به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از تسنیم، شهر بهبهان یک هزار و 104 نرگس خوشبو تقدیم انقلاب کرد که در روزهای جنگ هشت ساله دفاع مقدس یک به یک با لبیک به ندای بتشکن زمانشان پس از نامآوری در میادین نبرد جام شیرین شهادت را نوشیدند. افتخار بهبهان به لقب شهر سرداران شهید است که فرماندهانی همچون بقایی، دقایقی، علیمومن طیبی، صدراله فنی، پیشبهار و دهها فرمانده دیگر که ستارههای روی دوششان در آسمانها چشمک میزنند.
فرماندهانی، چون سردار شهید مهدی مستوی در پشت پرده گمنامی و فرار از اسم و رسم در جبهههای نبرد حق علیه باطل به دفاع از کیان ایران پرداخته و امروز هیج نامی از آنها به میان نیست.
عین الله مستوی دوست و پسر عمومی شهید مهدی مستوی در گفتوگویی اظهار داشت: آقا مهدی 21 فروردین 1342 در دامان مادری صبور چشم به جهان گشود و بر سفرهی مرد زحمتکشی که نام و رسم او زبانزد خاص و عام بود قد کشید و به سن 19 سالگی رسید.
وی افزود: ما مهدی را هیچوقت بدون آقا صدا نمیزدیم، چون او نمونه بارز انسان آسمانی بود و همهی افرادی که با او در ارتباط بودند این مسئله را به خوبی حس میکردند و کسی به خود اجازه نمیداد به اسم کوچک او را صدا بزند.
همنشین سردار شهید عنوان کرد: آقا مهدی صفات اخلاقیات زیادی داشت که ما حتی بعضی از آنها را تا روز شهادتش هم نمیدانستیم و بعدها در محافل به نقل از دوستان و همرزمان شهیدش درک کردیم که اشک بر گونههای همه جاری میکرد.
وی گفت: روزهای انقلاب از تب و تاب نمیافتاد و شبها را در مسجد و دوستانش میگذراند تا به نور سخنان امام پیبرد و این شد آغاز راه، راهی که آقامهدی 19 ساله را به فرمانده گروهان الصف مبدل کرد و از او به نام فرمانده مهدی نام ببرند.
پسر عموی شهید بیان کرد: کودکی من و آقا مهدی با هم میگذشت، چون منزل ما در خیابان جوانمردی کنار هم بود و او بیش از همه به من علاقه داشت و آرام آرام دوست داشتن بی حدی بین ما جاری بود بطوری که هر وقت مرخصی داشت اول زنگ منزل ما بصدا در میآمد.
مستوی تصریح کرد: یاد دارم روزهای شلوغ انقلاب بود و ما مدرسه بودیم متوجه شلوغی در مدرسه شدم و متوجه شدم آقا مهدی عکس شاه مخلوع را شکسته و از مدرسه فرار کرده که به دست ماموران ساواک دستگیر نشود.
وی ادامه داد: او بعد از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و بعد از آن به سپاه رفت و در تیپ تکاور 15 امام حسن مجتبی (ع) مشغول بکار شد که پس از آن نیز با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در 9 اسفند 1361 به خیل عظیم شهدا پیوست.
دوست شهید مستوی اظهار داشت: او یک دوچرخه داشت که شبها همیشه پشت درب منزل میگذاشت که همیشه ما معترض میشدیم، اما همیشه با لبخند میگفت: شاید کسی نیاز داشته باشد و هر وقت صحبت از حقوقش میشد بحث را منحرف میکرد که بعدها دوستانش نقل میکردند به قدر نیاز نگه میداشت و مابقی را بین فقرا تقسیم میکرد.
وی افزود: یاد دارم یکبار که از او مسئولیتش در جبهه را جویا شدم با تبسم گفت: «من کفش رزمندگان واکس میزنم و چای میریزم» و بحث را عوض کرد که ما بیشتر از او در مورد فعالیتش نپرسیم، ولی در تشییع پیکرش همه از خاطرات فرمانده شهیدشان نقل خاطره میکردند و در آنجا فهمیدیم او فرمانده بود نه یک کفاش!
مستوی بیان کرد: آقا مهدی پس از شهادت خلبان احمد وتری به فرماندهی گروهان الصف منصوب شد و پس از آن در عملیات والفجر مقدماتی و شیب نیسان با اصابت ترکش خمپاره به سرش شهید شد و تا لحظه خاکسپاری خون او جاری بود.
در انتها با لبخند بیان کرد: نام اولین فرزندم را مزین به نام مهدی کردم تا نامش برای همیشه بر زبان جاری باشد.
بر اساس این گزارش پس از فوت پدر شهید مادر سرافراز سردار شهید در سال جاری به دیدار فرزند شهیدش پیوست.
انتهای پیام/ 112