به گزارش خبرنگار ساجد، بسیجی شهید «ابوالفضل عموئی» دوم مهر 1347 در تهران چشم به جهان گشود. وی مورخ هفدهم تیر 1366 در سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تصاویر وصیتنامه شهید «ابوالفضل عموئی»
متن وصیتنامه شهید «ابوالفضل عموئی» به شرح زیر است:
«به نام آن منانی که جان هستی را در کف دارد و شور عشق به حبيب و خلیل در سر. تن ظالمان و مستکبرین در زیر پا دارد و وراثت زمین به مستضعفین در اراده او که با یک کن بیافریند و با یک لاتكن نابود میسازد. فرعونها بهزیر آبها فرو برد و نمرودها از نیش یک پشه عاجز ساخت و شدادها به آرزوی یکدم آسودگی فراهم آورده دنیا به گور برده و ابرههها با جثه بلند فیلهایشان از ضربه یک سجيل ناتوان کرد، همو که ذوالفقارها در کف بوترابها و عباسها و مهدیها سپرد، تا فرق عبدودها به دو نیم کنند، تا با قطع دستهای خود خون به صفحه تاریخ بسپارند و سفیانها و دجالها را به اعماق زمین غرفه سازند.
صلوات بر فخر عالم امکان و نور و خورشید مکان، صاحب و ولی زمان، مقصد خلقت و ایجاد، سر در مقابل حق سجاد، تن در مقابل دشمن پولاد، پیغمبر و حقا خاتم، برترین خلق عالم، یادش درد و ماتم، و هم صلوات بر اهل بیت او، بر مهمی که به قربانی وی خوابیده و بیت او، گلی که پژمرده شد میان در و دیوار یعنی بنت او، بر بدن مطهر دوخته شده به تابوت مجتبی، بر انگشت و سر بریده شده از قفا بر تمامی آل محمد، از على تا مهدی، از مرتضی تا منتجی، از صفر تا منتظر.
درود بر نائبان ولی عصر (عج) بالاخص ناجی عصر، دشمن خدای را خصم، ذاکر خدای در هر صبح و هر بزم، هر چه از گرمای کویر آمده، لبیک صفای بهشت آورده، پیری که به صبوری و دلیری به هیبت و قدرت، به زبان و توان، به استواری در بیان، به محبوبی پیر و جوان، به بلندی همت، به عزت، به جدش شبیه بوده، و نیز درود بر باران خمینی، بلندی روح باران حسینی، به زندگی تیغ مالک در جنگ صفین به ایمان سلمان، سر براه اسلام کرد قربان، تنها برای خدا و قرآن بگذشته اندر از تن و مال و جان.
انگیزه نوشتار:
در سفر هجر یکی از رفقا وصل به صلحا، محو در احدا، هم رفقا، هم صلحا هم احدا، بهتر دیده اند این نجوا بپردازیم به وصیت درد و دو نوا، این حقیر قطره ای مقابل دریا، بی عمل، پرامل، پیراهن سفید، پرونده سیاه، به امید شفاعت مصطفی، قلم به صفح سائیدن پیشه کرده، مشت بر سر دشمن تیشه کرده، اهل در عمل دوستان ریشه کرده.
استمداد از شهادتین برای چهل مؤمن:
اقرار می کنم به وحدت خالق، و عبادت میکنم به یگانه ای که تنها اوست لايق و دعا میکنم به عطای سوزش عاشق و تحفه زبان صادق و قامت سهی در عمل به وظایفم چون نخل باسق.
شهادت میدهم که خدائی جز ا... نیست، که زنده است و پاینده، و نگهبان و نگهدارنده عشق به اوست زيبنده و غم به اوست سوزنده، پرودگار گذشته و آینده، پرورده اش به قدرت زیبایی، او نیست کوبنده، کید دشمنان را اوست کوبنده رحمت دوستان را افزاینده و بندگان را انوازنده، ای یکتای بیمانند، ای بی پدر و بی فرزند ای مهری که هزاران مه گرفته ای به کند، مره به خود مگذار، و به عشق خویش دربند، حالا که به عروج گاه مهتابان مولدم میباشد و اکنون که سرم به خاک. خاک و خون میساید و تنم روح ز خود همی رها می سازد به قدر قدرتی خود خوار و زبونم مپسند. در آخرین وداع خود با آسمان آن هنگام که بر سرم می شود و در لحد تنگی قبر فشار بر تنم و روحم وارد میسازد، پس از رحمت خدا و شفاعت ائمه هدی، امیدم به تو برادر مؤمنم که شهادت دهی که خدای را به یگانگی می پرستیدم، دیگر مسلم به پیغمبری احد و نبوت محمد، اوست آخرین رسول احد و به نیکی نظیرش نیست از ازل تا ابد، همه رسولان راست سر آمد قلب هستی به عشق او تپد و دشمن به صلوات او و آلش رهد از او می خواهم که واسطه فیض باشد که پرده درد، و رهائی یابم از قفس جسد و خدای مرا توفیق شهادت دهد.
باور دارم که پیامبری را از پایان است، و معتقدم که تنها او سزاوار آنست او رنجبرترین مردان است. لیک چون شهر غران است، او که ستاره افتخار مؤمن است، بیش از هر کس آزرده از نیش زبان و عمل مسلمان است، تاریخ در اول و پایان با دو تیتر در زندگی او شرمنده شد، یکی فوت پدر، دیگر نامه ای که هرگز نوشته نشد، یک حقیقت که رنگ از شنیدنش پریده شد و پشت قلم گاه از نوشتنش خمیده شد.
ای حبیب آن رحيم، ای سختی دیده، ای یتیم، ای نور چشم خلیل و کلیم، ای احسن خلق و پیامبر خطيب، ای به همراه خودت جنت و نار را گشته قسیم ای شافع كل مسلم و کل سلیم، اکنون که از دل و جان به محبوب تو شده ام تسلیم و امید به شفاعت تو دارم و گذشت آن حلیم، با وجود این همه اثيم عظیم و در هر گناه كبير و صغير کشته ام سهیم، پناه به شفاعت تو دارم و عفو آن علیم، در آن زمان که دستم به جایی نمیرسد و برای قطع امید سنگ بر سرم می گذارند، یا در آن دم که مرا تکان میدهند و شهادتین بر من می خوانند، ائمه به من میشناسانند، چشم بعد از کرم خدا و وساطت رسول به شهادت تو برادر مومن است که بدرستی من به نبوت خاتم برای آن بخشنده تر از حاتم، معتقد بودم.»
انتهای پیام / 821