجه داشتید؟
بعضی از آنها، چون نمیتوانند به صراحت درباره حزبالله لبنان نظر خود را بیان کنند، میگویند منظور از تروریسم در این کنوانسیون، داعش است در حالی که اینگونه نیست و مشخص است که حزبالله لبنان طبق چارچوبهای تعریف شده در غرب از نظر FATF گروه تروریستی محسوب میشوند.
اساساً حزبالله همهاش نظامی است، اعضای حزبالله همه چریکهای جنگی هستند و تفکیک آنها بیمعنی است. هر چند که در کمیسیونهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مشغول باشند، پس تعریف سیاسی بر تروریست خواندن حزبالله حاکم است و «تعریف سیاسی» یعنی «تصمیم سیاسی».
FATF تروریسم و قربانی را به خوب و بد تقسیم کرده است
مضاف بر اینکه تجربه ما میگوید که از نظر غربیها تروریست و قربانی به دو دسته تقسیم میشوند: «تروریست خوب و بد» و «قربانی خوب و بد.»
ما در جهانی زندگی میکنیم که وقتی شخصیتهای فلسطینی مانند شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی توسط بالگردهای اسرائیلی هدف قرار میگیرند و ترور میشوند، اینجا کسی اسرائیل را بر اساس تعریف حقوقی تروریسم محکوم نمیکند، بلکه همین تعریف سیاسی به میان میآید و آمریکا میگوید رژیم صهیونیستی حق دارد از امنیت خود دفاع کند و حق دارد عوامل تهدیدکننده امنیتش را هدف قرار دهد.
حال تروریست و قربانی خوب از نظر غربیها کیست؟ کسی است که عملیات ترور یا قربانی شدن او در چارچوب ایدهال غربیها بگنجد، مثلاً وقتی اسرائیلیها در قُنیطره سوریه کسانی، چون شهید اللهدادی و جهاد مغنیه را که با تروریستها میجنگند موشکباران کنند، چون برای تضعیف ایران و حزبالله است، تروریسم خوب است و باید از او حمایت شود و آن قربانی طرف مقابل قربانی بد است.
برعکس، حزبالله که در برابر تهاجم رژیم صهیونیستی در حال دفاع از خود است، همانند انصارالله که از شهرهای یمن در برابر تهاجم سعودیها دفاع میکنند، محکوم میشود و علیه آن قطعنامه صادر میشود و بهعنوان یک جریان محکوم معرفی میکند، چرا که اینجا مدافع از نظر آنها «بد» و در نتیجه «تروریست بد» است و مهاجم که اسرائیل و عربستان است، چون از نظر غرب، خوب هستند در نتیجه قربانی خوب میشوند.
بنابر این مجلس ما بدون توجه به اینکه تروریسم چگونه در FATF و با نظر وزارت خزانهداری آمریکا تعریف شده است، ماده وارده مربوط الحاق به کنوانسیون بینالمللی مبارزه با تروریسم را تصویب میکند.
منبع: فارس