به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از «روزنامه جوان»، شهید امنیت «فردین سنجریبنستانی» متولد ۲۱ خرداد سال ۶۷ و اهل «جیرفت» کرمان بود. وی عاشق اهل بیت (ع) و خادمالحسین (ع) بود. مداحیها و روضههای جانسوزش در مرثیه اباعبداللهالحسین (ع) شور حسینی را در دلها به اوج میرساند.
حدود سه ماه پیش شهید سنجری در یکی از عملیاتهای تعقیب وگریز قاچاقچیان موادمخدر جیرفت، پس از درگیری و اصابت تیر به بازویش مجروح شد و اشرار با خودرو از روی او عبور کردند. این شهید بزرگوار مزد خدمات خالصانهاش را با شهادت گرفت و در ۱۸ خرداد ماه ۹۷ به شهادت رسید. پیکر شهید فردین سنجری بر دست مردم روزهدار تشییع و سپس در گلزار شهدای شهرستان جیرفت به خاک سپرده شد. این مراسم با حضور پرسنل انتظامی جنوب استان همراه بود و مادر شهید در مراسم تشییع از مردم برای فرزند شهیدش طلب حلالیت کرد. با هم بخشهایی از زندگی این مداح شهید را از زبان دوست شهید مرور میکنیم.
لبخند بچهها
بارها دیده بودم که چقدر نسبت به بچهها مهربان است. دوست داشت به هر طریقی شادشان کند. حضانت بچهای را قبول کرده بود و هر ماه مبلغی را از حقوقش برای آن بچه کنار میگذاشت. یک بار عکس آن بچه را به خانه آورد و به من نشان داد. گفت: «ببین این بچه، پسر ماست.» وقتی این حرف را میزد شادی عجیبی را در چشمهایش حس میکردم. بارها دیده بودم وقتی گوشه خیابان بچههای دستفروش را میدید، چقدر حالش آشفته میشد. میرفت نزدیک بچهها حال و احوالشان را میپرسید. با آنها صحبت میکرد. پولی برای خودشان در جیبشان میگذاشت. حتی گاهی با آنها بازی میکرد تا خنده را به لبهایشان بیاورد.
وقتی لباس پلیس تنش بود این حسش بیشتر میشد. نسبت به آن بچهها احساس مسئولیت داشت. یکبار یکی از آشنایان دور وقتی فردین را در لباس پلیس دید، فرزندش را نشانمان داد و گفت که پسرش خیلی از پلیسها میترسد. فردین لبخند زد و با مهربانی با آن پسربچه صحبت کرد. کمکم با هم آشنا شدند و عکس گرفتند. روز بعد، فردین برای آن پسربچه هدیهای خرید؛ یک دست لباس فرم نیروی انتظامی همراه با اتیکتی که اسم آن بچه روی آن درج شده بود. وقتی هدیه را به آن پسر داد، آنقدر خوشحال شد که چهرهاش دیدنی بود. بعد از آن رابطهشان خیلی صمیمی شد. مدتی بعد برای آن پسر بچه حادثهای رخ داد و دستش شکست. هر کار میکردند راضی نمیشد دستش را گچ بگیرند. میگفت اول باید با فردین صحبت کند. با فردین تماس گرفتند و ماجرا را برایش تعریف کردند. فردین که با پسربچه صحبت کرد، راضی شد؛ آرزوی همیشگی فردین این بود که لبخند را روی لب تمام کودکان جهان ببیند.
واقعیترین خدمتگزار
اگر نیازمندی را میدید، نمیتوانست ساده از کنارش عبور کند. فقیری را در شهر میشناخت که وضع زندگی خوبی نداشت. معلول بود و روی ویلچر مینشست. شغلی نداشت و به سختی گذر عمر میکرد. فردین خودش به تنهایی مسئولیتش را به عهده گرفت. منتظر نبود که خیر یا ارگانی پیدا شود تا آن معلول را تحت پوشش قرار بدهد. خودش برای آن مرد غذا میبرد، کارهایش را انجام میداد، برایش سرویس شخصی گرفته بود که برای جابهجایی در شهر راحت باشد و کارهایش را انجام دهد. اگر به چیزی احتیاج داشت خود فردین برایش حل میکرد. لاستیک ویلچرهایش را عوض میکرد. گاهی اوقات حتی او را سوار ماشین خودش میکرد و در شهر میچرخاند. نمیخواست آن شخص به دلیل معلولیت و وضعیتش زندگی سختی داشته باشد. گاهی اوقات با خودم فکر میکردم بعضی آدمها چطور میتوانند تا این اندازه مهربان و سخاوتمند باشند.
فردین واقعاً خدمتگزار مردم بود. از شغلش راضی بود و رضای خدا را در رضایت مردم میدید. میگفت وقتی مردم شاد باشند و در امنیت زندگی کنند، خوشحال میشود. فردین جوانمرد، شجاع، خوش برخورد و صمیمی بود. مادرش در تشییع پیکرش از مردم برای فرزند شهیدش طلب حلالیت کرد و در نهایت شهید امنیت در گلزار شهدای شهرستان جیرفت آرام گرفت.
انتهای پیام/ 113