گفت‌وگو با بانوی تبریزی داغدیده از شهادت همسر و برادر؛

زمان جنگ پذیرای مجروحین می‌شدم/ سال‌ها منتظر پیکر همسرم ماندم

بانو قویدل می‌‎گوید: چون در ابتدای آغاز جنگ تحمیلی پرستار زیاد نبود، وقتی مجروحین را به بیمارستان سینا تبریز انتقال می‌دادند، آنجا به صورت افتخاری امدادرسانی می‌کردم.
کد خبر: ۳۶۳۹۰۹
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۲ - 27September 2019

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان شرقی، اگرچه عنوان شهید بر تارک تمامی ارزش ها می‌درخشد اما دیدن این قله نور نباید ما را از توجه به کسانی این نورانیت از آنها نشأت گرفته و بدون آنها و تأثیرگذاری بی‌بدیلشان، امکان به‌وجود‌آمدن چنین نورانیتی وجود نداشت، غافل کند.

آری، مادران و همسران شهدا، الگوی صبر، مقاومت و ایستادگی بوده و یادگاران گهرباری هستند که همواره شایسته تقدیر و سپاسگزاری‌ جامعه بوده و خواهند بود. بی‌تردید خلوص و تلاش‌هایشان، الگویی برای نسل جوان کشور هستند.

مادران و همسران شهدا در طول ۸ سال دفاع مقدس حماسه‌های جاویدی ساختند که تاریخ همیشه از آن یاد خواهد کرد. آنان با صبر و استقامت خود دشواری ها را تحمل کردند. اگر حماسه همسران شهیدان که بسیاری از آنان نوعروس بودند، نبود معلوم نیست چه بر سر این خاک و نظام اسلامی می‌آمد اما آنها مردان و همسران خود را همچون رباب، لیلا و زینب کبری برای حضور در خط مقدم جبهه تشویق می‌کردند.

سه روز روزه به شکرانه ورود امام(ره) به کشور

خانم قویدل، همسر شهید مقصود نظرپور و برادر شهید قویدل از یک خانواده ای با پیشینه مبارزاتی انقلابی است. او یکی از این شیرزنانی است که دستگیری های مداوم برادر خود توسط ساواک و شهادت همسر خود در اوج جوانی را تجربه کرده است. او علاوه بر مبارزه با بدحجابی تحمیلی در مدرسه توسط امال رژیم طاغوت، در راهپیمایی ها علیه شاه، در صفوف ابتدایی بود و به گفته خود بعد از ورود امام(ره) به ایران در بهمن ۵۷، به شکرانه این پیروزی سه روز روزه گرفته است.

قویدل در دوران دفاع مقدس نیز از پای ننشسته و علاوه بر روانه کردن همسر خود به جبهه های حق علیه باطل، در امداد رسانی به خط مقدم از خودگذشتگی ها کرده تا به این ملت آبرو و عزت بخشد.

این شیر زن تبریزی در خصوص نحوه آشنایی خود با شهید نظرپور می گوید: شهید نظر پور قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت های انقلابی می کردند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در آموزش و پروش و سپاه مشغول بود و شب و روز کار می کرد تا اینکه در سال ۵۹ ازدواج کردیم و در سال ۶۱ هم عازم جبهه شده و در عملیات مسلم ابن عقیل در ۱۱ مهر به شهادت رسیده و پیکرش بعد از ۸ سال به کشور بازگشت.

وی که خواهر شهید نیز می باشد، در مورد شهادت برادرش چنین می گوید: برادرم روحانی بود و مبارزات انقلابی داشت و از سال ۵۵ وارد حوزه شده بود و از اوایل شروع جنگ تحمیلی همیشه در جبهه های جنوب یا در لبنان و سوریه حضور داشت و در ۲ بهمن سال ۶۴ در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید.

قویدل از همراهی و همپایی خود با همسر شهیدش گفته و می افزاید: دوران نامزدی را باهم کار می کردیم و شب ها در سپاه می ماندیم و تایپ می کردیم و صبح ها همسرم به مدرسه رفته و من به کارهای دیگر می رسیدم، به منازل مردم نفت می بردیم و به رزمنده ها کمک کرده و به بچه ها می رسیدیم. برای رزمنده ها لباس می دوختم.

وی به دیگر عرصه های خدمت خود در پشتیبانی از جبهه ها اشاره کرده و می گوید: چون در آن زمان پرستار زیاد نبود وقتی مجروح ها را به بیمارستان سینا تبریز منتقل می دادند آنجا رفته و کمک می کردم. دوره پرستاری را دیده بودم و به بعضی مجروح ها که نمی توانستند غذا بخورند به آنها غذا می دادم. ۲۴ ساعته فقط کار می کردم و حتی برای ناهار و شام خوردن فرصت نمی کردم و فقط یک بیسکویت می خوردم.

روح الله زنده نماند تا هیچ یادگاری از مقصود نداشته باشم

همسر شهید نظرپور خاطر نشان می کند: دلم می خواست جبهه بروم ولی نتوانستم چون گفتند فعالیت شما در اینجا بیشتر از جبهه است و شهید نظرپور هم چون می دانستند زیاد عاطفی و احساساتی هستم می گفتند شما اگر بروید جبهه نمی توانید طاقت بیاورید.

او در مورد فوت فرزند اول خود چنین می گوید: یک ماهه باردار بودم و همسرم در جبهه بود، ولی وقتی بچه به دنیا آمدند فوت کرد، شاید خواست خداوند اینطور بود، قرار گذاشته بودیم اگر بچه پسر باشد اسمش را روح الله بگذاریم اما امروز از شهید هیچ یادگاری ندارم. بچه وقتی مرده به دنیا آمد، آوردند او را ببینم، شبیه پدرش بود، آن شب مقصود اصلا تنهایم نگذاشت و تا صبح کنار من بود.

قویدل ازدواج خود با شهید نظرپور را عاشقانه توصیف کرده و می گوید: شهید با برادرم دوست بود. کوهنورد و ورزشکار بود، با برادرم قرار گذاشته بودند به کوهنوردی بروند، برادرم گفته بود من کوله پشتی دارم برو از خانه ما بگیر. موقع اذان بود در را زد، همیشه موقع زنگ خوردن خانه مان، چادر یا روسری سر می کردم و من در را باز کردم. دیدم روبروی در کسی نیست وقتی این طرف برگشتم دیدم جوان نورانی ایستاده است. من به او نگاه کردم او هم به من نگاه کرد و چند دقیقه ای شد که نتوانستیم حرف بزنیم، فقط به همدیگر نگاه کردیم و بعد از چند دقیقه او سکوت را شکست و سلام داد و گفت دنبال کوله پشتی آمدم. به همدیگر عاشق شدیم. از حضرت معصومه(س) او را خواستم و با اینکه خواستگار زیاد داشتم، آن چیزی که مصلحت بود را دعا کردم.

عاقد ما شهید مدنی و ماه عسل هم دیدار امام(ره) بود

وی می افزاید: عقدمان خیلی ساده بود و خطبه را شهید آیت الله مدنی خواندند و یک حلقه و یک پاکت شیرینی خریده بودیم و در آن زمان مهریه من ۲۰ تومان بود . برای ماه عسل تهران رفتیم تا امام(ره) را ببینیم و ساعت ۸ صبح موفق شدیم ایشان را ببینیم.

قویدل با بیان اینکه کمتر از ۳ سال باهم زندگی کردیم، می گوید: بعد از شهادت شایعه کردند که زنده است و شهید نشده اما فرماندهاشان گفت من موقع شهادت ایشان را دیدم و پیکر طرف عراقی ها افتاده بود.

بخاطر وصیت شهید «بله» گفتم

وی به وصیت شهید برای ازدواج مجدد من بعد از شهادت خود اشاره و می گوید: گفته بود اگر شهید شدم حتما ازدواج کن و موقعیت طوری بود که باید ازدواج می کردم روی آن معیار با همسر یکی از همکاران که در تصادف فوت کرده بود، ازدواج کردم که بچه ۵ ساله به نام مهدی داشت.

او همچنان از علاقه قلبی خود به شهید نظرپور گفته و می افزاید: سالها بعد از شهادتش، پیکر هر رزمنده ای که باز می گشت منتظر بودم ببینم می آید یا نه، اما وقتی ایشان را دفن کردند به من نگفتند و آن قدر گریه کردم که از حال رفتم.

گفت‌وگو از: الهه مهدوی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار