مدفنش را پیش از شهادت نشان داده بود

در تاریخ 29/1/46 در آبادان مصادف با هفتم محرم در خانواده «جوان» فرزندی به دنیا آمد.
کد خبر: ۳۴۵۵۲
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۹ - 24November 2014

مدفنش را پیش از شهادت نشان داده بود

به گزارش دفاع پرس، پدرش برای سالم به دنیا آمدن فرزند نذر و نیاز کرده و از امام حسین(ع) مدد خواسته بود، وقتی که فرزندش به دنیا آمد نامش را حسین گذاشتند.

حسین جوان پسری متدین، مهربان و دلسوز بار آمد تا جایی که همگان شیفته اخلاق و منش او شده بودند. حسین پس از به پایان رساندن تحصیلات خود در سن 19 سالگی برای اولین بار به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شد، البته او عشق به جبهه را از 15 سالگی در سر میپروراند اما پدر و مادرش به شدت با رفتنش مخالفت میکردند.

آنها میگفتند: تو اصلا آماده نیستی، باید کمی صبر داشته باشی. حسین هم حرفهای خانوادهاش را قبول کرد و بر این اعتقاد بود که رضای خدا در رضای پدر و مادر است. اما چهار سال بعد در حالی که از لحاظ نظامی و جسمی خودش را آماده کرده بود با اجازه پدر و مادرش به جبهه رفت. او علاوه بر این کارها یک دوره آموزش امدادگری از طریق هلال احمر را فراگرفت. در این مدت در پایگاه مسجد صاحبالزمان(عج) بسیار فعالیت داشت.

یکی از دوستانش تعریف میکند: روزی با حسین به دارالرحمه رفتم. او در یکی از قبرهای آماده شده خوابید و گفت اینجا جای ابدی من است و دقیقاً چند مدت بعد وقتی شهید شد او را در همین قبر دفن کردند و من به بزرگی خدا بیشتر از پیش ایمان پیدا کردم.

خواهر شهید نیز بیان میکند: وقتی به پدر حسین خبر شهادتش را دادند، هفت قدم به جلو برداشت و دستها را به سوی آسمان دراز کرد و گفت: خدایا شکرت که به آرزویش رسید. شبی که میخواست برای آخرین بار به جبهه برود به حمام رفت، به مادرش گفت برایم حنا بیاور میخواهم حنا ببندم. دیگر برنمیگردم. مادر میخواهم بروم پیش خدا. آخرین حرف حسین این بود: «پدر و مادر عزیزم دیدار ما در بهشت». این را گفت و رفت...

این خواهر شهید ادامه میدهد: حسین همیشه برای افراد تهیدست غذا میبرد و من هم برای اینکه غرورش نشکند هیچ وقت از این موضوع به دیگران چیزی نگفتم. در لحظه آخر که به جبهه میرفت از او پرسیدم: کجا میخواهی بروی داداشی؟ زود برمیگردی؟ حسین با خندهای آرامشبخش گفت میخواهم بروم آن دنیا، شفاعتخواهتان بشوم. زود همدیگر را میبینیم!

 

منبع: جوان

نظر شما
پربیننده ها