مهری یوشی از زنان حماسهساز کردستان در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، اظهار داشت: من سال ۵۹ به کردستان رفتم. در آنجا مسئول فرهنگی بودم. مدتی بعد هم به کانون فکری کودکان رفتم. در آنجا کودکان و نوجوانان را جذب میکردیم تا از نظر فرهنگی آنها را با انقلاب اسلامی و آرمانهایش آشنا کنیم. کارها خوب پیش میرفت تا اینکه یک عملیات و حکومت نظامی میشد. بعد از این زمان مجدد باید کار را شروع میکردیم.
وی افزود: روزی که من به سنندج رفتم، در اتاقی مستقر شدم که رد خون یک شهیده بر روی فرش مانده بود. در آنجا به خاطر اینکه شناسایی نشویم همه همدیگر را با اسم کوچک صدا میزدند. به من «خواهر مهری» میگفتند.
یوشی خاطرنشان کرد: شهید قادری خطاب به خواهرانی که در سنندج مستقر بودند، میگفت: «جنگ شما از ما با اهمیتتر است؛ زیرا ما با اسلحه میجنگیم و شما با قلم و چادر. ماحصل زحمات شما ماندگارتر است.»
وی ادامه داد: زنان نقش مهمی در دوران دفاع مقدس ایفا کردند. زنان با نگهداری از فرزندان و بدرقه همسرانشان به جبهه باعث شدند که ما با دستان خالی مقابل دشمن بایستیم. برخی از زنان نیز به این امر اتکفا نکردند و خودشان هم در پشت جبهه و یا خط مقدم حضور یافتند. در دوران دفاع مقدس هفت هزار زن به شهادت رسیدند.
یوشی در بیان خاطرهای از یک شهید، عنوان کرد: دوستی داشتیم به نام «فهیمه صیادی» که حوزوی بود. برای کمک به سنندج میآمد. یک روز از دوستانمان پرسید که آیا تیر خوردن درد دارد؟ بچهها گفتند که نه فقط یک لحظه است. همان روز ماشینشان در تله ضدانقلاب افتاد. فهیمه بر اثر اصابت تیر به چشمش به شهادت رسید.
وی ادامه داد: رزمندگانی که در کردستان حضور داشتند، در عین مظلومیت میجنگیدند. یکی از سختیهای جنگ در کردستان این بود که ما با دشمن داخلی میجنگیدیم. در آنجا ما حماسههای زیادی دیدیم. به خاطر دارم که روزی یک نوجوان ۱۳ ساله با یک ماشین که حتی پایش به سختی به گاز و ترمزش میرسید، رفته و پیکر شهدا را عقب آورده بود. وقتی در بیمارستان زخمهایش را پانسمان میکردیم، گریه میکرد و میگفت: چرا من شهید نشدم.
یوشی در بیان خاطرهای دیگر، اظهار کرد: روزی یکی از برادرها به سراغ من آمد و گفت: خواهر یوشی شهید آوردیم لطفا برای کمک بیایید تا آنها را کفن کنیم. زمانی که عملیات نزدیک بود و نمیخواستند رزمندگان با دیدن پیکر شهدا روحیهشان را از دست بدهند، خانمها شهدا را کفن میکردند. آن روز هم از من کمک خواستند. وارد حیاط که شدم بوی گوشت سوخته به مشامم رسید. در حیاط یک سوله داشتیم که سقف و پنجرهای نداشت. فقط دیوار و یک درب بود. در سوله که باز شد با پیکرهای حدود ۵۰ شهید که برخی از آنها نیز قابل شناسایی نبودند، مواجه شدم. با دیدن این صحنه از هوش رفتم. این شهدا از نیروهای شهید چمران بودند که توسط ضدانقلاب به شهادت رسیدند. دو خواهر دیگر آمدند و این شهدا را کفن کردند. پیکر این شهدا تا دو ماه در شهرها میچرخید تا هویتشان شناسایی شود.
وی افزود: متاسفانه بسیاری از رزمندگان در تلههای ضدانقلاب میافتادند و به شهادت میرسیدند. من در سنندج ازدواج کردم و همانجا ساکن شدم. یک شب یکی از نیروها فریاد زد که رزمندگان حمله کنید که شما پیروزید. همسرم را هم صدا میزد. من و همسرم به سرعت از خانه خارج شدیم. در همان لحظه یک خمپاره به سقف خانهمان اصابت کرد. نیروها به سرعت وارد عملیات شدند. بعد از درگیری همسرم گفت که کوملهها با پوشش گله گوسفند به ما نزدیک شده بودند و قصد حمله ناگهانی داشتند.
انتهای پیام/ 131