با حضور محمد رسول ملاحسنی؛

جشن امضای کتاب «یادت باشد» در اراک برگزار می‌شود

جشن امضای کتاب «یادت باشد» با حضور محمد رسول ملا حسنی نویسنده این کتاب در فروشگاه بزرگ کتاب طلائیه برگزار می‌شود.
کد خبر: ۳۱۷۲۶۳
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۷ - ۱۸:۳۳ - 05November 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس در استان مرکزی، جشن امضای کتاب «یادت باشد» با حضور محمد رسول ملا حسنی نویسنده این کتاب در فروشگاه بزرگ کتاب طلائیه برگزار می‌شود.

در همین خصوص وحید جلایی در گفت‌و‌گو با خبرنگار دفاع پرس با اشاره به برگزاری مراسم جشن امضای کتاب «یادت باشد»، اظهار داشت: این آئین با حضور نویسنده این اثر ارزشمند بیستم آبان‌ماه در محل فروشگاه کتاب طلائیه برگزار می‌شود.

وی افزود: یکی از مهم‌ترین اهداف موسسه سفیران طلائیه برقراری پیوند و پل ارتباطی میان نویسندگان استان با نویسنده گان مطرح کشوری است و بی‌شک برگزاری برنامه‌هایی از این قیبل نظیر جشن امضای کتاب می‌تواند این مهم را محقق سازد.

مدیر موسسه سفیران طلائیه اراک تصریح کرد: برگزاری این برنامه‌ها می‌تواند بسترهایی تبادل تجربیات را برای نویسندگان بومی استان فراهم کرده و آنان را به خلق آثار فاخر و ارزشمند رهنمون سازد.

جلایی با اشاره به کتاب یادت باشد، گفت: این کتاب در سه بخش و ده فصل زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی را از زبان همسر وی برای خوانندگان خود روایت می‌کند.

وی ادامه داد: مراسم جشن امضای این اثر ارزشمند بیستم آبان‌ماه ساعت 16 در محل فروشگاه کتاب طلائیه واقع در خیابان محسنی اراک با حضور جمعی از نویسندگان استان مرکزی برگزار می‌شود.

جلایی با اشاره به بخشی از این کتاب گفت: در بخشی از این کتاب می‌خوانیم، سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی خوری؟! » با بغض گفتم: « چرا این طور می‌گی؟ مگه اولین باره میری ماموریت؟! گفت: «کاش می‌شد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هرجا که تونستی زنگ بزنی, من هر روز منتظر تماست می‌مونم منو بی خبر نذار». با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم, لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب سلام الله علیها هر کجا تونستی تماس بگیر.

گفت: «جور باشه حتما بهت زنگ می‌زنم, فقط یه چیزی, از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب می‌شم». به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می ‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چند باری بلند بلند گفت: یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها