به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، اسارت رزمندگان ایرانی در بند رژیم بعث عراق پُر است از ناگفتههای تلخ و شیرینی که خاطرات متفاوتی را رقم زده و در هر موقعیت آنان را با شرایطی خاص مواجه کرده است، خاطراتی که امروز میتواند درس بزرگی از مقاومت و ایستادگی در برابر دشمنان برای جوانان کشورمان باشد. صادق مهماندوست از آزادگان هشت سال دفاع مقدس، متولد سال 1344 و بازنشسته آموزش و پرورش است که سال 61 در عملیات خیبر و در دومین اعزام خود به جبهه های جنگ به اسارت دشمن درآمد. در ادامه بخشی از خاطرات وی از روزهای اسارت را می خوانیم.
در ایام آغازین اسارت و به دلیل شدت گرفتن درگیریها در مناطق جنگی و انجام عملیات خیبر درسال 62، تعداد بسیار زیادی از رزمندگان با بدنی مجروح و زخمهای شدید به چنگال مزدوران بعثی گرفتار آمدند به گونهای که نزدیک به 2 هزار نفر، فقط در 2 آسایشگاه قرار داشتند که همگی به اشکال مختلف مجروحیت داشتند از اصابت تیر و ترکش در بدن گرفته تا قطع عضو و شکستگی دست، پا و سر و ...
تعداد زیاد مجروحین باعث شده بود تا عراقیها 2 آسایشگاه (هشت و نه) را مخصوص مجروحینی قرار دهند که بسیاری از آنها دچار شکستگیهای شدید بهویژه از ناحیه پا بوده و امکان حرکت را نداشتند. مابقی مجروحین هم تقریباً در وضعیتی مشابه آن و این وضعیت دردآورموجب شده بود که برای هر کدام از این 2 آسایشگاه، 10 نفراز بین مابقی اسرا تعیین کردند تا به کارهای مجروحین رسیدگی کرده وکمک حال آنها باشند. کارهایی از قبیل: نظافت آسایشگاه، کمک برای درمان و پانسمان، گرفتن غذا از آشپزخانه، شستن رخت و لباس بچهها و دیگر اموری که مجروحان خودشان قادر به انجام آن نبودند.
چیزی که در این فضا بسیار زیبا بود اوج گذشت و ایثار این 10 نفر بود که در عین تحمل سختیهای اسارت و شکنجهها و کتکهای مزدوران بعثی با دلی سرشار از عشق و خلوص به خدمت آن مجروحین و جانبازان میپرداختند و با اخلاص و اشتیاق زایدالوصفی، صبح و شب مستمرا به کار در این آسایشگاهها مشغول بودند به گونهای که بسیاری از بچه های مجروح آن 2 آسایشگاه سلامتی خود را مدیون زحمات این بچهها میدانند.
یکی از آزار دهندهترین حوادث و خاطرات اذیتهایی بود که عراقیها در حق اسرای مجروح اعمال میکردند به گونهای که نه تنها آنها را به بیمارستان نمیبردند تا تحت مداوای اصولی قرار گیرند، بلکه علیرغم مشاهده جراحت در بدنهای این عزیزان، از کتک زدن و ضرب و شتم آنها هم ابا و شرم نمیکردند.
چه بسا به علت جراحت بسیاری از بچهها از ناحیه پا، امکان سرعت عمل و فرار از دست کتکهای با کابل و شیلنگ و... مزدوران در هنگام آمار و سرشماری میسر نبود و همین امر موجب میشد که بچهها ضربات و کتک بیشتری را تحمل کنند. ضمنا درمحیطی که اسرای مجروح قرار داشتند، ابتدایی ترین امکانات زندگی و مداوا هم به ندرت یافت میشد.
مخصوصا در زمستانها که در منطقه موصل عراق شدت سرما و برودت هوا بالا بود امکانات گرمایشی یا نبود یا امکانات بسیار محدود، کم و ناکافی بود. شبها بسیاری از بچهها از سرما به خود میپیچیدند و حتی در هنگام آمار که حدود 10 دقیقه طول می کشید، بنا به دستور بعثیها و الزام آنها، پنجرههای آسایشگاهها باید باز میشد و پنکه سقفی نیز روشن، چرا که مبادا بوی ناشی از عفونت جراحت بچهها، مشام مزدوران بعثی را بیازارد، حتی اگر اینکار موجب اذیت و درد بیشتر مجروحین و زخمیهای اسارت میشد که از شدت سرما، ساعتها به خود میپیچیدند و با درد و رنج بسیار با جراحتهای خود دست و پنجه نرم میکردند.
انتهای پیام/ 141