به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از بیرجند، قدم به فرودگاه که میگذاری حال و هوای معنوی وجودت را فرا میگیرد. چه اتفاقی قرار است بیافتد؟ این همه آدم، کوچک و بزرگ، مسئول و کارگر از بهر چه اینگونه بارانیاند؟ صدای مداح درگوشهای از فرودگاه به گوش میرسد. مادری نیز تسبیح به دست دارد و اشک گوشه چشم خود را با چادر مشکی خاکیاش پاک میکند... به ناگاه بغضت میگیرد.
آری..... امروز، دوشنبه، بیرجند ماوای 8 شهید گمنام است. امروز آسمان اینجا به خود میبالد. امروز همه طعم واقعی انتظار را چشیدهاند... ساعت، حدودا دوازده و نیم را نشان میدهد و نگاههای منتظر در یک ثانیه تمام آسمان را رصد میکند تا مبادا از استشمام عطر مطهر این دلاورمردان غافل بمانند.
صدای مسئولی به گوش میرسد. گویی انتظار به پایان رسیده... تجمع خبرنگاران، مردم، مسئولین و فرماندهان نظامی و انتظامی تو را به وجد میآورد. پرندهی آسمانی حامل پیکرهای مطهر شهدا، زمینی میشود. اشکها امان نمیدهند. گویی آنها هم در صف انتظار به سر آمدهاند. هرچه نزدیکتر میشوند تپشها بیشتر و بیشتر میشود. مراسم نیروهای نظامی و انتظامی احوال حاضران را خداییتر میکند. به مداحی که گوش فرا میدهی در کنار پیکرهای شهدا آسمانی میشوی. اشکهایم سرازیر است. ای شهیدم، میخواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی؟!... با این زبانم که پر از گناه است؟ نه نمیتوانم! چگونه میشود مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمیدانم، چه کنم؟
دل شکسته ما بهترین تاری است که در فراقتان شب و روز را مینوازد
به سراغ خانمی میروم، هنوز سخنی نگفتهام، شروع میکند: ای شهدا، دنیای بی شما و بی امام سخت است.
در حالی که اشکهایش را پاک میکند، ادامه میدهد: دل شکسته ما بهترین تاری است که در فراقتان شب و روز را مینوازد. از او میپرسم حرف دلت با شهدا را برایم بگو، بی درنگ می گوید: برایم سخت است از آنان که ندیدهام سخن بگویم. از آنان که افتخاری در دل تاریخاند. باید که پلی زنم از درونم به معنای انسانیت. من از شهیدان تصویری میدیدم که گاهی از مقابلشان عبور میکردم. گویی دلش شکسته است او را با افکارش رها میکنم و به طرف دیگر فرودگاه میروم.
ای شهدا! اینجا دیگر از عروج خبری نیست
مرد میانسالی که متوجه حضور من در کنارش شد لبخندی میزند و میگوید از خودکار و دفترت معلوم است خبرنگاری! میخندم و خود را معرفی میکنم و سوالم را با احساس درونیاش شروع میکنم، بعد از اندکی تفکر میگوید: وقتی فکر میکنم زبانم یارای گفتن چیزی نیست مگر بگویم شهدا شرمندهایم. شهدا! اینجا دیگر از عروج خبری نیست....
حلقه اشک درون چشمانش گویای بغضی است که سر راه نفسهایش شده است. نفس عمیقی میکشد و ادامه میدهد: خدا میداند چه تعداد مادران و پدرانی هنوز چشم انتظار تکهای استخوان از فرزند گم شدهشان هستند. کاش هیچ مادری منتظر نماند...
خدا افتخار استقبال از شهدا را نصیبم کرد
معاون دفتر نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس در حالی که اشک شور و شعف نگاهش را زنده تر کردهتر است میگوید خوشحالم که خدا افتخار استفبال از شهدا را نصیبم کرد.
حکیمه رحمتی راد می افزاید: پیکر این شهدای مطهر تا روز پنج شنبه در معراج شهدای گمنام اداره کل حفظ آثار ونشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان جنوبی قرار دارد.
وی در حالی که نفس عمیقی میکشد، میافزاید: زمینهی وداع با شهدا برای عموم مردم فراهم شده است و میتوانند تا پنج شنبه برای وداع به معراج شهدای اداره کل حفظ آثار ونشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان جنوبی مراجعه کنند.
آری ! امروز بیرجند و بیرجندیان مسرورند. امروز حال و هوای همه شهدایی است. کاش شهدایی بمانیم و شهدایی جان بسپاریم.
انتهای پیام/