گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس- رسول شادمانی؛ در شمارۀ چهارم خواندید که جنگ سراسر کشور را فراگرفته بود. نبردی به عظمتِ جنگ جهانی دوم. طی سالهای 1318 تا 1324 شمسی، جنگ جهانی دوم اغلب کشورها را تحت تاثیر خود قرار داده بود. جنگی شوم و ویرانگر همانند تمام جنگها که سرانجام در سال 1320 به دلیل موقعیت ژئوپلتیکی ایران در منطقه، منجر به اشغال تهران توسط نیروهای منصوب به متفقین شد. مردم تهران و بالطبع سراسر ایران در تَبِ جنگ میسوختند. فشار متفقین به ویژه انگلیس درپی اشغال تهران، منجر به خلعِ رضاخان پهلوی از سلطنت و به قدرت رساندن ولیعدش، محمدرضا شد. جنگ همچنان ادامه داشت و شرایط سخت و تلخ اجتماعی و سیاسی بر کشور حاکم بود. سینما و سالنهایش در ایران کمفروغتر نیز شده بودند.
برخلاف ایران، در اروپا و امریکا سینما که حالا حدود نیم قرن از تولدش گذشته، همزمان با وقوع جنگ جهانی دوم اعتباری استراتژیک و بیش از پیش تعیین کننده یافته بود. جایگاه تبلیغ و بهرهبرداری تبلیغاتی از سینما در دلِ این جنگ خانمانسوز آشکارا نمایان شد. امریکا بهعنوان کشوری که بیشترین بهره را از وقوع جنگ دوم جهانی برد، پیش از آنکه وارد معرکۀ جنگ شود سینمایش را به میدان فرستاد. کارخانۀ رویاسازی هالیوود که پیش از این درپی ایجاد تفریح و سرگرمی در ژانرهای مختلف به تولید فیلم و عرضۀ آن به بازار جهانی مشغول بود، وظیفه و مسئولیتی فوق استراتژیک را عهده دار میشود و آن ورود فاتحانۀ امریکا به کارزار جنگ جهانی دوم و معرفی این کشور به عنوان اَبرقدرت نوین جهان بود.
دولتمردان امریکایی برای نفوذ در کورانِ جنگ جهانی و رسمیت بخشیدن بر قدرت خود در عرصۀ بینالمللی، بیش از آنکه از باروت و مهمات جنگی کمک بگیرند، انبوهی از آثار سینمایی را روانهی اذهان جهانیان ساخته و فضای ذهنی ساکنان زمین را به تسخیر خود درآوردند. آنها در طی دوران جنگ برای ورودشان به موازنۀ قدرت جهانی علاوه بر رونمایی و معرفی ابزارآلات جنگی تولید شده در کارخانجات مهمات و اسلحه سازی خود، سود سرشاری را از فروش این تسلیحات کشتار جمعی به جیب زدند و بر این اساس کشورهای بسیاری را وامدار و بدهکار خود کردند. اما در این میان نقش اصلی در ترسیم اَبرقدرتی ایالات متحده در عرصهی دیپلماتیک، محصولِ پروپاگاندا و فعالیت هوشمندانهی رسانههای امریکایی و بالاخص صنعت سینمای این کشور بود که با تولید فیلمهای متعدد و پُرداکشن سینمایی، ذهنیت جامعهی جهانی را بر باورپذیری اَبرقدرتی این کشور منعطف ساخت و در عین حال به شهروند امریکایی القا نمود که بر تمام جهانیان برتری دارد.
جنگ جهانی دوم نیز سرانجام همانند تمامی جنگها با ثبت فجایع آن بر تارک تاریخ به پایان رسید و این سالهای سخت نیز بر ایران گذشت. جنگ قابلیتی متفاوت، اعتباری دوچندان و حاکمیتی تعیین کننده به سینما داده بود. حالا دیگر سینما زبان دیپلماسی کشورها و قدرتهای سیاسی جهان بود.
با به قدرت رسیدن امریکا درپی جنگ جهانی دوم و انحلال برخی قدرتهای سیاسی، جهان به دو قطبِ بلوک شرق و غرب به رهبری اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا تقسیم شد و دورانِ جنگی بدون تسلیحات نظامی تحت عنوان جنگ سرد آغاز شد. سینما به مهمترین سلاح این نبرد دو قطبی در جهان مبدل شد. سینما به مثابه خاکریز، و فیلم در قامت جنگ افزار بود. امریکا در این میدان از ابزاری پرقدرت به نام هالیوود برخوردار بود و از آن بهره میبرد.
در ایران نیز با پایان جنگ، نگاهِ خسته و مضطرب مردم دوباره معطوف به سینما شد. سینما معنایی فراتر از ابزار تفریح و سرگرمی یافته بود، اما گویی تفسیر درستی از این معنا در ایران برای این هنر پیشتاز و شگفت انگیز نشده بود.
در پی تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی در ایران پس از جنگ دوم جهانی و در دورهی محمدرضا پهلوی، روابط دیپلماتیک ایران با دول غربی، کشور را به سوی مناسبات جدید در دنیای بعد از جنگ هدایت میکرد. حاکمیت در تلاش برای توسعه و جبران عقب ماندگیهای ناشی از جنگ و بی کفایتی حاکمان پیشین، چاره را در نزدیک شدن به دروازههای غرب میدید. تلاش قدرت حاکم بر شبیه سازی جامعه در ابعاد اجتماعی و فرهنگی به جوامع غربی و اثرپذیری از آن، بی وقفه صورت میگرفت. از نمای ساختمانها و چهرهی خیابانها گرفته تا نوع پوشش، بیان و حتی رفتار مردم. برای همه چیز مدلها و نسخی غربی تعیین و ارائه شده بود.
سینما این هنر اغواگر و مهیج، به عنوان اثرگذارترین و در عین حال پرطرفدارترین رسانه، در این روند برای حاکمیت از جایگاهی ویژه و متعالی برخوردار بود. هیچ چیز به اندازهی سینما نمیتوانست نقشهی طراحی شده برای ایجاد ساختار جدید در جامعه بسوی مدرنیته را اجرایی و عملی نماید. اتفاقی که با اندکی درایت میتوانست مسیری کاملاً متفاتی را طی کند.
در دورهای که سینما جایگاهی فراتفریحی و تعیین کننده برای دولتها و ملتها به عنوان موازنهی قدرت، در پی تحکم و ارتقاء علوم سیاسی، دانش فرهنگی، بینش اجتماعی و الگوی اقتصادی جوامع یافته بود، ایرانِ پیشتاز در پذیرش سینما، برخوردار از مردمی متمدن، میتوانست با مدیریت و استراتژی قدرت حاکم، از سینما در راستای دوام و قوامِ سرزمینی با فرهنگ کهن در تلاش برای پیشرفت و توسعه و تعالی به بهترین نحو ممکن بهره برداری نماید.
سینما در ایران در سالهای پس از جنگ جهانی تا حوالی دهۀ 40 برای هدایت کشور به سوی تمدن بزرگ و رسیدن به دروازههای غرب پذیرای بیشترین فیلمهای اروپایی و امریکایی – با کمترین سانسور – بود. در این میان، تولیدات داخلی نیز روایتهایی متاثر از فیلمهای غربی را به تصویر میکشیدند. ابتذال باریکترین مرز خود را با سینما در این سالها میدید. سینما دیگر با اصالت و فرهنگ بیگانه شده بود. ابتذال در فیلمهای سینمایی به حدی رسیده بود که بسیاری از خانوادهها تمام تلاش و مراقبت خود از افراد خانواده را در ممنوعیت ورود به سالنهای نمایش به کار میگرفتند.
از مشهورترین آثار تولید شدهی دهۀ 30 سینمای ایران میتوان به فیلمهایی همچون؛ لغزش (مهدی رئیس فیروز)، مشهدی عباد (صمد صباحی)، چهارراه حوادث (ساموئل خاچیکیان)، امیرارسلان نامدار (شاپور یاسمی)، جنوب شهر (فرخ غفاری)، شبنشینی در جهنم (ساموئل خاچیکیان)، لات جوانمرد (مجید محسنی) و ... اشاره کرد. از دیگر رویدادهای این دوره، تولید فیلم سینمایی مرجان به کارگردانی "شهلا ریاحی" به عنوان نخستین کارگردان زنِ سینمای ایران، و برگزاری نخستین جشنوارۀ سینمایی کشور تحت عنوان گلریزان قابل اشاره هستند.
دهۀ 40 آبستن حوادث و وقایع مهمی برای سینمای ایران است که در شمارهی بعد به آن خواهیم پرداخت.
ادامه دارد ...
انتهای پیام/ 130